چهارشنبه, ۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 24 April, 2024
مجله ویستا

کجایی ساقیا می ده مدامم


کجایی ساقیا می ده مدامم    که من از جان غلامت را غلامم
میم در ده تهی دستم چه داری    که از خون جگر پر گشت جامم
چه می‌خواهی ز جانم ای سمن بر    که من بی روی تو خسته روانم
چو بر جانم زدی شمشیر عشقت    تمامم کن که رندی ناتمامم
گهم زاهد همی خوانند و گه رند    من مسکین ندانم تا کدامم
ز ننگ من نگوید نام من کس    چو من مردم چه مرد ننگ و نامم
ز من چو شمع تا یک ذره باقی است    نخواهد بود جز آتش مقامم
مرا جز سوختن کاری دگر نیست    بیا تا خوش بسوزم زانکه خامم
دل عطار مرغی دانه چین است    دریغ افتد چنین مرغی به دامم


همچنین مشاهده کنید