جنبههاى نظريههاى اسناد، که تا اينجا از آنها صحبت کرديم، اين باور را بهوجود مىآورند که اسناد، تا اندازهاي، منطقى است:
|
|
طبق قواعدى که مختص روش علمى آزمايشگاهى است، تعدادى سؤال از خود مىپرسم. اما، هميشه اينطور نيست. در زندگى روزمره، سوگيرىها مانع جستجوى علتها مىشوند و ممکن است که در تفسير رفتارهاى ديگران و خود مرتکب خطا شويم. وقتى تحليل علتهاى رفتار را صاحب آن رفتار انجام مىدهد، از اسناد بازيگر صحبت مىشود؛ وقتى تحليل را شخص ثالثى انجام مىدهد، از اسناد مشاهدهگر سخن به ميان مىآيد. در هر دو مورد، امکان دارد که سوگيرىهاى اسناد وارد عمل شود.
|
|
|
|
بازيگر تمايل دارد مسؤوليت موفقيت را به خودش نسبت دهد و براى توجيه شکست به دنبال علتهاى بيرونى بگردد:
|
|
'اگر موفق شدهام، به اين علت است که توانائى خوبى دارم. اگر شکست خودرهام، به اين علت است که همه عليه من بودند.' بنابراين، او، براى موفقيتهاى خود علتهاى درونى و براى شکستهاى خود علتهاى بيرونى پيدا مىکند. اين فرآيند سوگيرى اصطلاحاً سوگيرى خدمت به خود ناميده مىشود (ميلر و راس (Miller and Ross)، در سال ۱۹۷۵؛ براون و راجرز (Brown And Rogers)، در سال ۱۹۹۱. به همين ترتيب، دانشجويان استادى که نمرات خوبى بهدست مىآورند، مىتواند به اين نتيجه برسد که خوب تدريس کرده است؛ برعکس، زمانى که دانشجويان نمرات خوبى بهدست نمىآورند، مىتواند بگويد که به قدر لازم تلاش نکردهاند. بدون ترديد، مىتوانيد حدس بزنيد که دانشجويان نيز از اين سوگيرى به دور نيستند نمرهٔ خوب نتيجهٔ تلاشهاى شخصى بسيار شديد يا استعدادهاى خارقالعاده تلقى شود و نمرهٔ بد به کمبود وقت، انتظارهاى نامعقول استاد، دشوارى سؤالات و ... نسبت داده شود.
|
|
سوگيرى اسناد بازيگران الزاماً به ادراک غلط هدايت نمىکند. حتيٰ اگر اين ادراک غلط باشد، مىتواند براى شخص مفيد واقع شود.
|
|
|
بهعنوان بازيگران، تمايل داريم شکستها يا عملکردهاى خلاف خود را با عوامل بيرونى توجيه کنيم، اما دربارهٔ ديگران، خودبهخود اين سخاوتمندى را نداريم. باز هم يادآورى مىکنيم که اکثر مردم، دربارهٔ آلن (پليسى که جوان سياهپوست را مىکشد)، حتى اگر دربارهٔ او اطلاعات کمى داشته باشند، قضاوت مىکنند. قضاوتهاى آنها در کل منفى است و يکى از صفات شخصيتى او را علت خشونت مىداند: نژادپرستى.
|
|
خطاى اسناد بنيادي، زمانىکه خود را در نقش مشاهدهگر مىبينيم، عبارت است از تمايل به کمتر از حد برآورد کردن عوامل بيرونى و بيشتر از حد برآورد کردن ويژگىهاى درونى بهعنوان علتهاى فرضى رفتار ديگران. پليس آلن، تنها فردى نيست که قربانى اين سوگيرى بسيار رايج مىشود.
|
|
مسلماً، احتمال دارد که رفتار پليس از ويژگىهاى درونى او ناشى شده باشد. همچنين، احتمال دارد که عدم موفقيت شما در آمار، همانطور که پدر و مادرتان معتقدند، بر اثر عدم تلاش شما باشد. مشاهدهگر، زمانىکه اعمال ديگران را به علتهاى درونى نسبت مىدهد، به اجبار مرتکب خطا نمىشود. مسئله اين است که او، از بين دو علت ممکن، يکى درونى و ديگرى بيروني، اولى را آسانتر انتخاب مىکند.
|
|
در فرهنگ غرب، اين سوگيرى نتايجى به همراه دارد. اگر شما، بهرغم تلاشهاى سخت، نتوانسته باشيد در تابستان گذشته براى خود کارى پيدا کنيد، دستکم متوجه اين بىعدالتى شدهايد که چگونه بىکاران را مزاحمان يا انگلهاى اجتماع به حساب مىآورند. برعکس، کسى که از پدر و مادر خود ارث کلان بهدست مىآورد يا شخصى که در خانوادهٔ ثروتمند يا در طبقهٔ فرهنگى بالا به دنيا مىآيد، نسبت به موفقيتهاى خود در زندگى پيشداورىهاى مثبت پيدا مىکند.
|
|
خطاى اسناد بنيادي، در تعداد زيادى از مطالعات آشکار شده است. در يکى از آنها، سندى در اختيار آزمودنىها قرار مىدهند که در مدح فيدل کاسترو، رهبر کوبا، نوشته شده بود. به برخى آزمودنىها مىگويند که نويسنده اجازه داشته است آزادانه حرف خودش را بزند، به برخى ديگر مىگويند که مطالب را ظاهراً براى نويسنده ديکته کردهاند. با اين همه، همهٔ آزمودنىها مىگويند که نويسندهٔ نامه، نسبت به رهبر کوبا، ارادت خاصى داشته است! بنابراين، مىبينيم که در اينجا نيز علتهاى بيرونى به حساب نمىآيد. بهعلاوه، حتى اگر خود آزمودنى متن را به ديگرى ديکته کند، اسناد درونى همچنان به قوت خود باقى خواهد ماند. بهعنوان مثال، اگر فردى به زور اسلحه وادار شود ديکتاتورى را تعريف کند، مشاهدهگران خواهند گفت که خودش نيز بىميل نبوده است! در اينگونه موارد معمولاً اين جمله بهکار برده مىشود:
|
|
'رقص با خوشرقصى فرق دارد' .
|
|
چرا اسناد بنيادى اين همه رايج است. فرهنگ به ما ياد مىدهد که هر کس مسؤول اعمال خودش هست، هر فردى مىتواند هر طورى که مىخواهد رفتار کند و آزادى عمل دارد. بنابراين، طبيعى است که رفتار ديگران را نيز ناشى از اختيار خودشان بدانم نه فشارهاى اجتماعي. اين موقعيت مخصوصاً زمانى مصداق پيدا مىکند که اسناد خيلى به نتيجه توجه نداشته باشد. اينجا است که خودمان را راضى مىکنيم تا دربارهٔ ديگران، ديد سريع پيدا کنيم. اما اين تمايل ممکن است در برخى شرايط وارونه باشد، مخصوصاً زمانىکه مجبور شويم قضاوتهاى اسنادى خود را در نظر بگيريم. در اين صورت، نسبت به آنچه مىگوئيم و زحمتى که براى تحليل عميقتر علتهاى احتمالى رفتار ديگران متحمل مىشويم، بيشتر احساس مسؤوليت مىکنيم. اين مورد، حالت کسى است که مثلاً در دادگاه، عضو هيئت منصفه است. چنين فردى نمىخواهد خيلى سريع دربارهٔ متهم قضاوت کند.
|
|
منظور از تحليل عميقتر چيست؟ منظور، دقيقتر شدن به عوامل موقعيتى است، عواملى که براساس آنها شخص نمىتواند در انجام دادن کارها بهطور کامل احساس آزادى کند. به سخن ديگر، انسان در انجام دادن اعمال خود بهطور مطلق آزاد نيست بلکه تحت اجبارهاى شرايط قرار دارد. براى درک اين اجبارها، بايد به تلاش بيشترى دست زد، مگر اينکه موقعيت از قبل و بهطور روشن فراهم شده باشد، درست مثل موقعيت اين تحقيق. تايلور و فيسک (Taylor And Fiske) در سال ۱۹۷۵ از شش آزمودنى مىخواهند که در مناظرهٔ دو نفر شرکت کنند و آن را مورد مشاهده قرار دهند (شکل زير). مشاهدهگران، نسبت به دو مناظرهکننده، در گوشههاى مختلفى مىنشينند. برخى مشاهدهگران، يکى از مناظرهکنندگان را از روبهرو و ديگرى را از پشت سر مىبينند. برخى ديگر، که در کنار نشسته بودند، مىتوانند چهرهٔ هر دو مناظرهکننده را ببينند. از مشاهدهگران مىخواهند که، پس از پايان مناظره، بگويند که کدام يک از مناظرهکنندگان، در تبادل اطلاعات، بيشترين نقش را داشت. کسانى که تنها روبهروى يکى از مناظرهکنندگان قرار گرفته بودند، او را با نفوذتر از ديگرى ارزيابى مىکنند. در مقابل، کسانى که در کنار نشسته بودند، بين دو مناظرهکننده، هيچ تفاوتى قائل نمىشوند. نتيجهٔ آزمايش، اصل زير را نشان مىدهد:
|
|
ما تمايل داريم به اشخاصى که آشکارا قابل درک هستند، بيشترين نفوذ را نسبت دهيم.
|
|
|
|
|
همچنين بهنظر مىرسد که اسناد رفتار به صفات شخصيتي، با گذشت زمان کاهش پيدا مىکند. بارگر (Burger) در سال ۱۹۹۱، از آزمودنىها مىخواهد که، در يک مناظره، شخصى را که مجبور شده بود از يک ديدگاه دفاع کند، ارزيابى کنند. هر چند که آزمودنىها از اين اجبار اطلاع داشتند، باز هم از نسبت دادن مناظره به نگرش آن شخص خوددارى نمىکنند. با اين همه، تنها پس از يک هفته، وقتى از همان آزمودنىها مىخواهند که مناظرهکننده را دوباره ارزيابى کنند، آنها به عوامل درونى متوسل نمىشوند. اين واقعيت طورى اتفاق مىافتد که گوئى در حافظه، قابليت دسترس به اطلاعات مربوط به شخص، خيلى سريعتر از قابليت دسترس به اطلاعات مربوط به موفقيت، کاهش مىيابد.
|