پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا

با دل گفتم چرا چنینی


با دل گفتم چرا چنینی    تا چند به عشق همنشینی
دل گفت چرا تو هم نیایی    تا لذت عشق را ببینی
گر آب حیات را بدانی    جز آتش عشق کی گزینی
ای گشته چو باد از لطافت    پرباد شده چو ساتگینی
چون آب تو جان نقش‌هایی    چون آینه حسن را امینی
هر جان خسیس کان ندارد    می‌پندارد که تو همینی
ای آنک تو جان آسمانی    هر چند به صورت از زمینی
ای خرد شکسته همچو سرمه    تو سرمه دیده یقینی
ای لعل تو از کدام کانی    در حلقه درآ که خوش نگینی
ای از تو خجل هزار رحمت    آن دم که چو تیغ پر ز کینی
شمس تبریز صورتت خوش    و اندر معنی چه خوش معینی


همچنین مشاهده کنید