پنجشنبه, ۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 25 April, 2024
مجله ویستا

گر چه بسی نشستم در نار تا به گردن


گر چه بسی نشستم در نار تا به گردن    اکنون در آب وصلم با یار تا به گردن
گفتم که تا به گردن در لطف‌هات غرقم    قانع نگشت از من دلدار تا به گردن
گفتا که سر قدم کن تا قعر عشق می‌رو    زیرا که راست ناید این کار تا به گردن
گفتم سر من ای جان نعلین توست لیکن    قانع شو ای دو دیده این بار تا به گردن
گفتا تو کم ز خاری کز انتظار گل‌ها    در خاک بود نه مه آن خار تا به گردن
گفتم که خار چه بود کز بهر گلستانت    در خون چو گل نشستم بسیار تا به گردن
گفتا به عشق رستی از عالم کشاکش    کان جا همی‌کشیدی بیگار تا به گردن
رستی ز عالم اما از خویشتن نرستی    عار است هستی تو وین عار تا به گردن
عیاروار کم نه تو دام و حیله کم کن    در دام خویش ماند عیار تا به گردن
دامی است دام دنیا کز وی شهان و شیران    ماندند چون سگ اندر مردار تا به گردن
دامی است طرفه‌تر زین کز وی فتاده بینی    بی‌عقل تا به کعب و هشیار تا به گردن
بس کن ز گفتن آخر کان دم بود بریده    کز تاسه نبود آخر گفتار تا به گردن


همچنین مشاهده کنید