از ميان سوگيرىهاى متعددى که شناخت را تحت تأثير قرار مىدهند، مثبتگرائي، بىتوجهى به خط پايه، همبستگىهاى گمراهکننده، پايدارى باورها، اثر رقيقسازي، ترکيب غلط احتمالات را، بهعلت فراوانى حضورشان در زندگى روزمره يا بهعلت سودمندى خاصى که دارند انتخاب کردهايم.
|
|
|
|
ژان ژاک روسو معتقد بود که انسان ذاتاً خوب است. هر چند که ما به اندازهٔ او در اين باره فکر نکردهايم، تمايل داريم بگوئيم که حق با او است. مفهوم جمله اين است که ارزيابى ما از ديگران سوگيرانه است و دوست داريم به مردم بيشتر ارزش قائل شويم نه اينکه ارزش آنها را پائين بياوريم. (سيرز، ۱۹۸۳). سوگيرى مثبتگرائى پىآمدهاى زيادى دارد. مثلاً، بهعلت همين سوگيري، اطلاعات منفى دربارهٔ يک شخص، به انتظارهاى عادى ما از ديگران آسيب مىرساند. اطلاعات منفى بيشتر از اطلاعات مثبت اثر دارد و تلاش شناختى بسيار شديدى ايجاب مىکند (فيسک و ديگران، ۱۹۸۶).
|
|
|
گاهى اتفاق مىافتد که ادراک ما از اشخاص يا موضوعات، آنقدر که لازم است، به اطلاعات انتزاعي، مثل اطلاعات آماري، وابسته نمىشود. اينجا است که به دام بىتوجهى به خط پايه گرفتار مىشويم. مثلاً، کسى که، پيش از انتخاب اتومبيل، همهٔ آگهىهاى روزنامهها را به دقت خوانده، ممکن است تنها به توصيهٔ برادرزن خود، که همان اتومبيل را دارد، نظر وى را عوض کند اما معلوم مىشود که چه کلاهى به سرش رفته است. در شکلگيرى برداشت، گاهى اطلاعات بسيار مهم را، به خاطر ديگران، نديده مىگيريم. اگر خوب توجه کرده باشيد، خواهيد ديد که خود شما نيز بارها به خاطر ديگران از تصميم اوليهٔ خود برگشتهايد، براساس توصيهٔ آنها تصميم گرفتهايد و در نهايت اشتباه کردهايد.
|
|
روانشناسان اجتماعي، سوگيرى حاصل از نديده گرفته شدن خط پايه را به اين صورت نشان مىدهند:
|
|
بهطور فرضي، شخصى را از بين افرادى که ۷۰ درصد آنها مهندس و ۳۰ درصد ديگرشان وکيل بودند، بهطور تصادفى انتخاب مىکنند و ويژگىهاى او را براى آزمودنىها شرح مىدهند. بنابراين، احتمال مهندس بودن همان شخص براى هر آزمودني، طبق آمار، به نسبت ۷ از ۱۰ بود (خط پايه). اما اين احتمال موجب نمىشود که اکثريت آزمودنىها، پس از آنکه شخص بهصورت فردى توصيف مىشود که 'دفتر کارش را دوست دارد و به آسانى افکار خود را بر زبان مىآورد' ، نتيجه بگيرند که او يک وکيل است. آزمودنىها، به جاى اعتماد کردن به آمار، حتيٰ آمارى که در اختيار داشتند، تسليم افکار تازه مىشوند و اجتماعى بودن و توانائى بيان افکار را بيشتر جزء ويژگىهاى يک وکيل به حساب مىآورند نه يک مهندس.
|
|
|
در کتاب شبه علمى الهامهاى چهره، مؤلف، بين ظاهر فيزيکى و صفات شخصيتي، انواع مختلف ارتباطها را نشان مىدهد. مثلاً، او ادعا مىکند که دارندگان موهاى مجعّد، طبيعت گوسفندى دارند. اين تشبيه سادهلوحانه انسان را به خنده وامىدارد. با اين همه، آيا عادت به برقرارى ارتباط بين شخصيت فرد و خطوط چهرهٔ او خيلى معمول نيست؟ آيا آماده نيستيم خيلى عجولانه باور کنيم که افراد قد کوتاه فتنه هستند؟ آيا دربارهٔ شخصيت اشخاصى که قد بلند، موبور، زاغ چشم و سُرخ چهره هستند نظر خاصى نداريم؟ برقرارى اين ارتباطها خيلى آسان است، آسانتر از حذف آنها. اين نوع ارتباطها را اصطلاحاً همبستگىهاى گولزننده مىنامند. همبستگى گولزننده يعنى ادراک رابطه بين دو متغير يا دو رويداد، در حالى که رابطه وجود ندارد (چاپمن (Chapman)، در سال ۱۹۶۷).
|
|
اين همبستگىها همچنان به قوت خود باقى مىمانند، زيرا تمايل داريم آنچه را که اولين برداشت را تائيد مىکند مورد توجه قرار دهيم نه آنچه را که اولين برداشت را نفى مىکند. براى آنکه موضوع بهتر درک شود، يکى از همبستگىهاى غلط بسيار رايج را مثال مىآوريم. بسيارى از مردم از سوار شدن به هواپيما وحشت دارند، زيرا در ذهن خود، از بدنهاى جزغاله شده، اعضاء کنده يا متلاشى شده و ... تصاوير بسيار خوفناک دارند. آنها خيال مىکنند که 'هواپيما سوار شدن' و 'تصادف کردن' دو رويداد کاملاً وابسته به هم هستند. اما، همين اشخاص، عدم استفاده از اتومبيل خود براى مسافرت رفتن را غيرعادى مىدانند، حال آنکه احتمال تصادف کردن با اتومبيل خيلى بيشتر از احتمال قربانى شدن در سانحهٔ هوائى است. حتيٰ اگر تصادف اتومبيل مرگبار باشد، در نظر مردم يک رويداد عادى تلقى مىشود.
|
|
|
آيا، بهرغم داشتن اطلاعاتى که باورها را زير سؤال مىبرند، همچنان مىتوان آنها را حفظ کرد؟ پاسخ قطعاً مثبت است، کافى است کمى به اطراف بنگريم تا نمونههائى از آن را پيدا کنيم. مثلاً، شخصى که نمىتواند از عقيدهاى دست بکشد، ممکن است ادعا کند، کسانى که دروغ پخش مىکنند قابل اعتماد نيستند. طبق يافتههاى برخى تحقيقات (آندرسون و ديگران، ۱۹۸۰)، حتى اگر با دلايل قطعى به فرد نشان داده شود که اشتباه مىکند، ممکن است او در حفظ باورهاى غلط خود اصرار ورزد. در اين تحقيقات، ابتدا به آزمودنىها مىگويند که در آزمون پيشرفت تحصيلى نتايج بالاتر از ميانگين بهدست آوردهاند. کمى بعد، به آنها اطلاع مىدهند که اشتباهاً در گروه قوى قرار گرفتهاند. بدين صورت که اعلامکنندهٔ نتايج اشتباه کرده است. بهرغم اين دروغ قطعي، آزمودنىها همچنان اين باور را براى خود نگه مىدارند که نتايج بهترى بهدست آوردهاند.
|
|
چرا چنين است؟ آزمودنىها، پس از کسب اطلاع از نتايج خود، در فرآيند تحکيم آن وارد مىشوند. آنها، پس از جمعآورى کليهٔ باورهاى ناشى از خاطرات و افکار خود، متقاعد مىشوند که خوب بودهاند. همچنين، آنها نظامى از باورهاى بيش از پيش پيچيده تشکيل مىدهند، نظامى که مىتواند در مقابل هجوم يک خبر تازه مقاومت کند.
|
|
|
براى آنکه از ديگران برداشتى داشته باشيم، برخى صفات شخصيت را به آنها نسبت مىدهيم و بعد آنها را يکپارچه مىکنيم. بهطور کلي، يکپارچه کردن اطلاعاتى که دربارهٔ ديگران داريم، خواه اين اطلاعات دربارهٔ صفات شخصيتى آنها باشد، خواه رفتارها يا حتى شکل ظاهرى آنها را شامل شود، به ما اجازه مىدهد تا به نتيجهگيرىهائى برسيم. مثلاً، اگر به شما بگوئيم که يکى از مراجعان من ۴۰ سال دارد، مجرد است، از پنج سال پيش با يک مرد مجرد ديگر زندگى مىکند و تازه خانه خريده است، به احتمال خيلى زياد خواهيد گفت که اين شخص مشکل اخلاقى دارد. با اين همه، وقتى به ماجرا يک اطلاع غيرتشخيصى اضافه مىکنيم، اطلاعى که با مشکل اخلاقى هيچ ارتباطى ندارد، درست مثل اينکه بگويم مراجع من يک پيکان آبى دارد، پديده خيلى جالب مىشود. احتمال دارد که اين اطلاع بر قضاوت شما دربارهٔ مراجع من اثر بگذارد، بدين صورت که اطلاع تشخيصى را رقيقتر کند. در آن صورت کمتر متقاعد خواهيد شد که مراجع من مشکل دارد. اثر رقيقسازى تنها در برخى موقعيتها بهوجود مىآيد، مثلاً زمانىکه عناصر غيرتشخيصى در آخر داده شود اما افراطى نباشد.
|
|
|
اگر اتومبيل پدرتان را بدون اجازهٔ او برداريد و تصادف کنيد، مىدانيد که پس از برگشت به خانه مجبور خواهيد شد ماجرا را گزارش دهيد و احتمالاً براى مدتى از دست زدن به اتومبيل محروم شويد. پيش از تصميمگيرى براى برداشتن اتومبيلى که اجازهٔ آن را نداشتيد، احتمالاً صحنههاى زيادى از نظر گذراندهايد که از رويدادهاى مختلفى تشکيل مىشوند. اما تمايل داشتيد که احتمالات را به نفع خود و خوشايند ارزيابى کنيد. آيا صحنههاى پيشبينى شده اتفاق افتاد؟
|
|
هر اندازه به رويدادهاى تشکيل دهندهٔ صحنه با احتمال بيشترى اعتقاد داشته باشيم، به همان اندازه بيشتر مطمئن خواهيم شد که آن صحنه عينيت پيدا خواهد کرد. با اين همه، معلوم شده است که ما، براى ارزيابى احتمال وقوع يک صحنه، چندان مجهز نيستيم . احتمالات هر يک از رويدادهاى تشکيل دهندهٔ صحنه را خوب ترکيب نمىکنيم. مثلاً، اگر صحنه از رويدادهائى تشکيل شود که احتمال تحقق مستقل ساير رويدادها (مثلاً، رفتار پدرتان پس از برگشت به خانه) خيلى بالا باشد (مثلاً، ۹/۰)، ۹/۰ با خطر سرزنش بسيار شديد روبهرو خواهيد شد. در واقع، احتمال تحقق يافتن صحنهاى که به شش رويداد با احتمال وقوع ۹۰/۰ وابسته است، چنين محاسبه مىشود:
|
|
۰/۵۳ = ۰/۹ × ۰/۹ × ۰/۹ × ۰/۹ × ۰/۹ × ۰/۹ مفهوم ۵۳/۰ اين است که با احتمال تقريباً ۵۰ درصد، پس از بازگشت به خانه، با صحنهٔ ناراحتکننده روبهرو خواهيد شد!
|