جمعه, ۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 26 April, 2024
مجله ویستا

آن ساعد سیمین را در گردن ما افکن


آن ساعد سیمین را در گردن ما افکن    بر سینه ما بنشین ای جان منت مسکن
سرمست شدم ای جان وز دست شدم ای جان    ای دوست خمارم را از لعل لبت بشکن
ای ساقی هر نادر این می ز چه خم داری    من بنده ظلم تو از بیخ و بنم برکن
هم پرده من می در هم خون دلم می خور    آخر نه تویی با من شاباش زهی ای من
از دوست ستم نبود بر مست قلم نبود    جز عفو و کرم نبود بر مست چنین مسکن
از معدن خویش ای جان بخرام در این میدان    رونق نبود زر را تا باشد در معدن
با لعل چو تو کانی غمگین نشود جانی    در گور و کفن ناید تا باشد جان در تن


همچنین مشاهده کنید