|
|
تحقيقات تجربه آوران بَردارى
|
|
اطلاعات حسى از طريق عضلات، مفصلها و پوست همگى در اعصاب حسى جمعآورى شده، در سطوح مختلف وارد شاخهٔ خلفى نخاع شوکى مىشوند. در نوعى جراحى به نام آوران برداري اعصاب آوران در محل ورود آن به نخاع شوکى قطع مىشود، بهطورىکه سيستم مرکزى عصبي، ديگر اطلاعات را از بعضى قسمتهاى محيطى نمىتواند دريافت کند. اطلاعات حسى از يک اندام يا چند اندام را مىتوان به اين روش حذف کرد.
|
|
موقعى که حيوانات آزمايشگاهى از بازخورد محروم مىشوند چه توانائىهائى دارند؟ من فيلمهائى از ميمونهاى آزمايشگاهى ديدهام که با جراحيِ آوران بردارى اعصاب اندامهاى فوقانى آنها قطع شده بود و آنها هنوز مىتوانستند از اشياء بالا بروند و در حال بازى يکديگر را دنبال کنند، موهاى خود را تميز کنند و بهطور طبيعى غذا بخورند. بازشناخت آنها در مورد فقدان کلى اطلاعات حسى در واقع دشوار است. (تاب - Taub، در ۱۹۷۶؛ برمن - Berman، در ۱۹۶۸). اما ميمونها از بعضى لحاظ وضعشان مختل شده است. آنها در حرکات ظريف انگشتان اختلال پيدا کردهاند؛ بهطورى که نمىتوانند نخود فرنگى را از زمين بردارند يا اشياء کوچک را دستکارى کنند. در زمينهٔ تعادل، بهطور بسيار جزئى در حرکات آنها اختلال پيدا شده است.
|
|
اطلاعات حسى از اندام متحرک يقيناً براى ايجاد حرکت بهطور مطلق مهم نيست و واضح است که بسيارى از حرکات ممکن است بدون آن اتفاق افتد. به اين دليل است که نظريههاى کنترل حرکت چنانچه به اطلاعات حسى از اندام پاسخدهنده نياز داشته باشند بايد عموماً نادرست باشند؛ زيرا نظريههائى را که براساس بازخورد عمل مىکنند نمىتوان براى قابليتهاى حرکتى ميمونها منظور و بهحساب آورد. بسيارى از نظريهها در خصوص حرکات و سازمان مرکزى برنامههاى حرکتى آنها است و مبيّن اين است که اين حرکات به روش زنجيره و حلقه باز انجام مىشوند و بهطور جدى به بازخورد متکى نيستند. آوران بردارى از اين ايده که حرکات را مىتوان بهطور مرکزى و در برنامهٔ حرکتى سازمان داد حمايت مىکند.
|
|
تحقيق تجربى هنرى و راجرز:
|
يکى از تحقيقات مهم پروفسور هنرى کارى بود که او با پروفسور دونالد راجرز در سال ۱۹۶۰ به چاپ رسانيد. اين تحقيق يک تجربهٔ ساده بود، همانطورى که بسيارى از تحقيقات ديگر اينطور است. آزمودنىها هرچه سريعتر نسبت به يک محرک واکنش داده، يکى از سه نوع حرکت را اجراء مىکردند. تنها يکى از اين حرکات بايد بهطور زنجيرهاى و پشت سر هم اجراء مىشد؛ لذا اساساً يک عکسالعمل ساده بود. حرکات از نظر پيچيدگى بهطور متفاوت طراحى شده بودند: الف- حرکت سادهٔ بلند کردن انگشت؛ ب- حرکت سادهٔ بلند کردن انگشت بهاضافهٔ نزديک شدن و گرفتن يک توپ معلق در هوا و ج- حرکت سادهٔ بلند کردن انگشت که با چندين حرکت بازگشت به سوى هدفهاى مختلف انجام مىشد.
|
|
هنرى و راجرز سپس در مدت زمان عکسالعمل لازم را براى شروع هر يک از يان حرکات از زمان ارائهٔ محرک تا شروع حرکت مورد نظر اندازهگيرى کردند. آنها چنين دريافتند که با پيچيدهتر شدن حرکت، زمان عکسالعمل افزايش پيدا مىکند. حرکت الف داراى زمان عکسالعملى معادل ۱۵۰ هزارم ثانيه بود، حرکت ب زمان عکسالعملى برابر با ۱۹۵ هزارم ثانيه و حرکت ج زمان عکسالعملى معادل ۲۰۸ هزارم ثانيه داشت.
|
|
بايد توجه داشت که در هر مورد، علامت حرکت (تشخيص هويت محرک) و تعداد انتخابهاى حرکتى (انتخاب پاسخ) يکسان بودند، لذا تنها عامل متفاوت در اينجا پيچيدگى حرکت بود که تفسير اين مطلب آن است که بالا رفتن زمان عکسالعمل در حرکات پيچيده به علت اين بود که برنامهريزى حرکت زمان بيشترى را قبل از آغاز آن صرف مىکرد و اين امر در مرحلهٔ برنامهريزى پاسخ واقع مىشد. اين مطلب در فهميدن فرآيندهاى سازماندهى حرکت اثر بسيار دارد؛ لذا به تحقيقات متعددى براى مطالعهٔ سيستماتيک اين فرآيندها منجر شده است. از همه مهمتر آنکه اين اطلاعات، ايدهاى را که دلالت بر سازماندهى حرکتِ از پيش مىکند و با نظريهٔ برنامهٔ حرکتى و مفهوم آن مطابقت و همسانى دارد، تائيد مىکند.
|