|
|
در جامعهٔ عشايرى اين استان، هنگام فوت شخصيتهاى مهم و معروف و به پاس خدمات آنان مراسمى تحت عنوان چَمَر برگزار مىشود. زمان برگزارى مراسم و چگونگى تقسيم وظايف بين افراد در جلسهاى که متشکل از بزرگان طايفه است، بررسى مىشود. پس از آن، زمين مسطحى را در نظر مىگيرند و آن را از سنگ پاک مىکنند. اين زمين بايد گنجايش افراد عزادار را داشته باشد. عدهاى نيز جهت دعوت طوايف همجوار گسيل مىشوند. در کنار زمين، دوارهايى جهت اسکان ميهمانان نصب مىکنند. افرادى نيز مشغول تهيه کتل مىشوند. بدين ترتيب که اسبى را با لوازم شخصى متوفى از قبيل تفنگ، قطار، فشنگ و گرز و پارچه تزئين مىکنند. علاوه بر آن ستون بلندى شبيه چهارپايه را با پارچه مىآرايند و عکس متوفى را بر آن نصب مىکنند.
|
|
در روز برگزارى مراسم، عدهاى در محل ورودى، مىايستند و به ميهمانان خوشآمد مىگويند و آنان را به جايگاه مخصوص هدايت مىکنند، تا پس از استراحت اگر مايل بودند در مراسم شرکت کنند.
|
|
در زمينى که از پيش آماده شده است، مردان و زنان با فاصله از هم، دايرهاى را تشکيل مىدهند. مردان معمولاً تکهاى از دوار (سياه چادر) بر دوش مىافکنند و زنان هم پارچهٔ سياه بلندى را با دست در جلوى خود مىگيرند. در ميان دايره چهار نفر شاعر قرار مىگيرند که به ترتيب به سرودن اشعارى فىالبداهه مىپردازند و همزمان با شعرخوانى، قطر دايره را مىپيمايند. آنها، ابتدا به حمد خدا و ستايش متوفى مىپردازند. منظور آنان اين است که جهان به هيچکس حتى پيامبران و امامان وفادار نمىماند. در پاسخ هر بند از اشعار شاعران، مرم يک بند آن، (کَسَ ميرراو) را تکرار مىکنند و همراه با آن حرکت آهستهاى به شانهشان مىدهند. در ميان اين دايره کتل را مىگردانند. اگر شاعران خسته شدند، آنان را به دوارهايى که براى آنان در نظر گرفتهاند، راهنمايى و از آنان با آش پذيرايى مىکنند. پس از پايان مراسم، زنان به سوى کُت و تاتِريانه مىروند و به شيون و زارى مىپردازند. پس از رفتن ميهمانان، سنگ بزرگ و يا سنگهايى در وسط دايره محل چمر قرار مىدهند که به آنها چمر يا چمرگاه مىگويند و معمولاً به نام متوفى يا طايفهاش مشهور مىشود.
|
|
| مراسم حَشَر، استان سيستان وبلوچستان
|
|
مردم روستائى سيستان از قرنها پيش براى ساختن بندها و لايروبى رودخانه و انهار بزرگ، دو ماه از سال را با رضايت کامل به بيگارى مىپردازند که به گويش محلى آن را «اَشَر» يا «حَشَر» مىگويند، از اينرو در هنگام لايروبى به منظور افزايش نيروى کار کشاورزان، يکى از آنان از ميان جمعيت با صداى بلند (در هنگام خستگى) اظهار مىدارد:
|
|
اين نوح نبى، کرم از على
|
|
هر کس محمدى است، غلامعلى
|
هــر کــه آقايش على يـه
|
|
بــه آواز جلــى بگــه يــا علـــى
|
|
|
|
|
پس از اينکه همه پاسخ دادند و گفتند «يا علي»، همان شخص مجدداً اظهار مىدارد: لال نگردى بلندتر بگک يا علي. سپس جمعيت با صداى بلندتر مىگويند «يا علي!». مجدداً اظهار مىدارد:
|
|
بارها گفت محمد که على جان من است
|
|
که به جان على و نام محمد صلوات
|
|
|
بعضى اوقات نيز چنين مىگويند:
|
|
بـــرش بـــرش ذوالــفــقــار
|
|
جهنــم است پــاى کـــوه
|
کشته است از برزگر خاکسار
|
|
توان بده تيشه کو، آلو کو
|
|
|
عدهاى نيز در هنگام لايروبى و کارهاى گروهى اين ترانه را مىخوانند:
|
|
او ور سر سنگ قلقلى مىخوانه
|
|
بلبل سر شاخ يا على مىخوانه
|
اگه خستـه جانـى بگـو يـا علـى
|
|
اگــه ناتوانــى بگــو يــا علـــى
|
|
|
| مراسم دعا در امامزاده سيدمظفر، استان هرمزگان
|
|
خواندن دعا براى صيد بيشتر و کسب روزيِ فراوانتر از دريا و رونق کار صيادان، از آداب و رسومى است که از سالهاى دور در جزاير و سواحل هرمزگان رواج داشته است؛ به خصوص در سالهايى که وضع صيد مطلوب نباشد، اين مراسم با تأکيد و تشريفات بيشترى برگزار مىگردد.
|
|
در کنار ميدان قشم، زيارتگاهى به نام زيارتگاه سيد مظفر جاى دارد. اين زيارتگاه مورد احترام مردم و صيادان است. صيادان جزيرهٔ قشم، سالى يک بار، به طور گروهى به زيارت سيدمظفر مىروند و براى افزايش صيد ماهى، به دعا و نذر و نياز مىپردازند. در اين روز گاو و گوسفند قربانى مىکنند و با گوشت آنها، چلوخورش مىپزند و ميان فقيران پخش مىکنند. سپس روحانى محل دعا مىکند و از درگاه خدا مىخواهد، تورهاى ماهيگيران از دريا سنگين بيرون بيايند و دريا نيز هر چه بيشتر براى صيد آرام باشد و قايقهاى ماهيگيرى صيادان به سلامت به دريا رفته و مملو از ماهى به خشکى باز گردند. صيادان نيز با خواندن دعا، به اميد صيد بيشتر و روزيِ فراوانتر، امامزاده را ترک مىکنند.
|
|
| مراسم دعاى باران، استان كهكلويهوبويراحمد
|
|
مردم بويراحمد، دعاى باران را «هبرسه» مىگويند. چنانچه باران مدت زيادى نبارد و مردم دچار بىآبى شوند، عدهٔ زيادى از مردم هر آبادى اول شب جمع مىشوند و هر يک دو پاره سنگ در دست مىگيرند و دستجمعى به راه مىافتند و ضمن به هم زدن سنگها مىگويند:
|
|
هبرسه هبرسه، بارون بزن به کاسه
|
|
به درب همه خانهها مىروند و به در هر خانه که مىرسند افراد خانه بر روى آنان کاسهاى آب مىپاشند. در اين هنگام آنان نيز چنين مىگويند:
|
|
اوشه کى دى دونشه بيه
|
|
يعنى آب را دادى، آذوقه آن را هم بده. سپس صاحب خانه مقدارى آرد را به آنان مىدهد. آنگاه در محلى جمع مىشوند، آردهاى جمعآورى شده را خمير مىکنند و سه دانه سنگ ريزه در خمير مىاندازند، بعد خمير را چانه مىنمايند، سپس افراد به دلخواه خود چانهاى را بر مىدارند. فردى که مسئول خمير کردن و انداختن ريگها بوده مىداند که چانه محتوى سنگ ريزه را چه کسى برداشته است، لذا مچ او را مىگيرد و چانه را به اطرافيان مىدهد که بررسى کنند، زيرا آنان معتقدند تقصير همين فرد بوده که باران نباريده است. از اين رو شروع به کتک زدن اين شخص مىکنند تا اين که يک يا دو نفر مورد اطمينان ضامن او مىشوند و تعهد مىکنند که در مدت معينى (از ۳ تا ۷ روز) باران ببارد. آنگاه از او دست بر مىدارند. اگر در اين مدت باران نبارد، شخص ضامن را حاضر کرده و او را نيز کتک مىزنند تا آنکه شخص سومى بيايد و ضامن او شود. اين عمل به همين ترتيب ادامه مىيابد تا باران ببارد.
|
|
حال اگر باران زياد ببارد که اين هم مشکلات خاص خود را دارد، براى بند آمدن باران علاوه بر خواندن دعا، تعدادى از کچلهاى ايل را نام مىبرند و ريسمانى به تعداد آنان گره مىزنند. ريسمان گره زده را به جلو در چادر آويزان مىکنند و يکى از کچلها را آورده و کتک مىزنند تا اين که فردى ضامن وى شود و تعهد بسپارد که باران در مدت يک تا سه روز بند بيايد. اگر باران بند نيامد شخص ضامن را حاضر کرده کتک مىزنند تا شخص سومى ضامن او شود. اين عمل تا بند آمدن باران ادامه مىيابد.
|
|
| مراسم دمدم سحرى، استان بوشهر
|
|
در سحرگاهان ماه مبارک رمضان در بوشهر و توابع آن گروهى که از دو الى سه نفر تشکيل شده است با دمام در کوچهها و خيابانها به راه مىافتند و ضمن نواختن دمام که به صورت تک ضربههاى منقطع است، اشعارى مىخوانند تا مردم از خواب بيدار شده و آمادهٔ تهيهٔ غذا براى سحر شوند. در پايان ماه رمضان و صبح روز عيد فطر، جماعت دمدم سحرى به در خانهها مىروند و هر خانواده به نسبت وضع مالى خود پول يا چيز ديگرى به آنها هديه مىکند. ظاهراً بوشهر تنها شهرى است که در آن مراسم دمدم سحرى انجام مىشود.
|
|
|
دربارهٔ منشاءِ اين مراسم اطلاعات زيادى در دست نيست. گويا عقايد مربوط به بادهاى زار از راه حبشه به سرزمينهاى اسلامى راه يافته است. مراسم مربوط به زار و پايين آوردن آن در جنوب ايران غير از مراسم و آداب و رسومى است که در آفريقا، يا شبه قارهٔ هند به جاى آورده مىشود. ولى در هر حال، هنوز اين معتقدات و آداب و رسوم رنگ و بوى تند آفريقايى خود را از دست ندادهاند : تمام باباها و ماماهاى اهل هوا سياهپوست هستند و آوازها و صداى پايکوبى گروهى ساحلنشينان، چه درعروسى و چه در عزا، هنوز شور و حال آفريقايى دارند.
|
|
غلامحسين ساعدى مىنويسد : اهل هوا کسانى هستند که گرفتار يکى از بادها شدهاند و بادها قواى مرموز و جادويى را گويند که همه جا بر نوع بشر مسلط هستند. هيچکس را قدرت مقابله با آنها نيست و آدميزاده در مقابلشان راهى جز قربانى دادن و تسليم شدن ندارد. بادها همچون آدميان مهربان يا بىرحم، کور يا بينا، کافر يا مسلمانند. وقتى کسى گرفتار يکى از بادهاى مرموز شد، بايد پيش بابا يا ماماى زار برود تا طى مجالس و مراسمى خاص باد را از تن بيمار خارج کنند. بعد از شفا و بيرون رفتن باد از تن بيمار، آن شخص در جرگهٔ اهل هوا در مىآيد. باباهاى زار معتقدند، اشخاصى که مبتلا به مرض سردرد، چشمدرد يا دلدرد مىشوند و از طريق توصيههاى پزشک بهبود نمىيابند، يا دواى خانگى مصرف مىکنند و درمان نمىشوند، براى درمان بايد به نزد بابا يا ماماى زار بروند.
|
|
اين مراسم بيشتر در جزيرهٔ قشم و بندر لنگه، معمولاً در شبهاى چهارشنبه انجام مىشود. باباى زار عدهاى را مأمور مىکند چوب خيزران به دست گيرند و دور آبادى و خانهها بگردند و با اين علامت، زارىها آگاه مىشوند که مراسم برگزار خواهد شد. زنان و مردان لباسهاى خود را مىپوشند، موهاى خود را شانه زده، عطر مخصوص بر صورت و تن خود مىپاشند و براى رقص و بازى زار آماده مىشوند. ابتدا دواى مخصوصى که معجونى است از کُندُرَک، ريحان، گَشته (چوبى است از بمبئى مىآورند)، زعفران، هل، جوز و زبان جوجه (گياهى است که در کوه مىرويد) تهيه مىنمايند. باباى زار، شخص مبتلا را به مدت هفت روز در حجاب و دور از چشم ديگران نگاه مىدارد. در اين مدت بيمار نبايد زن و سنگ و مرغ ببيند و به طورکلى چشم هيچ زنى، چه محرم چه نامحرم، نبايد بر وى بيفتد و اگر بيمار زن باشد، برعکس. فقط بابا يا ماماى زار مواظب وى است. در تمام مدت حجاب، معجون تهيه شده را بر تن بيمار مىمالند و مقداى هم به وى مىخورانند و عدهاى هم که معمولاً زنان و مردان سياه و خوشصدا هستند، با دهلهاى کوچک و بزرگ خود به پايکوبى مىپردازند. قبل از شروع مجلس، سفرهٔ مفصلى پهن مىشود و در آن چيزهايى از قبيل انواع غذاها تا گياهان معطر، رياحين جنوب، ميوهٔ کُنار، خرما، گوشت و خونى که براى درمان بيمار لازم است چيده مىشود. خون سر سفره، خون قربانى است. تا شخص مبتلا به خون نخورد، باد به حرف نمىآيد. در هنگامى که رقص و پايکوبى با ريتمهاى مخصوص و موزون شروع مىشود، شخص مبتلا با حرکات موزون خود کمکم از حالت عادى خارج شده و از خودبىخود مىشود و در حالتى شبيه خلسه فرو مىرود. در اين حالت، فرد مبتلا به زبان هندى و عربى يا سواحلى صحبت مىکند (اين افراد ظاهراً در حالت عادى هرگز نمىتوانند به زبان هندى يا عربى يا سواحلى صحبت کنند).
|
|
وزن و آهنگ و ريتم موسيقى در مجلس نقش اساسى برعهده دارد. شخص مبتلا حال خود را نمىفهمد. در اين ميان، تنها باباى زار مىتواند با وى حرف بزند. او از زار مىپرسد که اهل کجاست و اسمش چيست؟ و براى چه اين مرد يا زن را اسير کرده است؟ زار به زبان خودش (هندى، عربى يا سواحلى) جواب مىدهد! آنگاه باباى زار مىپرسد، براى اين که زار مرکب خود (شخص مبتلا) را رها کند چه مىخواهد و ...
|
|
مراسم زار، گاهى چندين شبانهروز به طول مىانجامد و شخص زارى بعد از خلاص شدن، براى هميشه در جرگهٔ اهل هوا در مىآيد و به زارى معروف مىشود و هميشه بايد لباس تميز و سفيد بپوشد و خود را مرتب بشويد و معطر کند، لب به مِى نزند و هيچ کار خلافى نکند وگرنه زار دوباره آزارش مىدهد. اين مراسم ديرزمانى است که در سواحل و جزاير هرمزگان برگزار مىشود و در گذشته بسيار مفصلتر از امروز اجرا مىشده است.
|