|
| چگونگى پيدايش و تغيير نظرگزينىها و برداشتها
|
|
فرضيههاى ضمنى دائم ادراککنندگان را تحت عنوان 'نظرها يا نظرگزينىها و برداشتها' تعبير مىکنند. برداشتها عبارتند از: 'نتايج آموزشها' که از طريق پاداشدادنها و انگيزههاى مجازاتى (همچنين به شيوه فراتر از ساخت يافتگى فرآيندهاى شناختى و معرفتى و نيز فرآيندهاى بيش از حد شکل گرفته شناختى überformende Kogitive Prozesse) کسب شده باشند. برداشتها گزارهها و سامانمندىهاى عملى هستند که بر واکنش فرد در برابر موضوعات عينى و وضعيات، نوعى تأثير هدايتکننده دارند. نظرگزينىها و برداشتها اغلب عادات سخت و غيرقابل انعطاف را تثبيت مىکنند و مفيدتر است که انسان برداشت و نظرى ثابت و پايدار داشته باشد. نظرگزينىها بدين ترتيب خود پاداش خويش را مىدهند، زيرا انسانهاى بدون عقيده پايدار و استوار، اغلب افرادى متزلزل و سست و بهطور ساده افراد ضعيفالنفس و غيرصالح شناخته مىشوند.
|
|
مثالهائى براى برادشها و نظرگزينىها از اين قرار هستند:
|
|
- نظرها و برداشتها درباره يک قلمرو زندگى (مثلاً درباره کارکردن)
|
- نظرها و برداشتها درباره يک فرد (مثلاً در مورد يک سياستمدار)
|
- نظرها و برداشتها درباره يک موضوع عينى (مثلاً در مورد يک کالا)
|
- نظرها و برداشتها درباره خود شخص (مثلاً شناخت و ارزيابى خود)
|
|
معمولاً در راستاى انديشه کلى سه مؤلفهاى (Drei-Komponenten-Konzepts) فرض را بر آن مىنهند که نظرها و برداشتها، سه بعد زير را نشان مىدهند:
|
|
- مؤلفههاى شناختی و معرفتی (Kognitive Komponente) را در بر می گیرد (مثلاً ـ این سیاستمدار صالح است).
|
|
- مؤلفههاى احساسى و عاطفى (Affektive Komponente) را در برمىگيرد (مثلاً ـ اين سياستمدار و نظر من دوستداشتنى نيست).
|
|
- مؤلفههاى گزينشى (Kognitive Komponente) را در برمىگيرد (مثلاً ـ من اين سياستمدار را انتخاب خواهم کرد).
|
|
روانشناسان اجتماعى به اين نظر گرايش دارند که مؤلفههاى احساسى و عاطفى نيروى اصلى سائق و پيش برنده و رمز برنامهريزىهاى عملى را بيان مىکنند. گاهگاه ساز و کارهاى معرفتى بهتنهائى بهکار گرفته مىشوند و تا احساسات و هيجانات اساسى و بنيادى پرشور و عاطفى را بهطور خردمندانه و عقلائى توجيه و تعليل کنند. اهميت رفتار ناشى از مؤلفههاى معرفتى مورد بحث و ترديد است و از آنجا که در تحقيق درباره برداشتها و نظرگزينىها از مدتها قبل اختلاف وجود دارد مبتنى بر اينکه آيا و تا چه ميزان و تا چه حد برداشتها و نظرگزينىها، شاخص به درد خورى براى رفتارهاى واقعى هستند، لذا اين مؤلفهها مورد ترديد قرار مىگيرند. اغلب برداشتها و نظرها بهطور کلى تنها وقتى براى رفتار مهم هستند که آنها از لحاظ انگيزه، موضوعِ روز شوند، همچنين در وضعيت عمل و کردار واقعى موجود، عده زيادى از انگيزههاى ديگر يا محدوديتهاى ديگر (فىالمثل نظر مثبت من درباره مرسدس بنز ۲۰۰ از لحاظ گزينشى غيرمهم است بهويژه اگر اولاً من در مدت زمان قابل پيشبينى به ماشيننوئى نياز نداشته باشم، ثانياً اگر من نتوانم مرسدس بخرم و ثالثاً اگر در زمان خريد مرسدس بنز نو ماشين سوارى جديد ديگرى در رقابت با مرسدس قبلى يعنى ۲۰۰ براى من جذابتر باشد).
|
|
براى اينکه اهميت رفتار ناشى از نظرها و برداشتها را بهتر بشناسيم و بر آن وقوف يابيم در تحقيق مربوط به آنها انديشهها و نظريههاى مختلفى توسعه گسترش يافتهاند. مثلاً فيش باين و آجسن در سال ۱۹۷۵ مدلى را ارائه دادند که از علائم مشخصه و صفات خاص موضوع 'برداشت و نظرگزيني' آغاز بهکار مىکند و اين امر بعد از ارزشيابى و احتمال دادن ذهنى صحت موضوع مورد بحث، اندازهگيرى و سنجيده مىشود. يکى از اين انديشهها، برابراى ساختار با نظريههاى ارزش ـ انتظارات (در معناى آموزش انتظارات) مىباشد که به همين منوال فرض را بر اين قرار مىدهند که اشخاص هميشه وقتى براى عملياتى برانگيخته مىشوند که پاداشهاى مورد علاقه و مطلوب آنان بسيار زياد و احتمال دريافت و وصول اين پاداش نيز خيلى بالا باشد (رجوع کنيد به: آجسن، ۱۹۸۹).
|
|
در راستاى مدل فيش باين، انديشههائى نيز پيدا شده که به موجب آنها هنجارها و ضوابط اجتماعى رادر انديشه کلى برداشتها و نظرگزينىها، داخل مىکنند. در اينجا منظور آن است که برداشتها درباره موضوعات معين بيش و يا کم مىتوانند مثبت باشند؛ اما اين کار به اين دليل پيش نمىرود که مجازاتهاى اجتماعى کاملاً جهتديگرى از تصميمگيرىها را ترجيح مىدهند. مثلاً يک گروه همسال زير فشار گروه معينى در مورد لباس و پوشش خود قرار دارد. يا يک کارمند ـ با وجود نظر مثبت او درباره مارک خاصى از اتومبيل ـ نمىتواند ماشين گرانبهاتر و بهترى از آنچه رئيس و مافوق او دارد، تدارک بيند؛ لذا براى ما سودمند است که اين ديدگاه ارزشدار را ـ که تا حدى نيز درونى شده است ـ در انديشه و برداشت و نظرگزينى خود وارد کنيم. براى اينکه قضاوت کنيم که آيا برداشت و نظرگزينى ما بهصورت راه حل رفتارى اثر مىگذارد، مىبايد واقعيات انگيزشى و موقعيتى (Situative ـ وضعيتي) اضافى را وارد قضايا کنيم:
|
|
|
|
در مرکز مباحثه مربوط به مسائل برداشتها و نظرها 'نظريههاى مداومت و پايدارى ـ Komsistenztheorien ' قرار دارند. در چارچوب تحليلهاى جامعهشناسي، بيش از همه نظريه تعامل شناختى (Kognitiven Gleichgewichts ـ از هايدر، در سال ۱۹۵۵) و نظريه ناهماهنگى و عدم توازن شناختى (Kognitive Dissnonanz ـ از فستينگر، در سال ۱۹۵۷) بهکار برده شدهاند. اين انديشههاى کلى مجموعاً بنا را بر فرضياتى مىگذارند که به موجب آنها افراد مىکوشند بين اطلاعات و برداشتها، بين عناصر مرکبه و مؤلفههاى برداشتها و همچنين بين ادراک و براشت به ثبات و پايدارى معرفتى و شناختى نايل گردند. نظريه عدم توازن و ناهماهنگى مدعى است (در شکل فشرده شده و مختصر خود) که هميشه وقتى بين حداقل دو شناخت از نظر روانشناسى روابط مهمى برقرار باشد، تضادهاى روانى بروز مىکند، در آن صورت فرد مىکوشد اين وضع فاصله برانگيز را يعنى ناهماهنگى و عدم توازن شناختى را تقليل دهد. همگام با آن، اين نظريه مدعى است که راه مناسب و از نظر هزينه مقرون به صرفه، انتخاب تقليل ناهماهنگى است، يعنى آن نوع تقليل که فشار ظاهر شده را به مؤثرترين وجه کم کند.
|
|
مثالهائى براى عدم توازن و ناهماهنگىهاى شناختى که همه روزه بهطور مداوم بروز مىکنند تقريباً موارد زير هستند:
|
|
- مادر بهصورت فرزند سيلى مىزند، پس از آن دل مادر براى فرزندش مىسوزد.
|
- کسى آگاهى مىيابد که دوست خوب او دزد است.
|
- خريدار کالائى پس از خريد، اطلاعات اضافى پيدا مىکند تا بتواند خريد خود را بهتر توجيه کند.
|
- سيگارى شديداً معتاد با اين اطلاعات کلنجار مىرود که سيگار کشيدن،سرطان سينه و ريه ايجاد مىکند.
|
|
کاربرد نظريه ناهماهنگى و عدم توازن برداشتها، ابتدا نشاندهنده آن است که فوقالعاده مشکل خواهد بود برداشتهاى ثابت و پايدار را تغيير دهند؛ زيرا آگاهىهاى ناهماهنگ و نامتوازن، مورد دفاع واقع مىشوند (فىالمثل اعتبار و شايستگى موضوع يا اهميت آن، دست کم گرفته مىشود). بعداً هم مسأله تثبيت برداشت اجازه مىدهد مقدار شدت فرضيه يا گمانهزنى را بسنجد و آن را بررسى کند و اين چيزى است که آن نظرگزينى و برداشت را تقويت مىکند. در روانشناسى اجتماعى نيز اين سؤال مورد تأمل و بررسى قرار مىگيرد که چه کارى مىشود کرد تا بتوان برداشتها را بهويژه در برابر تغييرات، مقاوم ساخت. چنين امکانى يکبار در ارائه فرضيههاى کمککننده و تقويتى (يا کمکهائى معرفتي) و نيز در مصونسازى مربوط به دلايل ممکن مخالف و يا مصونيت معرفتى (Kognitive Impfung) که مىتوانند آن را رد کنند يا مودر تأکيد قرار دهند، وجود دارد. به اين ترتيب فروشنده در چارچوب گفتگو و مباحثه راهبردهاى خاصى از استدلال دو طرفه را تکامل مىدهد که به برترى انتخابها و بديلهاى عرضه شده از سوى او منتهى مىشود.
|