سولومون اَش (۱۹۴۶)، معتقد نيست که شکلگيرى برداشت از مردم به گرفتن عکس از آنها شباهت دارد. او اين ادعا را، با رشته مشاهداتى که در موقعيت سادهاى انجام مىگيرد، نشان مىدهد. موقعيتى را که او بهوجود مىآورد به اين صورت است:
در آزمايشگاه، صفات شخصيتى يک شخص فرضى را براى آزمودنىها مىخواند. آزمودنىها، پس از شنيدن صفات يا اطلاعات، برداشت کلى خود دربارهٔ آن شخص را ابراز مىکنند. آزمايشهاى اَش نشان مىدهد که شکلگيرى برداشت از ديگران، از برخى اصول، مثل مرکزيت و اثر تقدم، پيروى مىکند.
همچنين، اَش اين سؤال را مطرح مىکند که آيا، صفاتى که در اول فهرست قرار مىگيرند، بيشتر از صفات آخر فهرست اثر مىگذارند؟ براى پاسخگوئى به اين سؤال، فهرستى متشکل از شش صفت را براى دو گروه آزمودنى مىخواند:
(باهوش، فعال، دقيق، لجوج، حسود، موذي). در فهرست اول، صفات مثبت، پيش از صفات منفى قرار مىگيرد، اما در فهرست دوم، بعد از صفات منفى قرار مىگيرد (موذي، حسود، لجوج، دقيق، فعال، باهوش). اَش متوجه مىشود که ترتيب ارائه صفات، بر شکلگيرى برداشت کلى آزمودنىها اثر قابل ملاحظهاى دارد. بدين صورت که آزمودنىهاى گروه اول، نسبت به شخص موردنظر، برداشت مثبت و آزمودنىهاى گروه دوم، برداشت منفى پيدا مىکنند. طبق اين آزمايش، صفاتى که اول ارائه مىشوند، در شکلگيرى برداشت کلي، اثر بيشترى دارند. اين اثر اصطلاحاً اثر تقدم ناميده مىشود. چرا به اين صورت است؟ براى شکلگيرى برداشت، آزمودنى بايد صفات را با يکديگر ارتباط دهد. چون صفات به ترتيب و با نظم خاصى ارائه مىشود، آزمودنى، به محض آنکه اولين صفت را مىشنوند، به شکلگيرى برداشت مبادرت مىورزد. وقتى دومين صفت ارائه مىشود، آزمودنى آن را، براساس اولين برداشت خود تفسير مىکند، بعد سومين صفت را بر حسب برداشتى که دو صفت اول بر جاى گذاشتهاند انجام مىدهد و همينطور تا آخرين صفت. بنابراين، هر يک از ويژگىهاى تازه با ويژگىهاى قبلى خود مقايسه مىشود، به نحوى که، اولين صفات، در مقايسه با صفات آخر، در فرآيند يکپارچگي، بيشتر يادآورى مىشود.
اثر مرکزيت
اَش متوجه مىشود، در فهرست صفاتى که در اختيار آزمودنىها قرار مىگيرد، برخى صفات (صفات مرکزي) بيشتر از صفات ديگر (صفات کناري) ارزش پيدا مىکنند و بر برداشت آزمودنىها از شخص توصيف شده اثر مىگذارند. اين اثر را اصطلاحاً اثر مرکزيت مىنامند. منظور از اثر مرکزيت عبارت از اثر صفات مهمى است که برداشت را سازمان مىدهند و بر معناى ساير صفات نسبت داده شده به شخص اثر مىگذارند. اَش به دو گروه آزمودنى دو فهرست يکسان اما با يک تفاوت، ارائه مىکند: روى يکى از آنها صفت 'سرد' و روى ديگرى صفت 'خونگرم' را مىنويسد. ادراک آزمودنىها، بر حسب اينکه فهرست آنها صفت 'سرد' را به همراه داشت يا 'خونگرم' را، فرق مىکند. اَش همين آزمايش را، با گذاشتن دو صفت 'مؤدب' و 'بداخلاق' به جاى دو صفت 'سرد' و 'خونگرم' تکرار مىکند: اثر آنها بر برداشت آزمودنىها تقريباً صفر مىشود (جدول زير).
صفات مرکزى و صفات کنارى در شکلگيرى برداشت
تغيير يک صفت مرکزى
توصيف شخص فرضى A
توصيف شخص فرضى B
باهوش، زرنگ، کاري، سرد، مصمم،
اهل عمل، و محتاط
باهوش، زرنگ، کاري، خونگرم، مصمم،
اهل عمل، و محتاط
درصد آزمودنىهائى که صفات زير را مناسب اشخاص فرضى A و B تشخيص دادهاند
A
B
سخاوتمند
۹۱
۸
عاقل
۶۵
۲۵
شاد
۹۰
۳۴
اجتماعى
۷۷
۳۸
خيالپرداز
۵۱
۱۹
تغيير يک صفت کنارى
توصيف شخص فرضى A
توصيف شخص فرضى B
باهوش، زرنگ، کاري، مؤدب، مصمم،
اهل عمل، و محتاط
باهوش، زرنگ، کاري، بداخلاق، مصمم،
اهل عمل، و محتاط
درصد آزمودنىهائى که صفات زير را مناسب اشخاص فرضى A و B تشخيص دادهاند
A
B
سخاوتمند
۵۶
۵۸
عاقل
۳۰
۵۰
شاد
۷۵
۶۵
اجتماعى
۸۳
۶۸
خيالپرداز
۳۳
۳۱
در شکلگيرى برداشت، صفت مرکزى بيشتر از صفت کنارى اثر دارد.
آيا منظور اين است که برخى ويژگىها، مثل 'خونگرم' و 'سرد' در شکلگيرى برداشت، هميشه اثر بيشترى دارند؟ پاسخ منفى است. يک صفت مرکزي، وقتى در فهرست ديگرى قرار مىگيرد، ممکن است به يک صفت کنارى تبديل شود. منظور اين است که بافت، صفات را نسبى مىکند (زانا و هاميلتون (Zanna And Hamilton)، در سال ۱۹۷۲).