سه شنبه, ۱۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 30 April, 2024
مجله ویستا

ای شعشعه نور فلق در قبه مینای تو


ای شعشعه نور فلق در قبه مینای تو    پیمانه خون شفق پنگان خون پیمای تو
ای میل‌ها در میل‌ها وی سیل‌ها در سیل‌ها    رقصان و غلطان آمده تا ساحل دریای تو
با رفعت و آهنگ مه مه را فتد از سر کله    چون ماه رو بالا کند تا بنگرد بالای تو
در هر صبوحی بلبلان افغان کنان چون بی‌دلان    بر پرده‌های واصلان در روضه خضرای تو
ای جان‌ها دیدارجو دل‌ها همه دلدارجو    ای برگشاده چارجو در باغ باپهنای تو
یک جو روان ماء معین یک جوی دیگر انگبین    یک جوی شیر تازه بین یک جو می حمرای تو
تو مهلتم کی می‌دهی می بر سر می می‌دهی    کو سر که تا شرحی کنم از سرده صهبای تو
من خود کی باشم آسمان در دور این رطل گران    یک دم نمی‌یابد امان از عشق و استسقای تو
ای ماه سیمین منطقه با عشق داری سابقه    وی آسمان هم عاشقی پیداست در سیمای تو
عشقی که آمد جفت دل شد بس ملول از گفت دل    ای دل خمش تا کی بود این جهد و استقصای تو
دل گفت من نای ویم نالان ز دم‌های ویم    گفتم که نالان شو کنون جان بنده سودای تو
انا فتحنا بابکم لا تهجروا اصحابکم    حمدا لعشق شامل بگرفته سر تا پای تو


همچنین مشاهده کنید