|
|
روايات در اقسام قلمهاى اسلامي(۱) قدرى متشتت است، آنچه از مجموعهٔ روايات بهدست مىآيد آن است که قلم اسلامى از آغاز همان قلم 'نبطي' بوده است که آن را 'النسخي' و 'الدارج' مىناميدهاند، و عرب مستقيماً از نبطى متأخر گرفته بود و بعد از معاشرت اعراب با مردم حيره و بناى کوفه در جنب حيره خطى که آن هم تقليدى از خط 'نبطي' بود شايع شد که او را 'حيري' يا 'جزم' مىخواندند.
|
|
(۱) . اينکه ما قلم نام مىبريم از اين روى است که (خط) مراد حروفى است که در شکل خود از ديگر اشکال مستقل باشد ـ مثل خط لاتين و خط عربى و خط سنسکريت ولى قلم مراد تغييراتى است که در يک خط داده شود.
|
|
ابنالنديم گويد: در آغاز دولت اسلامى چهار خط معمول گرديده بود به اين اسم: خط مکي، خط مدني، خط بصري، خط کوفى و در خط مکى و مدنى الفها بهسوى راست کج بود و در شکل او کمى خوابيدگى به سمت بالاى انگشتان پديدار بود، و اين چهار خط را 'قُطْبَة' نامى در عهد بنىاميه کامل کرد، و بعدها از اين چهار خط اقلام ديگرى استخراج گرديد و در اوايل دولت بنىعباس دوازده قلم در نزد خوشنويسان متداول گرديده بود که مشهورترين آنها به قرار ذيل است:
|
|
قلم الطومارالکبير (کذا: الفهرست، ص ۱۱ در آداب اللغة العربيهٔ جرجى زيدان: الطومارالکبير۱: ص ۲۰۵) قمل الثلثين ـ قلم الزِنبُور ـ قلم المفتح ـ قلم الحَرَمْ ـ (ظ. الجَزم) قلمالموامرات ـ قلم العهود ـ قلم الخرفاج (کذا: الفهرست و در آداب اللغه: الخرفاج)
|
|
و از اين اقلام باز خطوط ديگرى بهوجود آمد و به بيست و پنج قلم رسيد (رجوع کنيد: الفهرست ص ۱۱ ـ ۱۲) و در عهد مأمون عباسى خوشنويسيى رنگ و آبى به خود گرفت و در آن عهد قلم المرصّع و قلم النّساخ و قلم الرّياسى (منسوب به مخترع خود فصل ذوالرياستين) و قلم الرّقاع و قلم غبارالحليه و قلم الثلث و قلم المحقق و قمل المنشور و قلم الوشى و قلم المکاتبات و قلم النرجس و قلم البياض نيز بهوجود آمد ـ بيست خط از اين خطوط از خط کوفى بيرون آمده بود که هر کدام خاص نوعى از نوشتههاى مهم بود چون قرآن و مجلات و طومارها و نامهاى دربارى و بعض ديگر، مثل خط نسخ و خط محقق و خط مشق و ثلث و مدوّر و رياسى و رقاع خاص کتب و احاديث و اشعار و مراسلات معمولى بود و از عهد مأمون به بعد اين خطوط ترقى کرد و قلم رياسى متداول گرديد، تا ابنمقله خط نسخ را موزون و زيبا ساخت و آن را لايق آن قرار داد که قرآن را بدان خط بنويسيد(۲)
|
|
(۲) . اينکه شهرت دارد که خط عربى اول کوفى بوده و ابنمقله خط نسخ را اختراع کرد و غلط مشهورى است و امروز طرف اعتماد نيست و خطوطى به خط نسخ بر روى پاپيروس موجود است که متعلق به اواخر قرن اول هجرى است (رجوع کنيد، آداباللغة العربيه ج ۱ ص ۲۰۵)
|
|
| قلمهاى منسوب به ايرانيان
|
|
خطوط اصلى عرب دو خط کوفى و نسخ بوده است و از آن دو خط قلمهاى گوناگون بهوجود آمد و در قرن هفتم و هشتم هجرى بهتدريج خط کوفى رو به زوال نهاد و خطوطى که در آن زمانها يعنى بعد از قرن هفتم معمول بوده است به قرار ذيل است: نسخ ـ ثلث ـ تعليق ـ ريحانى ـ محقق ـ رقاع. و از اين شش خط نيز بعدها خطوط ديگر اختراع شد که بايد اختراع آن را به ايرانيان منسوب بداريم.
|
|
|
اين خط را در کتب ادبى و تاريخى نام بردهاند و شايد مبدأ خطى باشد که بعدها بدان خط 'باريک' ـ يعنى خطى که شبيه به شکسته و يا شکستهٔ نستعليق بوده است ـ نام دادند.
|
|
|
اين نام در تواريخ فارسى ديده شده است و شايد مختصرنويسى از خط رقاع يا مقروط بوده است که حروف را کوچک و کوتاه کرده بهکار تحريرات سردستى مىزدهاند.
|
|
|
خط شکسته همان خط باريک قديمى است که عبدالمجيد درويش در اواخر صفويه آن را اصلاح کرد و داخل خطوط رسمى نمود و کتابهاى نفيس با آن نوشتند، و امروز رو به زوال است و شايد صد سال ديگر به هيچوجه قابل استفاده نباشد، زيرا خيلى مشکل است و مانند خط تعليق و رقاع و ريحانى ازحد طبيعى مشکلتر و پيچيدهتر است.
|
|
|
هم بهوسيلهٔ ياقوت مستعصمى و ميرزا بايسنقر و شمسالدين هروى و خواجه اختيار اصلاح شد و نسخ توسط ميرزااحمد نيريزى جرح و تعديلهائى شده و معمول است.
|
|
|
اين قلم در قرن دهم هجرى شهرت کرد، و در ابتدا همان خط نسخ بود که آن را کوچک کرده و حروف آن را کوتاهتر مىنوشتند، و نسخههائى از اين خط از قرون هفت الى نه هجرى به بعد در دست ما هست و تمام آن کتب به زبان فارسى است، و شايد قبل از اين تاريخ هم از اين نوع خط ديده شود ولى آن همان است که ما در ضمن خط باريک از آن نام بردهايم، در قرن نهم و دهم خط نستعليق روى به اصلاح نهاد و اول کسى که آن را خوب نوشت 'ميرعلى تبريزي' است، که معاصر تيموريه بود و بعد از او ميرعلى هروى و ملاجعفر تبريزى است که در عصر باسنقر و سلطان حسين بايقرا (قرن دهم) مىزيستند و اصلاحاتى در اين خط بهکار بردهاند ـ ديگر سلطان محمد و سلطان على مشهدى است که در عصر بايغرا مىزيستهاند، و آخرين کسى که اين خط را به کمال آورد، ميرعماد قزوينى است و پس از او ملاعلى رضاى تبربزى کتابدار شاهعباس که به على رضاى عباسى معروف است و خط ثلث و نستعليق را در کمال خوبى مىنوشته است و بعد از ميرعماد خوشنويسان زيادى در خط نستعليق پيدا شدند، که مشهورتر از همه در عصر اخير ميرزا سنگلاخ بجنوردى مؤلف تذکرةالخطاطين و ديگر ميرزافتحعلى شيرازى متخلص به حجاب و ميرزاغلامرضاى کلهر است، که معاصر محمدشاه و ناصرالدين شاه بودهاند و در اواخر عمادالکتاب بود که چند سال پيش وفات يافت و امروز هم خوشنويسان بسيار خوب داريم. خط مزبور خطى است که در هند و ايران و افغانستان متداول و در مصر هم مورد توجه است اما متداول نيست.
|
|
|
- کتابالتنبيه على حروف التصحيف لحمزةبن الحسن:
|
نسخهاى از اين کتاب در کتابخانهٔ مدرسهٔ مروى ـ که امروز جزء کتابخانهٔ دانشکدهٔ حقوق است ـ ديده شد که خالى از اغلاط و تحريفات نيست، اما نسخهاى است قديمى و تاکنون سواى اين نسخه از اين کتاب نسخهٔ ديگرى بهدست نيامده است.
|
|
در اين کتاب شرحى از خطوط و اقلام و صناعات کتابت پارسيان عهد ساسانى وارد شده است ـ که چون با روايت ابنالنديم منقول از ابنالمقفع تفاوت داشت به نقل و ترجمهٔ آن روايات مبادرت ورزيديم:
|
|
'اما (اقلام) پارسى گوناگون است و داراى هفت فن است، و اين معنى را محمدالمؤيد (ظ، المؤبد) معروف به ابىجعفر المتوکلى روايت کرده و چنين گويد که پارسيان در ايام دولت خويش از انواع ارادهاى خود به هفت نوع کتابت تعبير مىنمودند و اسامى آن کتابتها بدين قرار بود:
رم فيره(۱)
، گُشته دفيره
، نيمگَشته دفيره
، فرْورده دفيره
، راز دفيره
، دَيْن دفيره
، وَسف دفيره.
|
|
(۱) . يقين نداريم که اين نام خالى از تصحيف باشد، و به قرينهٔ شرحى که پائينتر داده است شايد در اصل 'هام دفيره' بوده چنانکه ابنالقديم مىگويد: کتابت رسائل را نامه دبيره مىگفتند و 'دفيره' معرب 'دپيوريه' است، و اعدادى که ما قبل از اسامى نهادهايم در اصل کتاب نيست.
|
|
اما معنى 'رمدفيره' کتابت همگانى و عامه است و معنى 'گشته دفيره' کتابت تغيير يافته است (۲) ـ و معناى نيمگشته دفيره کتابتى است که نيمى از آن تغيير يافته باشد، و معناى 'فَروَرده دفيره' کتابت رسائل است، (در زبان پهلوى فَرْوَرتک به معنى منشور و رسائل پادشاهى است. (ابنالنديم گويد کتابتى داشتند که راس سهريه مىگفتند و بدان کتابت منطق و فلسفه را مىنوشتند و ۲۴ حرف داشته است ـ م) و معناى دين دفيره کتابت دين است و کتب قرائت و شرايع دين را بدان مىنوشتند و معناى وَسف دفيره جامع کتابتها است ـ و آن کتابتى بود مشتمل بر لغات امم از روم و قبط و بربر و هندوچين و ترک و نبط و عرب (!) (۳) .
|
|
(۲) . اين همان است که ابنالدنيم آن را 'الکتسج' و 'نيمکستج' ضبط کرده بود و ما حدس زديم که معرب 'گشتک' و 'نيمگشتک' باشد يعنى گشته و نيمگشته، و اين سند حدس ما را تأييد کرد (رجوع کنيد، کتب و رسالات پهلوي).
|
|
(۳) . وسف و هروسف به زبان پهلوى يعنى همه و هر همه و وسف دبير به معنى دبيرى همگانى است ـ و شرحى که بعد از آن از اشتمال لغات امم مىدهد معقول نيست!
|
|
کتابت عامه، از اين مايه به بيست و هشت قلم نوشته مىشده است، و هر قلمى از اين اقلام اسمى عليحده داشته چنانکه در خط عربى و خط تجاويد و خط تحرير و خط تعليق اين معنى مشهود است.
|
|
صناعة کتابت، نزد ايرانيان داراى اسماء مختلفه بوده و هر نامى لازم ملزوم فنى از طبقات اعمال. و بسيارى از اسماء مذکور فراموش شده، و آنچه از آنها به ياد مانده چنين است:
|
|
- داذ دفيره، شهر هَمار (در اصل: سهرهماذ و از شرحى که مىدهد معلوم است که متن غلط و صحيح شهر هَمار است.)
|
|
- دفيره، شهر هَمار (اصل: لده...) همار دفيره، کنج همار دفيره، اَهُرْ همار دفيره، آتشان (اصل: اسان ـ آئينتر ـ اَتَشان) همار دفيره، روانکان (اصل: روانکان ـ پائينتر: رواندار که دال و الف را سرهم نوشته.) همار دفيره.
|
|
اما داذ دفيره ـ کتابت احکام و اَقضيه بوده، و شهر هماردفيره، کتابت بيتالخراج، وحذه (ظ: کذه) همار دفيره، کتابت حسابدارى دربار پادشاه، و گنج هماردفيرده، کتابت خزائي، و آهُر همار دفيره کتاب اصطبلات، و آتش هماردفيره و کتابت حسابدارى آتشکدهها، و رواندار (بالاتر، روانکان) همار دفيره کتابت وقوف، (ظ، اوقاف) بوده است.
|
|
و جز اين که گفته شد کتابتهائى ديگر هم داشتهاند که نام آنها از ميان رفته است، و باقىنمانده است. و پارسيان اين هفت قلم را که نام برديم در کتاب بهکار مىبردند و همچنانکه در منطق و گفتگو پنج قسم لهجه را بهکار مىبردند که پهلوى و دَرى و فارسى و خوزى و سُريانى باشد، الى آخر (بقيه مطابق روايت ابنالنديم و ياقوت است که از ابنالمقفع و غيره نقل کرده بودند).
|