همسالان يک کودک بالقوه مىتوانند مشارکت ورزشى را که از محيط خانواده آغاز شده است تقويت کنند. هرگاه يک گروه همسال عزم کنند در يک فعاليت ورزشى شرکت نمايند، بديهى است که اکثر اعضاء آن گروه به آن فعاليت ورزشى کشيده مىشوند. هرگاه گروه به رفتار غيرفعال گرايش نشان دهد، اعضاء گروه نيز تمايل به ادامهٔ همان برنامه پيدا مىکنند. ورزشکاران بزرگتر مىگويند وقتى که در دوران مدرسه بودهاند توسط گروه همسال و دوستان خود به زمينههاى ورزشى کشيده مىشدند، هرچند اين اثرگذارى در تمام رشتههاى ورزشى يکسان نبوده است. اولين گروه همسال کودک کسانى هستند که با او همبازى مىشوند. کودکان از سنين ۳ تا ۴ سالگى بازى با همسالان خود را آغاز کرده، تا اوايل دورهٔ مدرسه آن را ادامه مىدهند.
پسران و دختران چند کشور مختلف از جمله آمريکا، ژاپن و کانادا گفتهاند که گروه همسالان بر مشارکت ورزشى آنان در دورهٔ کودکى اثرگذار بودهاند (ابىهارا و همکاران، ۱۹۸۳؛ گرين دورفر و اوينگ، ۱۹۸۱؛ گرين دورفر و لکو، ۱۹۷۸ ب؛ ياماگوچي، ۱۹۸۴). کودکان در دورهٔ نوجوانى به گروههاى همسال رسمىترى مىپيوندند (همسالان مدرسه يا محل)؛ لذا اين گروههاى همسال در رفتار اجتماعى آنها در طول دورهٔ جوانى اثر مىگذارند (براون، ۱۹۸۵، بوچر، ۱۹۸۵؛ هيگينسون، ۱۹۸۵؛ پاتريکسون، ۱۹۸۱؛ شلنبرگر، ۱۹۸۱؛ اسميت، ۱۹۷۹؛ ياما گوچي، ۱۹۸۴). گرين دورفر در سال ۱۹۷۶ دورههاى مختلف مانند کودکي، نوجوانى و جوانى بانوان ورزشکار را مطالعه کرد و به اين نتيجه رسيد که گروه همسال در کليهٔ مقاطع سنى فوق در ميزان و نوع مشارکت ورزشى بانوان اثرگذار بودهاند. برخى از افراد ديگر در پارهاى از مقاطع سنى مهم بودهاند؛ براى مثال خانواده که در دورهٔ کودکى بسيار نقش داشتهاند، در دورهٔ نوجوانى تأثير و نقش چندان مهمى ندارند.
همسالان غالباً در مشارکت فرد در ورزشهاى اجتماعى در مقايسه با شرکت در ورزشهاى انفرادى تأثير بيشترى دارند. کودکان و نوجوانان تحت نفوذ و حمايت همسالان همجنس خود در فعاليتهاى ورزشى شرکت مىکنند. در مورد بزرگسالان اينطور نيست؛ دوستان همسر يا خود او بيشترين نقش را در مشارکت ورزشى فرد بهعهده دارند. افراد پس از فراغت از تحصيل و دورشدن از مدرسه بهعنوان عضوى از نيروى کار وارد محيط اجتماعى خود مىشوند و معمولاً از گروه همسال جدا مىشوند. هرگاه گروه همسال گرايشهاى ورزشى داشتهاند، اين تمايلات بهتدريج کاهش مىيابد. از طرف ديگر گروه همسال جديد در محيط کار مىتواند موجبات مشارکت جديد ورزشى را فراهم کند يا اينکه او مىتواند بهطور تفريحى و با پيوستن به باشگاه ورزشى محلى فعاليت خود را ادامه دهد، يا در صورتى که در مؤسسات بزرگ صنعتى و خدماتى استخدام شده است به تيمها و گروههاى ورزشى وابسته به آن مؤسسه ملحق شود (لوى و همکاران، ۱۹۷۸).
بهطور معمول کليهٔ افراد و حتى کسانى که در ورزش قهرمانى درگير بودهاند در دورهٔ ميانسالى فعاليت ورزشى و مشارکت خود را کم مىکنند. اين روند تا اندازهاى به فقدان برنامههاى ورزشى براى اين گروه و قشر اجتماعى مربوط مىشود. از سالهاى نخستين دههٔ ۱۹۷۰ تأکيد زياد بر آمادگى جسمانى و بهداشت باعث شده است که براى افراد ميانسال و بزرگسال نيز برنامههاى تفريحى و ورزشى پيشبينى و اجراء شود، بهطورىکه اين روند در جوامع غربى مورد قبول واقع شده است و گروههاى زيادى از افراد را در برمىگيرد. در چنين وضعيتى ممکن است مجدداً در اين سنين نيز گروه همسال مؤثر باشد و بر ميزان و نوع مشارکت ورزشى فرد اثر مهم بگذارد.
عليرغم اثر مهم گروه همسال بر مشارکت ورزشى فرد، هنوز کاملاً مشخص نشده است که افراد ابتدا گروه همسال را انتخاب و سپس در فعاليتهاى مورد علاقهٔ آنان شرکت مىکنند يا اينکه با توجه به علاقه و تمايل خود به فعاليتهاى مختلف به گروههاى همسال که در آن رفتار بهخصوص درگير هستند ملحق مىشوند (لوى و همکاران، ۱۹۷۸). اگرچه کاملاً روشن نيست کدام حالت ابتدا وجود دارد، ليکن بديهى است که علاقه به ورزش و تمايل به پيوستن به گروه همسال موجب مىشود که فرد به گروههاى فعال اجتماعى وابسته شود.
توجه:
نمرات ميانگين (M) و انحراف معيار (SD) از پرسشنامهاى که در جدول داده شده است؛ ميانگينهاى بالا نشاندهندهٔ تأثير بيشترى است (برگرفته شده از لکو و اوينگ، ۱۹۸۰)
خواهران و برادران: پارهاى از پژوهشگران عقيده دارند که خواهران و برادران نيز بهعنوان افراد مؤثر در فرآيند اجتماعى شدن و مشارکت ورزشى کودک نقش دارند؛ زيرا آنها نخستين همبازىهاى کودک هستند؛ براى مثال در بيشتر موارد برادران در مشارکت ورزشى خواهران خود نقش مهمى بهعهده دارند (ويز و نوپرز، ۱۹۸۲). علاوه بر برادران، خواهران کودک نيز مىتوانند در اين امر نقش داشته باشند (لکو و اوينگ، ۱۹۸۰). با وجود اين برخى از کودکان و نوجوانان اظهار داشتهاند که برادران و خواهران بزرگتر در امر مشارکت ورزشى آنها چندان مهمى نداشتهاند (گرين دورفر و لکو، ۱۹۷۸ ب؛ پاتريکسون، ۱۹۸۱). خواهران يا برادران در بيشتر موارد در الگوى مشارکت ورزشى کودک بهعنوان يک عامل تقويتکنندهٔ تأثيرگذار بودهاند، در حالى که نوع و رشتهٔ ورزشى را والدين انتخاب کردهاند (لکو و گرين دورفر، ۱۹۸۸).
الگوهاى اثرگذارى: بديهى است در اين زمينه پژوهشگران به نتايج متفاوتى دربارهٔ شکل و چگونگى اثرگذارى اعضاء فاميل بر فعاليتهاى اجتماعى و ورزشى کودک رسيدهاند. در اين مورد گرين دورفر و لکو (۱۹۷۸ الف) کوشيدهاند با پرسش از کودکان نوع و الگوى اثرگذارى بزرگتران را بر مشارکت ورزشى کودکان و نوجوانان روشن کنند. آنها در الگوهاى اثرگذارى ديگران به تفاوتهائى رسيدند. افرادى که بيشترين تأثير را در مشارکت ورزشى و اجتماعى کودکان بهعهده داشتند با توجه به جنس، سابقهٔ اجتماعي، نژاد و شرايط جغرافيائى و اقليمى متفاوت بودند؛ براى مثال، در خانوادههاى سفيد پوست آمريکائى بيشترين تأثير و نقش را پدر خانواده داشت، در حالى که در خانوادههاى سياه پوست اينطور نبود (گرين دورفر و اوينگ، ۱۹۸۱).
شايد لازم است توجه خود را در مورد اثر نسبى هر يک از اعضاء فاميل به ميزان و نوع مشارکت ورزشى کودکان برحسب گروهى از آنان يا تکتک آنان معطوف داريم؛ براى مثال، الگوى اجتماعى شدن ورزشى و مشارکت دختران عليرغم زمينهٔ اجتماعى آنان از نظر تعداد عوامل اثرگذار، متغيرتر از پسران است؛ زيرا بهنظر مىرسد در بين اعضاء خانواده اين نقش بهطور همهگير وجود دارد و فرد خاصى مسؤوليت مستقيم آن را بهعهده نمىگيرد، در حالى که در مورد پسران، نقش پدر عامل اصلى هدايت علاقمندى پسران در ورزش است. در اين مورد بايد به افرادى همفکر کرد که از داشتن پدر در سنين کودکى و نوجوانى محروم شدهاند؛ ليکن اين وظيفه توسط مادر يا برادر بزرگتر انجام شده است. عليرغم تفاوتهاى جزئى در الگوهاى اثرگذارى در خصوص مشارکت ورزشى کودکان، اعضاء خانواده بهويژه والدين داراى نقش روشن و مؤثرى در فرآيند تربيت اجتماعى و ورزشى کودکان خود بودهاند.