|
مفت باشد، گلوله جفت جفت باشد! (يا: مفت باشد، گلوله طاق و جفت باشد!) (عا). |
|
|
نظير: |
|
|
به مال مفت رسيدى هلاک کن خود را |
|
|
ـ طناب مفت که گير بيايد آدم خودش را دار مىزند |
|
|
ـ اگر قبر مفت گير آوردى برو توش بخواب |
|
|
ـ شيرينتر از عسل، ترياک مفت! ـ طناب مفت که گير آوردى خودت را خفه کن! |
|
مفت را چه جاى گفت باشد |
|
|
نظير: اسب پيشکشى را به دندانش نگاه نمىکنند |
|
مفتش مىدهند، سنگش کم است! |
|
|
با اينکه چيزى را به رايگان در اختيارش مىگذارند يا به وى مىبخشند هنوز ناسپاس و گلهمند است و مىگويد کم است |
|
مفتکى ننه به بابا سلام نمىکند |
|
|
رک: نان بده، فرمان بده |
|
مفتى و صرّافى؟ |
|
|
نظير: مال مفت صرّافى ندارد |
|
مفرداتش خوب است امّا مردهشور ترکيبش را ببرد! |
|
|
سبحانى نام درويشى (...) کلمات حکمت و عرفان را به مسخره و بدون ربطى بين آنها روان مىگفت و شنونده تا زمانى دراز گمان مىبرد که به جدّ مىگويد و فهم آن بر شنونده دشوار است. روزى ناشناس در حلقهٔ درس ميرزا ابوالحسن حکيم معروف به 'جلوه' حاضر شد و در ميان مباحثه همان الفاظ را مسلسل گفتن گرفت. حکيم چند لحظه متحير بدو نگريسته و سپس به فراست هزّال بودنِ او را دريافت و گفت: مفرداتش خوب است اما مردهشور ترکيبش را ببرد! (امثال و حکم دهخدا، ج ۳، ص ۱۷۱۹) |
|
مفلس در امان خداست |
|
|
نظير: |
|
|
المفلس فى امانالله |
|
|
ـ آدم مفلس را سر نمىبُرّند |
|
|
ـ از برهنه پوستين چون بَر کَنى؟ |
|
|
ـ نه مال دارم که ديوان ببرد، نه ايمان دارم که شيطان بخرد |
|
|
ـ به حکم شيخ لطفالله، المفلس فى امانالله! |
|
مقدار هر درخت پديد آيد از ثمر٭ |
|
|
رک: درخت از ميوهاش شناخته مىشود |
|
|
|
٭.............................. |
معيار هر وجود عيان گردد از صفات (قاآنى) |
|
مقدمهٔ نيکى کردن شرم است و مقدمهٔ بدى بىشرمى (قابوسنامه) |
|
مقصود توئى، کعبه و بُتخانه بهانه٭ |
|
|
|
٭ مقصود من از کعبه و بُتخانه توئى تو |
.............. (خيالى بخارائى / شيخ بهائى) |
|
مکافات بد را بد آيد پديد (فردوسى) |
|
|
رک: از مکافات عمل غافل مشو |
|
مکافات به آن دنيا نمىماند٭ |
|
|
رک: دنيا دار مکافات است |
|
|
|
٭ يا: مکافات به قيامت نمىماند |
|
مکر از زنان و تلبيس از ابليس است |
|
|
نظير: النّساء حبائلالشيطان |
|
|
نيزرک: مکر زن ابليس ديد و بر زمين بينى کشيد! |
|
مکر زن ابليس ديد و بر زمين بينى کشيد! |
|
|
نظير: |
|
|
فلک از مکر زن صد ناله دارد |
|
|
ـ درخت مکر زن صد ريشه دارد |
|
|
ـ النّساء حبائلالشيطان |
|
|
ـ در همه معنى سرشت زنان از حيلت است (سَمَک عيّار) |
|
|
ـ اِنَّ کَيد کُنَّ عظيمٌ (قرآن کريم، سورهٔ يوسف، آيهٔ ۲۸)٭ |
|
|
ـ هر آن کو نترسد ز دستان زن |
از او در جهان راى دانش مزن (اسدى) |
|
|
|
٭ مولوى با توسّل بدين آيه چنين سروده است: |
|
|
|
روح را از عرش آرد در حطيم |
لاجرم کيد زنان باشد عظيم |
|
مکش بيش از گليم خويش پاى٭ |
|
|
رک: پايت را به اندازهٔ گليمت دراز کن |
|
|
|
٭ بدان خود را ميان انجمن جاى |
.......................... (ناصرخسرو) |
|
|
|
نظامى نيز چنين سروده است: |
|
|
|
مجو بالاتر از دوران خود جاى |
مکش بيش از گليم خويش پاى (اسدى) |
|
مکش پاى از اندازه بيش از گليم٭ |
|
|
رک: پايت را به اندازهٔ گليمت دراز کن |
|
|
|
٭ مجوى آنچِت آرَد سرانجام بيم |
............................ (اسدى) |
|
مکن بد اگر بد نخواهى به خويش ٭ |
|
|
رک: بد مکن که بد افتى، چَهْ مَکَن که خود افتى |
|
|
|
٭ ........................... |
نکوباش تا نيکى آيَدْتْ پيش (بهمننامه) |
|
مکن بدى که بدى را جزا بدى باشد |
|
|
رک: بد مکن که بد افتى، چَهْ مکَن که خود افتى |
|
مکن درد از طبيب خويش پنهان٭ (نظامى) |
|
|
نظير: درد از طبيبان نشايد نهفت |
|
|
|
٭ چو مىخواهى که يابى روى درمان |
....................... (نظامى) |
|
مکن شادمانى به مرگ کسى |
که دهرت پس از وى نمانَد بسى (سعدى) |
|
|
نظير: اى دوست بر جنازهٔ دشمن چو بگذرى |
شادى مکن که بر تو همين ماجرا رود |
|
مکن وعده و گر کردى وفا کن٭ |
|
|
نظير: يا مکن وعده چون نخواهى کرد |
يا وفا کن به هر چه مىگوئى (از قرةالعيون) |
|
|
|
٭ ....................... |
طريق بىوفائى را رها کن (جامى) |
|
مکوب درِ کسى را تا نکوبند درت را٭ |
|
|
نظير: |
|
|
از ديوار کسى بالا نرو تا از ديوارت بالا نروند |
|
|
ـ به در کسى مزن تا درت را به مشت نکوبند |
|
|
|
٭ ناصرخسرو گفته است: |
|
|
|
انگشت مکن رنجه به در کوفتن کس |
تا کس نکند رنجه به در کوفتنت کس |