دوشنبه, ۱۵ بهمن, ۱۴۰۳ / 3 February, 2025
مجله ویستا
انار و کولی
جوى آبى بود که کنارش هم درخت انارى قد کشيده بود. روى درخت تعدادى انار بود و داخل جوى هم چندين کولى (نوعى ماهى ريز و کوچک) دُم مىزدند. ريشه درخت انار از زيرزمين به آب جوى نفوذ کرده بود. کولىها چندين بار به انارها پيغام داده بودند که پايتان را از خانه ما بکشيد بيرون اما آنها محل نکرده بودند. ناچار کولىها نقشه کشيدند که پاى درخت انار را بجوند. |
کولىها شروع به جويدن ريشه کردند. داد انارها به هوا رفت که اين چه کارى است مىکنيد. ولى اينبار کولىها اعتنائى نکردند. انارها تهديد کردند و کولىها گفتند هر کارى مىخواهيد بکنيد. پس انارها هم نقشه کشيدند و يکى از آنها از جاش گذشت و از آن بالا خود را انداخت روى يکى از کولىها و سرش را شکست. خون به راه افتاد طورى که آب جوى به رنگ قرمز درآمد. |
کولىها آمدند دست و بال انار را بستند. انارها اعتراض کردند شما حق نداريد رفيق ما را دستگير کنيد، مملکت قانون دارد، قاضى دارد. يکى از کولىها گفت شما حق داشتيد به خانه ما تجاوز کنيد؟ يکى از انارها گفت آب که تنها مال شما نيست. مال ما هم هست شما به دنيا نيامده بوديد اين جوى بود، ما هم بوديم. کولىها قبول نکردند و گفتند شما متجاوز هستيد و رفيق شما کله رفيق ما را شکست. |
بگو مگو ميان آنها بالا گرفت و بالأخره قرار گذاشته شد که پيش قاضى بروند. کولى سرشکسته و انار کت بسته رفتند نزد قاضي. پيش قاضى چندين شاکى و متهم نيز حضور داشتند. قاضى تا آن دو را ديد دهنش آب افتاد و گفت بهبه چه فرمايشى داريد؟ آن دو ماجراى خود را تعريف کردند. قاضى گفت اجازه بدهيد اول کار اينها را راه بيندازم تا بعد. |
انار و ماهى کوچک در گوشهاى منتظر ايستادند تا قاضى کار خود را تمام کرد و نزد آنها آمد. قاضى دستى به سر و روى آن دو کشيد و دلجوئى کرد و بعد زنش را صدا کرد و گفت ضعيفه ضعيفه ماهىتابه را پر از روغن کن بگذار روى اجاق، ناهار ماهى داريم، بيا اين انار را هم آب بگير بپاش روى ماهى که خوشمزهتر شود. |
انار و کولى بند دلشان پاره شد و آرام در گوش همديگر گفتند ديدى چهطور تو هچل افتاديم؟ بعد شروع به عجز و ناله کردند و به زن قاضى گفتند ما اصلاً شکايتى نداريم بگذار برويم. زن قاضى گفت، امر، امر آقاست و بعد کولى را پوست کند و رودههايش را بيرون آورد و گذاشت تو ماهىتابه. کولى بيچاره شروع به جلز و ولز کرد که زن انار را هم برداشت دانه کرد و آبش را پاشيد روى آن. قاضى و زن او و بچههايش نشستند دور سفره و حسابى غذا خوردند. خبر به کولىها و انارها رسيد. خيلى ناراحت شدند و براى آن دو عزا گرفتند و در مراسم عزادارى به اين نتيجه رسيدند که اگر قاضى جزء خودشان باشد براى آنها کارى نمىکند. پس با هم عهد و پيمان بستند که به همديگر کارى نداشته باشند و به حقوق يکديگر تجاوز نکنند. |
- انار و کولى |
- قصههاى مردم، ص ۲۳ |
- سيد احمد وکيليان |
- نشر مرکز، چاپ اول ۱۳۷۹ |
همچنین مشاهده کنید
- عقیده
- پیدایش خربزه و هندوانه
- سه باغ گل
- قیز لارخانی
- جمعه، شنبه، یکشنبه
- دلارام و شاهزاده(۲)
- شیرویه (۲)
- سه احمق
- کی بزرگتر است؟
- ماهی سحرآمیز
- شاهزاده ابراهیم و شاهزاده اسماعیل (۴)
- کچلتنبل و مهرهٔ مار
- تاتمحمد لُر
- علی کچل
- حسینقلی خان چوپان به مقام ملکالتجار رسید
- خارکنی که عشقش دختر پادشاهرو، دوباره زنده کرد
- شاه عباس و پیر خارکش
- خالهسوسکه (۱)
- کَلّه شیر، رُوا، تازی (خروس، روباه، سگ تازی)
- شاهزاده و مار
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست