پنجشنبه, ۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 25 April, 2024
مجله ویستا

یا ساقی اسقنی براح


یا ساقی اسقنی براح    عجل فقد استضا صباحی
واستنور جملة النواحی    یا معتمدی و یا شفایی
یا ساقیتی و نور عینی    یا راحة مهجتی وزینی
یا بدر اما تقل من این؟    یا معتمدی و یا شفایی
چون از رخ او نظر ربودی    هر لحظه که با خودی جهودی
بی‌آتش عشق دانک دودی    یا معتمدی و یا شفایی
قد جء قلندر مباحی    یا ساقی اقبلی براح
وأسقیه کذا الی‌الصباح    یا معتمدی و یا شفایی
زان روی که جان و جان فزایی    از یک نظری تو دلربایی
حقست ترا که بی‌وفایی    یا معتمدی و یا شفایی
سر دست بر آن قرار بودن    با فصل خزان بهار بودن
با یار رمیده یار بودن    یا معتمدی و یا شفایی
زان رو که ز هر خسیم خسته    اسرار تو ای مه خجسته
گوییم ولیک بسته بسته    یا معتمدی و یا شفایی
در عشق درآمدی بچستی    وانگاه تو لوح ما بشستی
بستیم و تو بسته را شکستی    یا معتمدی و یا شفایی
زین آتش در هزار داغیم    وز داغ چو صد هزار باغیم
وز ذوق تو چشم وهم چراغیم    یا معتمدی و یا شفایی
گویند که: « در جفاست، اسرار »    باور کردم ز عشق آن یار
نی نی، نه حد جفاست این کار    یا معتمدی و یا شفایی
ای دل تو به عشق چند جوشی؟!    تا کی تو ز عاشقی خروشی؟!
در عشق خوش است هم خموشی    یا معتمدی و یا شفایی
ای نقش خیال شهره‌یاری    از دیده‌ی ما مرو تو، باری
ای از رخ دوست یادگاری    یا معتمدی و یا شفایی
ای باغ بمانده از بهاری    گل رفت و بمانده سبزه‌زاری
می‌کن تو به صبر، دار داری    یا معتمدی و یا شفایی
من بند تو یار می‌گزینم    لیک از تبریز شمس دینم
در آتش عاشقی چنینم    یا معتمدی و یا شفایی


همچنین مشاهده کنید