|
|
|
در دوره پايان قرن ۸ تا اوايل قرن دهم حکومت مطلقه با اسلام و مذهبهاى منشعب از آن بود و کار شيوع و رسوخ اعتقادات دينى در ميان مردم به درجهاى رسيده بود که غالباً به خرافات و اوهام مىانجاميد و دينها و مذهبهائى که بازيسته به اسلام نبود به درجهاى از ضعف رسيد که ديگر اثرى در ذهنها و فکرها نمىتوانست داشته باشد مگر در افراد معدودى که بدانها اعتقاد داشتند. يکى از تفاوتهاى تيمور با چنگيز در آن است که فاتح گورکان و همهٔ اطرافيان او مسلمان و در اعتقاد دينى خود راسخ و يا متظاهر به اين امر بودند و حتى تحکيم مبانى شرع مبين را بهانهٔ جهانگشائى و خونريزى نيز قرار مىدادند. چنگيز نامسلمان آزادمنشى بود و اعقاب او و سران و سربازانشان تا مدتى اعتقادات اصلى خود را محفوظ دشته بودند و کمتر مزاحم اعتقادات محلّى مردم مىشدند در حاليکه تيمور خود را مسلمانى مسلمانتر از ديگران مىدانست و براى خود به رسالتى و مأموريتى در اين باب قائل بود و خود را يکى از 'مجدّدان دين' (تزوکات تيمورى، چاپ اکسفورد، ۱۷۷۳م. ۱۷۳ص) قلمداد مىکرد. وى مدّعى بود که با تعيين يکى از سادات ذىقدر به صدارت اهل اسلام، اوقاف را تحت ضابطه درآورده بود و براى هر شهر قاضى و مفتى و محتسب معلوم کرده و مسجدها و خانقاهها را در هر شهر تعمير نموده بود و علما و مدرسان گماشته بود تا مسائل دينى و عقايد شرعى را به مردم تعليم مىدادند.
|
|
اتخاذ چنين روشى در تقويت دين، يا تظاهر به اين امر، يادآور روشى است که ترکمانان سلجوقى از نيمهٔ اول قرن پنجم هجرى در پيش گرفته بودند تا پايههاى حکومت خود را بر ايران و ساير ممالک اسلامى از آن راه استوار سازند و نيک مىدانيم که ترکمانان مذکور خود در اين راه مبتکر و پيشگام نبودند بلکه از سلطان ترکزاد غزنوى، محمودبن سبکتگين، پيروى نمودند که به بهانهٔ تقويت دين اسلام و برانداختن مبتدعه و قرامطه فجايع بسيارى در رى و ديگر بلاد مرتکب گرديد.
|
|
تيمور به بعضى از فتوحات خود عنوان 'غزو' مىداد تا در شمار غازيان اسلام درآيد. حملهاى که او در پايان عمر خود به چين تهيه مىديد عنوان جهاد با کفّار خطا داشت و تيمور مىخواست جنگ با کافران چين را کفّارهٔ کشتارهاى بىامان مسلمانان سازد. امّا پيدا است که ثروتهاى بىکران خان بالغ و خطاى ذهن فاتح گورکان را به خود مشغول داشته بود نه تيمار دين، چنانکه در فتح بلاد هند نيز چنين بود (رجوع شود به ظفرنامه شامى ص ۱۷۰ به بعد از ظفرنامهٔ شرفالدين على يزدى ج۲، ص ۴۴۷).
|
|
به هر حال امير فاتح گورکان بنا به دعوى خود نه قصد فتح بلاد و خونريزى داشت و نه آهنگ نهب و غارت و نه به حرص مال و در طمع نفايس به اينسوى و آنسوى مىرفت بلکه قصد او غزو با کفار بود و يا دفع ستم از مسلمانان.
|
|
دربارهٔ شاهرخ گفته مىشود که مردى ديندار و معتقد به اجراء فرمانهاى الهى و احکام دين بود و به همين سبب است که به او نيز لقب 'مجدّد دين' داده شده است. (رجوع شود به مطلع السعدبن ج۲، ص ۷۳۹). وى نوشيدن شراب را ممنوع کرد و دو محتسب به نامهاى 'سيّد مرتضى صحّاف' و 'عبدالجليل قاينى واعظ' را به شغل احتساب گماشت تا مردم را از شرابخوارى باز دارند. با اين همه در عين خمشکنى شاهرخ، فرزندش ميرزا بايسنقر جان بر سر کار شراب نهاد. شاهرخ به خواجه عبدالله انصارى ارادت مىورزيد و هر پنجشنبه به زيارت قبر او، که بر آن عمارتها بنا نهاده بود، مىشتافت. علاوه بر آن به ديگر مشايخ متصوفه چون شيخ ابوسعيد و شيخ ابواسحق کازرونى نيز ارادت داشت و کراراً به زيارت مشهد مقدس امام هشتم مىرفت. بر روىهم رفتار مؤدبانه و توأم با احترام وى نسبت به علماء، مشايخ و بزرگان دين سبب نفوذ اين دستههاى سهگانه و دخالتهايشان در امور اجتماعى و کشورى عهد تيمورى شد تا آنجا که آنها در نقض احکام دولتى و کاستن مالياتها و امثال اين امور هم قدرت تصرّف يافته بودند.
|
|
همين تظاهر به ديندارى يا اعتقاد واقعى به آن و همچنين دعوى تجديد دين بود که به تيموريان فرصت ادعاء 'خلافت' مىداد. تيمور از بيان مورخ مخصوص خود نظام شامى عنوان 'خلافت پناه' و 'خلافت پناهى' دارد، و براى شاهرخ نيز سخن از استحقاق تاج خلافت رفته است و او به منزلهٔ آفتابى شمرده شده است که از اوج سپهر خلافت تافته باشد.
|
|
|
اگر چه پادشاهان و شاهزادگان تيمورى خود بر مذهب حنفى بودند اما تصور نمىرود که معتقدان ساير مذاهب سنت شيعيان را به پيروى از مذهب خود مجبور کرده باشند و حتى قرينههائى موجود است که از آزادمنشى و آزادانديشى برخى از شاهان و شاهزادگان در امر مذهب حکايت دارد و با وجود آن که دولت تيمورى از رسميت مذهب تسنن دفاع مىکرد، اندکاندک مذهب شيعه رو به قوت و قدرت مىنهاد و برخلاف علاقهاى که حکومت تيمورى به مذهب ابوحنيفه نشان مىداد، تشيّع از فرصتهاى ذيقيمتى که در قرنهاى هفتم و هشتم فراهم آمده بود استفاده کرد. سادات و منسوبان به خاندان رسالت و ولايت مورد حرمت و احترام بودند و در تزوکات تيمورى به برترى مرتبهٔآل محمد (ص) از جميع مراتب اشارت رفته بود. شيعه نيز از اين فرصت براى نشر عقايد خود استفاده کردند و بر منابر، خطبه بهنام دوازده امام (ع) خواندند و اسامى خلفاى راشدين را از منبرها حذف کردند هر چند که برخى از پادشاهان و رجال حنفى مذهب تيمور از پيشگيرى و اظهار عناد با آنان خوددارى نمىکردند.
|
|
در متنهاى ادبى و تاريخى اين دوره از اينگونه کشاکشهاى لفظى و تبليغى نشانههاى فراوانى راه يافته و مشهود است.
|
|
ذکر مناقب آل رسول (ص) و ائمهٔ طاهرين (ع) در اشعار اين عهد امرى رايج است و نه تنها شاعران و گويندگان و نويسندگان شيعى بلکه حتى سخنوران و سخن سرايانى از مذاهب اهل سنت، مانند عبدالرحمن جامى شاعر و عارف نامبردار اين عهد، هم از اظهار احترام و ارادت نسبت به اهل بيت خوددارى نداشتند. اينها همه علائم و نشانههاى تمايل و علاقهاى است که طرفداران سنت و جماعت بهتدريج به تشيّع و پيشروان آن پيدا مىکردند و در تقويت آن مىکوشيدند. اما گوئى شيعه اين مايه پيشرفت را کافى نمىدانستند و بر آن بودند تا از حُسن اعتقاد واقعى يا ادعاء تيمور به 'ذرّيت و آل پيغمبر (ص)' و احترام شگرفى که شاهرخ و جانشينان او نسبت به سادات مىکردند و حُسن اعتقاد و تبجيلى که دربارهٔ ائمهٔ طاهرين شيعيان و بقاع و مقابر متبرک آنان ابراز مىداشتهاند استفاده کنند و رسميت مذهب خود را مسجّل سازند. اين فعاليتها اگر چه در قرن نهم به نتيجهاى نرسيد اما مقدمهاى سودمند بود براى قيام نهائى شيعيان و غلبهٔ قطعى آنان در آغاز قرن دهم هجرى و تبديل مذهب رسمى آنان از تسنن و تشيّع.
|