|
لقايِ خليل شفايِ عليل است (از جامعالتمثيل) |
|
|
رک: ديدار خليل شفاى عليل است |
|
لقمان را گفتند: ادب از که آموختى؟ گفت: از بىادبان که هر چه از فعل ايشان در نظرم ناپسند آمد از آن پرهيز کردم (سعدى) |
|
لقمه افتد ز دهن چون نبوَد قسمت کس (واعظ قزوينى) |
|
|
رک: هر کس روزى خودش را مىخورد |
|
لقمهٔ بزرگ راه گور را مىگيرد٭ |
|
|
نظير: |
|
|
لقمهٔ بزرگ گلو را پاره مىکند |
|
|
ـ توان به حلق فرو بردن استخوان درشت |
ولى شکم بدرَد چون بگيرد اندر ناف (سعدى) |
|
|
|
٭ يا: لقمهٔ بزرگتر از دهن راه گلو را مىگيرد |
|
لقمهٔ بزرگ گلو را پاره مىکند |
|
|
رک: لقمهٔ بزرگ راه گلو را مىگيرد |
|
لقمه به اندازهٔ دهانت بردار |
|
|
رک: آدم بايد لقمه را به اندازهٔ دهانش بردارد |
|
لقمهٔ چهل و شش شاهى است! |
|
|
رک: کُرّه داده، شتر مىخواهد |
|
لقمه را به اندازهٔ دهانت بردار |
|
|
رک: آدم بايد لقمه را به اندازهٔ دهانش
برداردرک: آدم بايد لقمه را به اندازهٔ دهانش برداردرک: آدم بايد لقمه را
به اندازهٔ دهانش بردارد |
|
لقمهٔ سر سيرى است |
|
|
رک: ماهى را نمىخواهى دُمش را بگير |
|
لقمه شکم را سير نمىکند امّا محبّت را زياد مىکند |
|
لقمهٔ هر مرغکى انجير نيست |
|
|
رک: طعمهٔ هر مرغکى انجير نيست |
|
لکلک به سرِ منار ملاّ نمىشه، از روغن پنبهدانه هم حلوا نمىشه (عا). |
|
|
هر کارى شرايط و وسايل مخصوص لازم دارد |
|
لگد زنند خران هر که را نباشد خر٭ (مسعود سعد سلمان) |
|
|
|
٭ ............................. |
که بَرْدَرند سگان هر که را نباشد سگ (مسعود سعد سلمان) |
|
لَنگ بخر، کور بخر، پير نخر (از مجموعهٔ امثال طبع هند) |
|
لُنگ حمام است، هرکس بست بست! |
|
لِنگکى زير و لِنگکى بالا |
نى غم دزد و نى غم کالا (عا). |
|
اين مَثَل را در مورد کسى بهکار مىبرند که آسودهخيال پا روى پا انداخته و فارغ از هر انديشه و غمى بهسر مىبرد. |
|
لِنگ گيوه به سر نيزه چهکار دارد؟ |
|
|
رک: لوبيا چينى چه ربطى دارد به سبيل گربه؟ |
|
لواشه٭ بر سر اسبان بدلگام زنند٭ ٭ |
|
|
|
٭ لواشه: رسنى که بر آن چوبى بسته و هنگام نعل بستن اسب و قاطر بر سر ستوران سرکش و بدلگام زنند تا سرسختى و توسنى نکنند |
|
|
|
٭ ٭مرا کمند ميفکن که خود گرفتارم |
......................... (سعدى) |
|
لوبيا چيتى چه ربطى دارد به سبيل گربه؟ |
|
|
نظير: |
|
|
قوز به شقيقه چهکار دارد |
|
|
ـ لنگ گيوه به سر نيزه چهکار دارد؟ |
|
|
ـ حمّام دِه را به بوق چهکار؟ |
|
لوزينه به گاو دادن از خريّت است |
|
|
رک: لايق هر خر نباشد زعفران |
|
لوطى است و همين يک دست لباس! |
|
|
رک: رستم است و يک دست اسلحه |
|
لوطى اگر نگويد دنيا به گُندم! دلش مىگندد! |
|
|
نظير: قلندر اگر نگويد دنيا به فلانم دلش از غصّه مىترکد |
|
لوطى تو برو لقمهٔ خود گاز بزن |
پشتِ سر مردمان تو کم ساز بزن! (لاادرى) |
|
|
بيتى است ساختهٔ عوام در مذمت از بدگوئى و غيبت |
|
لولهنگ را که دسته بگذارند آفتابه مىشود |
|
|
رک: چوب نيمسوخته را هم که آرايش بکنند قشنگ مىشود |
|
لولهين کار آفتابه را مىکند اما وقت گرو گذاشتن قيمتش معلوم مىشود |
|
|
رک: آفتابه و لولئين هر دو يک کار مىکنند امّا قدر هر يک در گرو گذاشتن معلوم مىشود |
|
لولىگرى تخم نيست که بکارند، هر که لولىگرى کرد لولى است |
|
ليلى را به چشم مجنون بايد ديد (يا: ليلى را بايد از دريچهٔ چشم مجنون نگاه کرد) |
|
|
نظير: |
|
|
ببين به ديدهٔ مجنون جمال ليلى را (ابن يمين) |
|
|
ـ حُسن رخ ويس ز رامين بپرس (اسعد گرگانى) |
|
ليلى مرد بود يا زن؟ |
|
|
نظير: |
|
|
بعد از تمام شدن قصّه تازه مىپرسد ليلى مرد بود يا زن؟ |
|
|
ـ شيخعلى خان زنگنه وزير شاه سليمان صفوى بود يا وزير کريمخان زند؟ |