گرچه ممکن است عوامل ژنتیکی تعیین کند که شخص چه مقدار از وزن خود را میتواند با خیال راحت کم کند، با این حال افراد سنگین وزن عموماً میتوانند وزن خود را با رژیمهای مهار وزن، کم کنند. اما چنین رژیمی وقتی موفقیتآمیز است که بر چیزی غیر از پرهیز غذائی شدید تکیه کند.
محدودیتهای رژیم لاغری
متأسفانه بیشتر کسانی که رژیم لاغری در پیش میگیرند موفق به کمکردن وزن خود نمیشوند و آنها هم که میتوانند چند کیلوئی وزن کم کنند دوباره به وزن سابق باز میگردند. این وضعیت ظاهراً تا حدودی ریشه در دو واکنش شدید آدمی به محرومیتهای غذائی موقت (یا برنامهٔ لاغری) دارد.
نخستین واکنش این است که خود محرومیت غذائی ممکن است بعداً به پرخوری بینجامد. در بعضی آزمایشها، موشهائی را ابتدا مدت چهار روز از غذای کافی کردند، سپس گذاشتند آنقدر بخوردند که به وزن طبیعیشان بازگردند، و سرانجام آنها را آزاد گذاشتند تا هر قدر میخواهند غذا بخورند. بنابراین، محرومیت قبلی موجب پرخوری بعدی میشود، حتی پس از آنکه کاهش وزن ناشی از محرومیت غذائی جبران گردد (کاسینا ـ Cosinia و دیکسونdixon ،۱۹۸۳).
واکنش دوم این محرومیت غذائی میزان سوخت و ساز را کم میکند. همانطور که به یاد دارید هر چه میزان سوخت و سازم کمتر باشد کالری کمتری مصرف میشود و بر وزن شخص افزوده میشود در نتیجه، کمبود کالری ناشی از پرهیز غذائی تا اندازهای با کاهش میزان سوخت و ساز جبران میشود و رسیدن به هدف (کمکردن وزن) برای پرهیزکنندگان از غذا دشوار میگردد. بهعلاوه، کاهش میزان سوخت و ساز میتواند روشن سازد که چرا بسیاری از مردم هربار که رژیم لاغری میگیرند مشکلتر از دفعه پیش وزن کم میکنند: بدن به هر دوری رژیم لاغری با کاهش میزان سوخت و ساز پاسخ میٔهد (برانل، ۱۹۸۸).
این دو واکنش به برنامهی کاهش وزن ـ یعنی پرخوری دورهای و کاهش میزان سوخت و ساز ـ هر دو از دیدگا روانشناسی تکاملی قابل توجیه است. تا همین دورههای تاریخی اخیر (و حتی امروزه در کشورهای توسعه نیافته) هر جا که نوع بشر دستخوش محرومیت شده، بر اثر کمبود مواد غذائی در محیط بوده است. یکی از پاسخهای سازگارانه به چنین کمبودی این است که هر وقت غذا در دسترس باشد شخص هر چه بیشتر به پرخوری و ذخیرهسازی غذا در بدنش بپردازد. از اینرو روند تکامل احتمالاً توانائی پرخوری پس از محرومیت غذائی را برگزیده است و بر این مبنا نیز میتوان واکنش پرخوری را توجیه نمود. نوع دیگر پاسخ سازگارانهٔ جانداران به کمبود غذا در محیط، کاستن از میزان مصرف کالری محدود است. بدین ترتیب، جریان تکامل احتمالاً توانائی جاندار به کاستن از میزان سوخت و ساز در مواقع محرومیت غذائی را مبنای گزینش افراد قرار داده است و این میتواند واکنش دوم را تبیین کند. این دو واکنش در دورههای قحطی کمک فراوان به نوع بشر کرده است، اما امروزه که دیگر قحطی مایهی نگرانی نیست، این واکنشها موجب میشود افراد چاقی که رژیم لاغری میگیرند همچنان چاق بمانند (پولیوی و هرمن، ۱۹۸۵).
رژیمهای مهار وزن
به نظر میرسد افراد چاق برای کاهش وزن و رهائی از چاقی باید بهجای رژیم موقت، مجموعه عادتهای غذائی تازه و پیگیر همراه با برنامههای ورزشی برای خود تنظیم کنند. پژوهش زیر که در آن روشهای درمان چاقی با هم مقایسه شده، تا حدودی این نتیجهگیری را تأیید میکند.
جدول کاهش وزن ناشی از روشهای درمانی گوناگون
گروههای درمانی
کاهش وزن (برحسب کیلوگرم) پس از درمان
کاهش وزن پس از یکسال
فقط اصلاح رفتار
۱۰/۸
۸/۹
فقط دارو درمانی
۱۴/۵
۶/۳
آمیزهای از تغییر و دارودرمانی
۱۵/۳
۴/۶
گروههای گواه
کاهش وزن (برحسب کیلوگرم) پس از درمان
کاهش وزن پس از یکسال
فهرست انتظار
۱/۳ (افزایش)
ـ
مراجعه به پزشک
۵/۹۸
ـ
کاهش وزن بر حسب کیلوگرم در پایان شش ماه دورهٔ درمان و یکسال دورهٔ پیگیری. در پایان دورهٔ پیگیری یکساله گروه گواه در دسترس نبود. (کریگهد، استانکارد و اوبراین،Obrien ـ ۱۹۸۱).
افراد چاق بهمدت ششماه یکی از سه نوعر رژیم لاغری را بهکار بستند: ۱. اصلاح رفتاری عادتهای غذائی و ورزشی،۲. دارودرمانی با استفاده از داروهای بازدارنده اشتها (فنفلورامین)، و ۳. آمیزهای اصلاح رفتار و دارودرمانی. آزمودنیهای هر سه گروه، اطلاعاتی درباره ورزش، همراه با راهنمائی جامع در مورد برنامهی غذائی شامل حداکثر ۱۲۰۰ کالری در روز، دریافت داشتند. به آزمودنیهای گروههای اصلاح رفتار آموزش دادند از موقعیتهائی که آنان را به پرخوری وا میداشت آگاه شوند، شرایطی را که با پرخوری پیوند داشت تغییر دهند، برای رفتارهای غذائی مناسب به خود پاداش دهند، و رژیم ورزشی مناسبی برای خود تنظیم کنند. علاوه بر سه گروه درمانی، دو گروه گواه هم وجود داشت: یکی متشکل از افرادی که در انتظار شرکت در این تحقیق بودند و دیگری شامل افرادی که بهمنظور درمان مشکلات چاقی خود در مطلب پزشکان با روشهای رایج تحت درمان بودند.
جدول کاهش وزن ناشی از روشهای درمانی گوناگون نتایج این تحقیق را نشان میدهد. آزمودنیهای هر سه گروه درمانی بیش از افراد گروههای گواه موفق به کاهش وزن شدند. بیشترین کاهش وزن از آن گروهی بود که آمیزهای از اصلاح رفتار و دارودرمانی را دنبال کرده بود، و کاهش وزن گروه اصلاح رفتار نیز کمتر از دو گروه دیگر بود. اما در طول یکسال پس از درمان، وضعیت کاملاً برعکس شد، به این معنی که وزن آزمودنیهای گروه اصلاح رفتار نسبت به دو گروه دیگر بسیار کم افزایش یافت و در پایان سال بهطور متوسط ۹ کیلوگرم کاهش وزن خود را حفظ کردند، حال آنکه این رقم در مورد گروه دارودرمانی و گروه درمان ترکیبی بهترتیب ۳۵/۶ و ۶/۴ کیلوگرم بود.
چه چیزی سبب شد وضع وارونه شود؟ افزایش احساس کارآمدی خویش (self-efficacy) میتواند یکی از عوامل بوده باشد. شاید کسانی که فقط درمان اصلاح رفتار دریافت کرده بودند کاهش وزن خود را نتیجهی تلاش خود دانسته و در نتیجه پس از پایان درمان با تصمیم راسختری به کنترل وزن خود ادامه داده بودند، اما افرادی که داروی بازدارنده اشتها مصرف کرده بودند احتمالاً کاهش وزن خود را ناشی از دارو میدانستند و در نتیجه احساس خویشتنداری (self-control) در آنها بهوجود نیامده بود. عامل احتمالی دیگر آن است که دارودرمانی احساس گرسنگی آزمودنیها را کاهش داده بود یا موقتاً نقطهی تنظیم آنها را پائین آورده بود، و در نتیجه آزمودنیهای گروه دارودرمانی و گروه درمانترکیبی احتمالاً آنقدر آمادگی نداشتند تا پس از قطع دارو با افزایش احساس گرسنگی سازگار شوند.