|
|
نزد جوامع ابتدائى ايماء و اشاره بر سخن گفتن پيشى داشته است. حتى امروزه نيز وقتى افرادى براى انتقال پيام خود به ديگران در مىماندند، اشاره را جانشين سخن مىسازند. در ميان هنديان آمريکاى شمالى گهگاه اتفاق مىافتد که عروس و داماد از دو قبيله مختلف هستند و زبان يکديگر را نمىدانند ناچار هستند که با اشاره مقصود خود را منتقل سازند و چه بسا اين کار چندين سال به طول بيانجامد.
|
|
معنى نخستين کلماتى که بشر بهکار برده شايد در چگونگى تلفظ آنها گنجانده شده باشد؛ مثلاً کلمه کوکو Coucou معرف صداى پرندهاى به همين نام است، کلمات خشخش، وزوز و ... نيز از کار برد اين اصوات گرفته شده است و کيفيت و مفهوم قابل انتقال خود را مشخص مىسازد (گوردون چايلد، سير تاريخ، ص ۵-۹).
|
|
کلمات قراردادى است و بر اثر توافق ضمنى بين افراد و يا جمعيت معينى معنى عمومى و مصطلحى به آن داده شده است. از اينرو زندگى گروهى و اجتنابناپذير بودن همکارى براى ادامه حيات و لزوم هماهنگ ساختن فعاليتها و ثمربخش گردانيدن کوششها سبب پيدايش زبان حرکتى گرديدند. باز در طول قرنها کار گروهى و قرنها پيشرفت و تکامل بهصورت زبان صوتى درآمده و به رشد و تکامل و زايندگى خود ادامه داد (ترابي، همان کتاب، ص ۱۲۱). امروزه مشخص شده است که زبان پيامد يک زندگى گروهى و اجتماعى است و تحول و تکامل آن، آنچنانکه ذکر شد، حاصل توسعه پيوستگىها و همکارىهاى اجتماعى و اقتصادى بوده است. دختر جوانى را در نزديکى شالون (Chalons)، در فرانسه پيدا کردند که در جنگل با جانوران زندگى مىکرد و هيچ لغتى جز زوزه و فرياد گوش خراشي، که طبيعتاً تقليد از اصوات حيوانات بوده است، نمىدانست (ويل دورانت، مشرقزمين گاهواره تهران، ترجمه احمد آرام، ص ۱۶۷-۱۷۲).
|
|
گرچه بسيارى از زبانشناسان درباره منشاء پيدايش زبان به توجيهات گوناگونى پرداختهاند ولى محققاً نمىتوان درباره منشاء و چگونگى پيدايش زبان و نخستين مراحل آن با قاطعيت سخن گفت اما تا اندازهاى مىتوان گفت که کاربرد زبان نزد انسان پديدهٔ انسانى بسيار کهن مىباشد.
|
|
براين اساس امروزه دو باور در مورد پيدايش زبان وجود دارد:
|
|
۱. عدهاى باور دارند که همه زبانها از زبان واحدى گرفته شده است و بهتدريج و بر اثر پراکندگى اقوام و ملل در مناطق گوناگون، دستخوش تغييراتى شده که نتيجه آن پيدايش زبانهاى مختلف بوده است.
|
|
وقتى دستهاى از دانشمندان در مقابل اکبرشاه ادعا کردند که زبان عبرى زبان اصلى و فطرى نوع بشر است اگر به نوزادى هيچ نياموزند چون به سخن آيد خودبهخود به زبان عبرى سخن مىگويد. امپراطور فرمان داد که گروهى از کودکان نوزاد را جمعآورى کنند و در محلى مجزاء بهدست عدهاى از پرستاران کر و لال بسپارند و مدتى صبر کنند تا کودکان بزرگ شوند. پس از مدتى که کودکان را به حضور امپراطور آوردند، مشاهده شد که عموم آنها مانند پرستاران آنها با حرکات و اشارت سر و دست و بدن اداى مطلب مىکردند (رالف لينتون، سير تمدن، ص ۱۰).
|
|
۲. عدهاى ديگر بر اين باور هستند که هيچگونه شباهتى بين بعضى از زبانها وجود ندارد و از اينرو نمىتواند گفت که منشاء واحدى داشتهاند و معتقد هستند که علت وجود بعضى از کلمات مشابه در بين اقوام گوناگون مهاجرت آنها بوده است.
|
|
گوردن چايلد مىنويسد اختلاف بين زبانها بسيار کهن است، به قدمت تجهيز مادى و مراسم مربوط به تدفين اموات است. گوناگونى بسيار زبانها و لهجهها در اقوام بدوى معاصر، که سطح زندگى اقتصادى آنها بهطور محسوسى برابر با اقتصاد انسان دوره پلئيستوسن مىباشد، مؤيد اين نظر است (گوردن چايلد، سير تاريخ، ص ۱۵) او بر آن است که در ميان جمعيت ۲۰۰،۰۰۰ نفرى بوميان استراليا حدود ۵۰۰ زبان مختلف رواج دارد. کروبر (Krocber)، در مساحتى بالغ بر ۴۰۰،۰۰۰ کيلومتر مربع در کاليفرنيا ۳۱ گروه زبانشناسى و ۱۳۲ زبان مختلف تشخيص داده است.
|
|
امروزه بيش از ۲۵۰۰ تا ۵۰۰۰ زبان و گويش در جهان شناخته شده است که به گروهها و دستههاى هم خانواده تقسيم شدهاند مهمترين اين گروهها عبارت از:
|
|
ترکي، چيني، درآويدي، سامي، فينو، اويقوري، ملانزى و پلنزي، مغولي، اسلاوي، ايتاليک، ژرمني، هلني، و هند و ايرانى (مصاحب، دايرةالمعارف فارسي، جلد اول، ص ۱۱۶۶-۱۱۶۷، جدول زبانها).
|
|
|
زبان شناسی و انسان شناسی فرهنگی و اجتماعی
|
|
پيوند زبان با سنتها و فرهنگ جوامع اهميت مطالعات زبانشناسى را در شناخت فرهنگ و تمدن بشرى روشن مىسازد از اينرو از زحمات سوسور سبب شد که از زبانشناسى يک علم اجتماعى بسازند، يعنى وسيله و روشى مهم براى انجام تحقيقات انسانشناسى.
|
|
گفته مىشود که تنها اين علم است که مجموعه فرهنگهاى انسانى را مىتواند در برگيرد. با انتشار دوره زبانشناسى سوسور و بيان اهميت آن در مطالعات فرهنگى و انسانى مردمشناسان و انسانشناسان، که جوامع ابتدائى را مورد مطالعه قرار مىدادند، بر آن شدند تا از روشهاى زبانشناسى در پژوهشهاى خود بهره گيرند. از اينرو لوى استروس گفت: معنى روابط خويشاوندى را وقتى بهدرستى مىتوانيم دريابيم که به وحدت روابط خويشاوندى در جامعه پى برده باشيم. زبان، افسانه، هنر و زندگى خويشاوندى که ميان افراد يک جامعه وجود دارد وسايل و مقدوراتى در برقرارى اين ارتباط است.
|
|
به عقيده وى ارتباط زبان و روابط خويشاوندى از آنجا است که در جوامع ابتدائى قرابت افراد با يکديگر معرف و نماينده وضع و موقعيت آنها در جامعه است. چون ارتباط ميان افراد از حساسترين مسائل زندگى انسانى است، و زبان از کاملترين و مهمترين اين وسايل است، پس زبانشناسى نمونه اصلى و مناسب براى رسيدن به يک نظريه عمومى انسانشناسى است (نراقي، احسان، علوم اجتماعى و سير تکوينى آن، ص ۲۲۳)
|
|
انسانشناسى اجتماعى به تنوع و گوناگونى فرهنگها و علل آن توجه دارد و بر آن است که گوناگونى فرهنگها نشانگر گوناگونى سنن اجتماعى و آدابى است، که اسباب پيدايش و کاربرد آنها را فراهم ساخته است. اگر در نمونهها و انواع فرهنگهاى مورد مطالعه در زمان و مکان معينى هماهنگى کشف شود، سبب آن را مىتوان در وجود آداب و سنن اجتماعى سخت و انعطافپذير دانست، که بايد با گروههاى اجتماعى به يکديگر منتقل شده باشد. از مهمترين روشهاى تشخيص اين هماهنگى مطالعه بر روى زبان مخصوصى است که آن اقوام با آن تکلم مىکنند. با مطالعه تحليلى مدارک مکتوبى که در زندگى گذشته انسان بهدست آمده دانسته مىشود که در مناطق جغرافيائى محدودى آداب و رسوم و زبانهاى مختلفى وجود داشته که به يقين آن را ناشى از عدم ارتباط بين آنها بايد دانست.
|
|
تغيير و دگرگونى که در لغات و معانى مجازى آنها بهوجود آمده است ناشى از تحولات تاريخى يک جامعه است. مطالعه در واژگان و معانى آنها چگونگى تأثير تمدنها را در يکديگر مشخص مىسازد و مىتواند مبين مختصات کلى طرز تفکر يک ملت باشد. انسانشناسى در مطالعات خود با متون و نوشتهها سر و کار ندارد و زبان را بهعنوان يکى از اساسىترين مظاهر تمدن و فرهنگ که نماد طرز سلوک و رفتار افراد در جامعه است، مورد مطالعه قرار مىدهد. بنابراين بيشتر به جنبههاى عينى و واقعى زبان توجه دارد و مىکوشد تا در کمترين زمان کمترين کلمات و اصطلاحاتى را که براى تعبير و تفسير آنچه که موردنظر مردم جامعه مورد مطالعه است، بياموزد.
|
|
آموزش زبان جوامع مورد مطالعه براى يک انسانشناس اجتماعى امرى ضرورى است تکيه او بر سخن بهاندازهاى است که محور اصلى کلمات، مکالمات روزمره مردم را تشکيل مىدهد. براى انسانشناس اجتماعى ارزش اجتماعى زبان به آنچه که در کتاب لغت آمده نيست، بلکه در آن است که افراد را موفق به برقرارى يک سلسله از ارتباطات اجتماعى مىسازد. هر زبان در نبود قواعد صرف و نحو که يکى از اصول عمده به کار بردن مشتقات ريشههاى اصلى براى بيان افکار و مفاهيم است، ناگزير به مجموع واژگان وسيعترى محتاج مىگردد. از اينرو نوع زندگى شهري، روستائي، ايلى يا نوع شغل، مثل اشتغال به امور تجاري، صنعتي، پزشکي، حقوقي، آموزشى و غيره منشاء پيدايش واژگان و ورود اصطلاحات و مفاهيم تازه در زبان مردم مىشود. به همين دليل است که مطالعه زبانهاى بومى و محلى در شناسائى خصوصيات فرهنگى جامعه و در نتيجه شناخت تحولات آن نقش مهمى ايفاء مىکند.
|