جمعه, ۳۱ فروردین, ۱۴۰۳ / 19 April, 2024
مجله ویستا

پری وشی دل دیوانه می‌کشد سویش


پری وشی دل دیوانه می‌کشد سویش    که نیست حد بشر سیر دیدن رویش
به نوگلی نگرانم که می‌دمد چو گیاه    کرشمه از در و دیوار گلشن کویش
هنوز تیغ نیالوده تیز دستی بین    که موج خون ز زمین می‌رسد به بازویش
قیامتست قیامت که صور فتنه دمید    جهان ز فتنه‌ی نو خیز قد دلجویش
ز خاک یوسف گل پیرهن دمد گل رشک    اگر به مصر بردبار از چمن بویش
چه رغبت است که سر بر نمی‌تواند داشت    ز مزرع دل مردم چرنده آهویش
ز دور کرد شکاری مرا رساند از سحر    خدنگ نیمکش غمزه چشم جادویش
لبش خموش و زبان کرشمه‌اش گویا    ز نکته پروری گوشه‌های ابرویش
چو محتشم به نخستین خدنگ او افتاد    هزار بوسه فلک زد به دست و بازویش


همچنین مشاهده کنید