پنجشنبه, ۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 25 April, 2024
مجله ویستا

ای از تو مرا هر نفسی بادی و دردی


ای از تو مرا هر نفسی بادی و دردی    دورم به فراق تو ز هر خوابی و خوردی
این سرخی من و زردی رخ تست    ورنه من مسکین کیم از سرخی و زردی؟
بدخواه که بر دوری ما رشک چنین برد    گر با تو بدیدی که نشستیم چه کردی؟
گو: جمله جهان تیغ برآرید، که با کس    ما را سر پرخاش نماندست و نبردی
روی از سخن سرد حسودان نتوان تافت    خالی نبود عاشقی از گرمی و سردی
ما را جهان جز سخن دوست مگویید    زنهار! که این باغ بدادیم بوردی
کاری به از اندیشه‌ی آن یار ندیدیم    بشنو که: چنین کار برآید ز نوردی
در هیچ قدح بهتر ازین می نتوان یافت    دریاب که: هر قطره ازین باده و مردی
ای اوحدی، اندیشه مکن ز آتش دوزخ    گر می‌رسی از خاک در دوست به گردی


همچنین مشاهده کنید