|
|
از مولانا خداوندگار جلالالدّين بلخى رومى مشهور به 'مولوي' يا 'ملاى روم' که شرح حال و معرفى آثار منظومش پيش از اين مذکور افتاد آثارى معروف به نثر بازمانده است که باب شيوه و سبک خاص بيان داراى اهميت است از آنجمله:
|
|
۱. فيهمافيه يا 'الاسرارالجلاليه' و آن مجموعهٔ تقريرهاى مولوى است که به همت يکى از مريدان يا فرزندش سلطانولد و به شيوهٔ معارف بهاء ولد، پدر مولوي، فراهم آمده است. اين کتاب متضمن مطلبهاى عالى و آموزنده دربارهٔ حقيقتهاى عرفانى است و عبارت آن بسيار روان و آسانياب است.
|
|
۲. مجالس سبعه، و آن مجموعهاى است از هفت مجلس از مجلسهاى مولوى با عبارتهائى بسيار شيوا و ساده همراه با معنىهاى مختلف عرفانى و توضيح و تفسير آيههاى قرآنى که در ميان آن حديثها و مثلها و شعرهاى تازى و پارسى آورده شده است.
|
|
۳. مکاتيب: يعنى مجموعهٔ مراسلهها که از ميان آثار مولوى اصالت آنها طبعاً بيشتر از همه است و داراى نثر آراستهتر و استوارتر مىباشد.
|
|
بر روى هم نثر مولوى مانند نظمش ساده و دلپذير و دربر دارندهٔ آيهها و حديثها و خبرها و شعرها است. آثار منثور مولوى تاکنون بارها به طبع رسيده است.
|
|
|
اميرناصرالدّين حسينبن محمدبن علىالجعفرى الرغدى مشهور به 'ابنالبيبى المُنَجَّمه' از مورخان و نويسندگان معروف ايران در قرن هفتم هجرى است. علت اشتهارش به 'ابنالبيبي' انتسابش بود به مادرش مشتهر به 'بىبى مُنَجَّمه' دختر کمالالدّين سمنانى رئيس شافعيهٔ نيشابور. ابن بىبى از سوى مادر نسبش به امام محمدبن يحيى فقيه بزرگ خراسان مىرسيد که در فتنهٔ غزان کشته شد. بىبى مُنَجَّمه در نجوم مهارت داشت و در دستگاه شاهان وقت علىالخصوص سلطان جلالالدّين مقرب و محترم بود. پدر ابنالبيبي، مَجدالدّين محمد تَرجمان نام داشت و به سبب تقرب همسرش بىبى مُنَجَّمه در دستگاه علاءالدّينبن کيقباد به مقام دبيرى رسيد و در صف اميران دولت سلجوقى آسياى صغير درآمد. پس از آنکه شمسالدّين صاحب ديوان جوينى مأمور رسيدگى به امور روم گرديد ميان ابنالبيبى و خاندان جوينى مخصوصاً علاءالدّين علطاملک جوينى ارتباط نزديک بهوجود آمد به همين جهت ابن بىبى کتاب خود را 'الاَوامِر العَلائيه' ناميد و آن را به عطاملک تقديم داشت.
|
|
کتاب الاَوامر و العَلائيه که در خصوص تاريخ پادشاهان سلجوقى آسياى صغير نگارش يافته و مؤلف در مقدمهٔ خود آن را بهعنوان ذيلى بر جهانگشاى جوينى قلمداد نموده است، به 'سلجوقنامه' نيز شهرت دارد. علت اين اشتهار شايد آن باشد که ابنبىبى مطالب مربوط به دوران غياثالدّين کيخسرو اول و عزالدّين کيکاوس و علاءالدّين کيقباد را از روى سلجوقنامهٔ منظوم قانعى طوسى برداشت کرده و بعضى از مطلبها را تا دورهٔ غياثالدّين مسعودبن قَلجاَرسلان بر آن افزوده است.
|
|
شيوهٔ انشاء ابنبىبى در اين کتاب متکلفانه و مبالغهٔ او در استفاده از لغتهاى عربى و مهجور خسته کننده و ملالانگيز است.
|
|
|
شيخ اجل سعدى شيرازى در نثر هم داراى همان مقام و مرتبه است که در شعر. اهميت او در نويسندگى از چند جهت است. نخست آنکه سعدى در نثر مصنوع دنبالهٔ نهضت نويسندگان متصنع قرن ششم و هفتم را نگرفت بلکه سعى کرد با شيوهاى خاص که خود در اين سبک ايجاد نمود روش ميانهاى بهوجود آورد. گلستان او از موارد همين ابتکار او است که اساس آن بر تهذيب و تربيت نفس نهاده شده و هر باب آن از مجموعهٔ حکايتهائى تشکيل يافته است. نثر سعدى در اساس و بنياد مانند شعر او ساده ولى همراه با فصاحتى اعجازآميز و اعجابانگيز است. نثرى است زيبا، جذاب، شيرين، دلچسب، آموزنده و سرگرمکننده. نثر ساده و سهلى است که در عين سادگى و سهولت هر نوع صنعت و آرايشى را که نويسنده خواسته است برتافته و به خوبى تحمل کرده است. شعرهائى که در بين عبارتها خواه در گلستان و خواه در آثار منثور ديگر او افزوده شده تنها به قصد تزئين و خارج از موضوع کلام شيخ نيست بلکه عادتاً دنبالهٔ مطلبى است که در نثر آن را بيان کرده است. اثرهاى منثور سعدى عبارت است از:
|
|
۱. مجلسهاى پنجگانه که به شيوهٔ مجلسهاى صوفيان و مذکران ترتيب يافته و مسلماً موعظههاى شيخ بر منبر وعظ بوده است. در اين رسالهها نثر و نظم پارسى و يا عربى در هم آميخته و اساس آنها بر سادگى نهاده شده است.
|
|
۲. رساله در پاسخ صاحبديوان که متضمن چند سؤال شمسالدّين محمد صاحبديوان جوينى و جوابهاى شيخ است. کلام سعدى در اين رساله نيز مقرون به عبارتهاى بديع و ظريف است.
|
|
۳. رساله در عقل و عشق و آن در پاسخ سعدى است به کسى بهنام سعدالدّين که پرسش منظوم او از شيخ اين است 'مرد را راه به حق عقل نمايد يا عش؟' و سعدى در پاسخ خود بدو، عشق را براى وصول به حق بر عقل رجحان نهاده است. شيوهٔ نويسندگى در اين رساله ساده و تا حدى نزديک به شيوهٔ گلستان است.
|
|
۴. نصيحةالملوک يا 'نصايحالملوک' و آن رسالهاى است در باب سياست. اين رساله نثرى ساده و بسيار فصيح به شيوهٔ استادان قديم دارد و گاه به چاشنى وزن و سجع درآميخته است. در کليات شيخ به رسالههاى ديگرى بازمىخوريم که بعضى حکم نامههائى از او را دارد.
|
|
|
سراجالدّين ابوالثنا محمودبن ابىبکربن احمد الاُرْمَوى از دانشمندان و نويسندگان معروف قرن هفتم هجرى است. ولادتش به سال ۵۹۴هـ در اروميه اتفاق افتاد و در همانجا به تحصيل علم پرداخت و سپس چندى در موصل و دمشق زيست و بعد از آن به آسياى صغير رفت و در قونيه سکونت گزيد تا آنکه به سال ۶۸۲هـ در آن شهر درگذشت. وى در منطق و حکمت و فقه و تفسير و حديث از عالمان مشهور زمان خود شمرده مىشد. به همين سبب در قونيه منصب قاضىالقضاتى يافت و در تمام مدت اقامتش در آن شهر همراه با عزت و احترام و در ارتباط با دستگاه حکومت آسياى صغير زيست و مجلس درسش هميشه داير بود و داوطلبان علم از محضر او برخوردارى داشتند. به برخى از اثرهاى او پيش از اين اشاره شده است. مقصود ما در اينجا اشاره به کتاب پارسى او بهنام لطايفالحکمه است. اين کتاب از دو قسم تشکيل يافته است. قسم اول آن دربارهٔ 'علم و معرفت' و قسم دوم در موضوع 'حکمت عملي' نگارش شده است. در اين کتاب سراجالدّين بسيارى از مثلها و شعرها و حکايتها را بهعنوان شاهد آورده و آن را به عزالدّين کيکاووس (م ۶۵۵هـ) تقديم کرده است.
|
|
اثر مهم ديگر اُرْمَوى به پارسى 'مُجملالحکمه' نام دارد و آن ترجمهاى همراه با تلخيص از رسالههاى اخوانالصفا است.
|
|
|
عزيزالدّين محمد نَسَفى يکى از عارفان مشهور قرن هفتم هجرى و از مريدان سعدالدّين حُمّوى (۵۸۶-۶۴۹هـ) است. منشاء او شهر نخشب 'نَسَف' بود و وفاتش در آخرهاى قرن هفتم اتفاق افتاد. از اثرهاى معروف او به فارسى منازل السائرين، مَقصدالاقَصي، کشفالحقايق، اصول و فروع، مبداء و معاد، کشفالصراط و انسانالکامل را مىتوان نام برد. وى برخى از کتابهاى خود را به در خواست سيد تاجالدّين اَبَرقوهى تأليف کرده و شيوهٔ نگارش در همهٔ آنها ساده و نثر او همه جا فصيح و زيبا است. او شعر فارسى را نيز خوب مىسرود. اين رباعى از او است:
|
|
کس در کف ايام چو من خوار مباد |
|
محنتزده و غريب و غمخوار مباد |
نه روز و نه روزگار و نه يار و نه دل |
|
کافر به چنين روز گرفتار مبـاد |
|
|
|
جمالالدّين ابولقاسم عبداللهبن علىبن محمدکاشانى مؤلف و مورخ قرن هفتم و هشتم هجرى است. خاندان وى هنرمند و بيشتر افراد آن در کاشىکارى ماهر بودهاند. خود او نيز در اين فن صاحب اطلاع بود. ابوالقاسم از جملهٔ منشيان متعددى بود که زير دست خواجه رشيدالدّين فضلالله وزير بهکار تأليف و تدوين تاريخ اشتغال داشتند ولى او بعد از قتل خواجه به سال ۷۱۸ کفران نعمت کرد و مدعى شد که همهٔ جامعالتواريخ از او است و خواجه کار او را دزيده است. اثرهاى او عبارت است از: زبدةالتواريخ که در واقع همان جامعالتواريخ است با اندکى تغيير، تاريخ اولجايتو مؤلف به سال ۷۱۸، عرايس الجواهر و نفايس الاَطايب که تأليفى است دربارهٔ شناخت سنگها و خوشبويهها.
|