پنجشنبه, ۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 25 April, 2024
مجله ویستا

رفتم به کوی خواجه و گفتم که خواجه کو


رفتم به کوی خواجه و گفتم که خواجه کو    گفتند خواجه عاشق و مست است و کو به کو
گفتم فریضه دارم آخر نشان دهید    من دوستدار خواجه‌ام آخر نیم عدو
گفتند خواجه عاشق آن باغبان شده‌ست    او را به باغ‌ها جو یا بر کنار جو
مستان و عاشقان بر دلدار خود روند    هر کس که گشت عاشق رو دست از او بشو
ماهی که آب دید نپاید به خاکدان    عاشق کجا بماند در دور رنگ و بو
برف فسرده کو رخ آن آفتاب دید    خورشید پاک خوردش اگر هست تو به تو
خاصه کسی که عاشق سلطان ما بود    سلطان بی‌نظیر وفادار قندخو
آن کیمیای بی‌حد و بی‌عد و بی‌قیاس    بر هر مسی که برزد زر شد به ارجعوا
در خواب شو ز عالم وز شش جهت گریز    تا چند گول گردی و آواره سو به سو
ناچار می برندت باری به اختیار    تا پیش شاه باشدت اعزاز و آبرو
گر ز آنک در میانه نبودی سرخری    اسرار کشف کردی عیسیت مو به مو
بستم ره دهان و گشادم ره نهان    رستم به یک قنینه ز سودای گفت و گو


همچنین مشاهده کنید