در حالىکه جامعهشناسان تاحد زيادى کار خود را در موضوع مطالعه شيوههاى رفتارى انحرافي، متمرکز کردهاند، بحث علمى تحقيق درباره همنوائى و هماهنگى حداقل در قلمرو تجربى و در درجه اول در چارچوب روانشناسى اجتماعى تجربي، صورت مىگيرد. نمايه و طرح بنيادى اين موضوع را در کوششها و تجربههاى منظم بهکار رفته محققان (رجوع کنيد به: شريف، ۱۹۳۶؛ آش (Asch) در ۱۹۵۱؛ کروچفيلد (Crutchfield) در ۱۹۵۵) بهشرح زير مىتوان توصيف کرد: مجرى آزمايش، مزايا و ترجيحات و باورداشتها و عقايد شخصى مورد آزمايش را مورد بررسى قرار مىدهد و سپس اين بررسىها را با آنچه ظاهراً عقيده و نظر گروه يا شخص ديگر است مقابله و مقايسه مىکند و ملاحظه مىنمايد که اين دو از يکديگر انحراف دارند يعنى در اصل نظر و عقيده قبلى با دومى تفاوت دارد. اين عقيده معمولاً يک قضاوت افراطى را جعل يا تلقى مىکند که شخص مورد آزمايش به اين امر آگاه نيست. حالا اگر فردى رفتار معينى يا برداشت و تلقّى خاصى را تحت تأثير فشار افراد يا گروهها تغيير دهد - و اين تغيير در جهت رفتار موردنظر و مطلوب آن شخص يا آن گروه باشد - در اينصورت در وسعت و حجم متغير تناقصات از اثر هماهنگى بهوسيله گروه، سخن گفته مىشود.
در بسيارى از تحقيقات جامعهشناسى مفهوم هماهنگى را از قبل و پيشاپيش به يک عنصر مرکّبه ارزشدار ضمنى (konnotative Komponente) نسبت مىدهند که در آن در درجه اول جلوهاى منفى ارزيابى شده از نظر اجتماعى ديده مىشود که مىشود با رهاسازى و آزادکردن آن را برطرف کرد. اين خطر بدين وسيله که در اين فاصله الگوهاى چندبعدى رفتارهاى هماهنگکننده بهوجود مىآيند بهطور کامل برطرف نمىشود و اين موضوع نيز ملاحظه مىشود بهشرطى که مفاهيم مخالف ممکن را براى هماهنگى و همنوائي، مورد تحليل قرار دهد (در اين مورد رجوع کنيد به: ويسوده، ۱۹۷۶ و ۱۹۷۹، ص ۳۲۶-۳۳۲).
جدول مفهوم هماهنگى و ناهماهنگى (= استقلال)
مفهوم هماهنگى و همنوائى
مفهوم ناهماهنگى (= استقلال)
تقليد
خوداتکائى
تطابق
شکوفائى
همشکلى و يکنواختى (Uniformierung)
تغيير و تنوّع
(هدايت) و ارشاد بيگانه
ساختدهى خودى
وابستگى
آزادى
برعکس گستره ارزشدار مفهوم هماهنگى با در نظر گرفتن ارزشهاى مثبت بهشرح زير مطرح مىشود:
جدول مفهوم هماهنگى و ناهماهنگى (= انحراف)
مفهوم هماهنگى و همنوائى
مفهوم ناهماهنگى (= انحراف)
اعتماد
سوءظن
اطمينان
ناامنى
قابليت پيشگوئى
نامعلوم بودن
کارکردن و کارکرد داشتن
اختلال
نظام و انتظام
هرج و مرج
خطر ملاحظه ارزشمند و ارزشى بودن بهويژه از طريق تحقيقات فرهنگى منتقدانه و جامعهشناختى درباره موضوع مسئله برانگيز هماهنگىگرائى (Konformismus) (رجوع کنيد به: ليپ (Lipp) در ۱۹۷۵) تقويت مىشود که بهموجب آن انسان خود را آگاهانه در موقعيت مخالف در جهت تحليلهاى سيستمى (فىالمثل پارسونز، ۱۹۶۴) مىيابد و در آن هماهنگى بهمنزله نتيجه حداکثر مطلوب و آرزومندانه تطابق، مورد توجه و مطالعه قرار مىگيرد و هر نوع انحراف از مرکز هماهنگى بهمنزله اختلال، تعبير و توصيف مىشود.
موضوع مهمتر آن است که تفاوتگذارى - که به تفکيک فستينگر به اجابت کردن (compliance) و پذيرش خصوصى (private acceptance) مربوط مىشود - گاهگاه بهمنزلهٔ هماهنگى تطابقى و هماهنگى بين نظرگزينىها معرفى مىشود و مترادف با هماهنگى درونى و خارجى است. در حالت يادشده اوليه، فرد خود را فقط بهطور بيگانه با جنبه هماهنگى خارجى تطبيق مىدهد، اما در مورد کنار گذاشتن و رها کردن مقام صالح ناظر، رفتار هماهنگکننده، محو و زائل مىشود. هماهنگى داخلى برعکس مبتنى است بر پذيرش درست و صحيح که در اينصورت فرد نظرگزينى و برداشت خود را واقعاً تغيير مىدهد.
هر دو شکل تجلي، در خود يک سلسله امکانات اختلافبرانگيز (Differenzierungsmöglichkeiten) دارند - مورد فوقالعاده هماهنگى تطابقى 'تملّق و چاپلوسي' (Einschmeichelung - Ingratiation) است و بهويژه در برابر کسانى بهکار برده مىشود که انسان به آنان وابسته است. مورد ديگر هماهنگى تطابقى 'فرمانبرداري' است که توأم با ترس از مجازات مىباشد. هماهنگى درونى برعکس ممکن است از طريق اقناع يا از مرحله شناخت حاصل شود و با وجود اين نتيجه آن بيشتر بهصورت مراحل تأثيرگذارى ناآگاهانه خواهد بود همچنان که موضوع (يا موضوعات) تقريباً در چارچوب فرآيندهاى اجتماعى شدن درونى مىشوند. بين هماهنگى درونى و بيرونى بعداً ارتباطى نيز برقرار مىشود تا آن حد که هماهنگى خارجى (يا بيروني) (فىالمثل اطاعت) طى زمان بهصورت همنوائى درونى درمىآيد (مثل درونى شدن حالت و رفتار و اطاعت). در اين مفهوم نيز تصوير شخصيت هماهنگشونده (به گفته کروچفيلد) طراحى شده است که در آن اين موضوع حداکثر مورد ترديد قرار مىگيرد که آيا در اين مورد موضوع عبارت از کشش يک شخصيت مستقل از اوضاع و وضعيات است؟
اين تفاوتهاى ذکر شده هم براى هماهنگى ضابطهاى (نورماتيو) در مفهوم خاص خود و هم براى هماهنگى نقشها معتبر است. در حالىکه در مورد نخستين، انتظارات نورماتيو بهطور کلى بيان و بازگو مىشوند و در مورد هماهنگى مبتنى بر نقشها، انتظارات خاص مربوط به وضعيت و موقعيت مطرح هستند. از اينجا است که اين امکان و نيز اين ضرورت آشکار مىگردد که نظريات و برداشتهاى اغلب محدودکنندهاى که از لحاظ تجربى بهتر پايهريزى شده و مربوط به تحقيق مبتنى بر هماهنگى و همنوائى هستند را بيشتر با مبادى پديدارشناختى مجازى و استعاى و بيش از همه با مبانى و مبادى توصيفى نظريه نقشهاى نام برده شده مربوط سازند (رجوع کنيد به: مبحث نقشهاى اجتماعي).
تحول بهوسيله اقليتها
پارادايم هماهنگى و سازگارى عبارت است از اينکه نشان داده شود چگونه هر فرد از افراد يا گروهها در مرحله آخر بهنظر و عقيده اکثريت ملحق مىشوند. موسکويچى (Moscovici) در سال ۱۹۸۰ خود را از اين پاراديم رها ساخت و کوشيد تا ثابت کند که در شرايط خاص، اقليتها نيز در برابر اکثريتها کار خود را پيش مىبرند و اکثريت را تابع خود مىکنند. تعيينکنندهترين متغير در اين نفوذگذارى 'شيوه رفتارى پايدار و مقاوم' اقليت در برابر اکثريت است با آنکه اکثريت از خود تاحدى سرسختى و پايدارى نشان مىدهد. بهنظر موسکويچى مىتوان مهمترين ديدگاههاى تحول اجتماعى را - يعنى تحول بهوسيله اقليتها - به اين ترتيب توضيح داد:
- تأثير اقليتها (برحسب نظريه موسکويچى ۱۹۷۶ و ۱۹۸۰)
طرح و انديشه موسکويچى خود را با تأثير هماهنگى که از اقليتها ناشى مىشود، مشغول مىسازد.
۱. اقليتها وقتى از خود تأثير اجتماعى برجا مىگذارند که يک ستيز يا اختلاف کاملاً آشکارى را با اکثريت آغاز کنندو موقعيت سلطهگرى اکثريت را در مقابل نقطهنظر گزينشى خود قرار دهند.
۲. نفوذ اقليت فقط وقتى اتفاق مىافتد که از آن اقليت رفتار مقاوم و پايدار و سرسختانهاى بهوقوع پيوندد.
۳. اين شيوه رفتارى مقاوم و سرسختانه سبب بروز ستيز مىشود و با اين کار، بىثباتى ايجاد مىگردد.
۴. ايجاد و استقرار اقليت از نقطهنظر گزينشى بهعنوان بيان اعتقاد و اعتماد بهنفس تفسير مىشود البته تا زمانىکه نسبتها و صفات (Attributionen) ديگرى در مجاورت آن قرار نگيرند (در مورد شيوه گفتگوى خشن، فىالمثل صفت و نسبت در جهت جزمگرائى (Dogmatismus) و غيرقابل آموزش دادن، خواهد بود).
۵. اين نسبت و صفت، توجه و احترام را بيان مىکند تا زمانىکه رفتار بهصورت 'خشن و سخت' درجهبندى مىشود. اين نسبت با انکار شخصى اعضاء اکثريت همراه مىشود (درک و فهم قضاوت دوگانه).
۶. اقليتها وقتى موفق خواهند بود که حجم پايدارى و مقاومت در داخل اکثريت بهطور واضح کمتر از آن در داخل اقليت باشد.
۷. اقليتها وقتى داراى نفوذ فوقالعاده خواهند بود که در حول و حوش معينى حرکت و تحرک داشته باشند و در آن اصالت و خلاقيت بيشتر از عينيت طالب داشته باشد.
۸. اقليتها وقتى داراى نفوذ و قدرت فوقالعاده خواهند بود که در معناى خاص آنها روح زمان (Zeitgeist) يا در روند هنجارها و ضوابط به حرکت درآيند.
۹. اقليتها وقتى داراى نفوذ و قدرت فوقالعاده خواهند بود که در وراء نقطهنظر آنان نفع شخصى اصلاً ديده نشود (مثلاً افراد سالم از نظر اخلاقى براى افراد فاسد و منحرف وارد معرکه شوند).
۱۰. موافقت و قبول عمومى براى نفوذ اقليت بيشتر، سبب پذيرش درونى آنان مىشود در حالىکه در انطباق با عقيده اکثريت اغلب فقط حرکت در مسير و شنا در جهت حرکت رودخانه، اتفاق مىافتد؛ همچنين انطباق با اقليت سبب تحريف (Konversion) در معناى تغيير برداشت درونگرايانه مىشود و فقط وقتى مستقر و پابرجا مىماند که فشار گروهى از بين رود. اگر تعيين هويت عمومى (öffentliche Identifikation) با نظر اقليت قابل پذيرش نباشد (مثل نظريات اصولگرايانه و از نظر اجتماعى نامطلوب) در اينصورت احتمال تغيير برداشت عمومى کاهش مىيابد.
اين نظريه که در اينجا به اختصار طراحى شد قادر است ديدگاههاى معينى را در تحول اجتماعى روشن کند بهويژه روى توسعه و تکاملهائى که بهوسيله افراد گروههاى برگزيده (Elite) يا پارهفرهنگها تدارک ديده شده باشند. اين نظريه همچنين انديشه عمومى تحقيق ارتباطى را که تحت عنوان 'مارپيچ سکوت' (Schweige-Spirale) (از نوئل نويمان Noelle-Neumann در ۱۹۷۹) بيان شده، توضيح مىدهد. اين نظريه فرض را بر سکوتى که اغلب بهصورت حالت انفعالى اکثريت است، مىگذارد و اين همان چيزى است که تأثير اقليت فعال را در برمىگيرد و از طريق رسانهها و صحنهسازىها بر افکار عمومى اثر مىگذارد و بدان جهت تأثير خود را القاء مىکند تا بيانگر عقيده عمومى اکثريت باشد. همچنين در ديدگاههاى تقليد الگوئى (Modellnachahmung) - فىالمثل در رفتار مصرفى يا در انتخاب شيوهها و سليقهها - تأثير اقليتەاى معين - در اين مبحث پارهفرهنگهاى جوانان - مشهود است.