یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا

به مبارکی و شادی بستان ز عشق جامی


به مبارکی و شادی بستان ز عشق جامی    که ندا کند شرابش که کجاست تلخکامی
چه بود حیات بی‌او هوسی و چارمیخی    چه بود به پیش او جان دغلی کمین غلامی
قدحی دو چون بخوردی خوش و شیرگیر گردی    به دماغ تو فرستد شه و شیر ما پیامی
خنک آن دلی که در وی بنهاد بخت تختی    خنک آن سری که در وی می ما نهاد کامی
ز سلام پادشاهان به خدا ملول گردد    چو شنید نیکبختی ز تو سرسری سلامی
به میان دلق مستی به قمارخانه جان    بر خلق نام او بد سوی عرش نیک نامی
خنک آن دمی که مالد کف شاه پر و بالش    که سپیدباز مایی به چنین گزیده دامی
ز شراب خوش بخورش نه شکوفه و نه شورش    نه به دوستان نیازی نه ز دشمن انتقامی
همه خلق در کشاکش تو خراب و مست و دلخوش    همه را نظاره می‌کن هله از کنار بامی
ز تو یک سال دارم بکنم دگر نگویم    ز چه گشت زر پخته دل و جان ما ز خامی


همچنین مشاهده کنید