شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
مجله ویستا

معشوقه به سامان شد تا باد چنین بادا


معشوقه به سامان شد تا باد چنین بادا    کفرش همه ایمان شد تا باد چنین بادا
ملکی که پریشان شد از شومی شیطان شد    باز آن سلیمان شد تا باد چنین بادا
یاری که دلم خستی در بر رخ ما بستی    غمخواره یاران شد تا باد چنین بادا
هم باده جدا خوردی هم عیش جدا کردی    نک سرده مهمان شد تا باد چنین بادا
زان طلعت شاهانه زان مشعله خانه    هر گوشه چو میدان شد تا باد چنین بادا
زان خشم دروغینش زان شیوه شیرینش    عالم شکرستان شد تا باد چنین بادا
شب رفت صبوح آمد غم رفت فتوح آمد    خورشید درخشان شد تا باد چنین بادا
از دولت محزونان وز همت مجنونان    آن سلسله جنبان شد تا باد چنین بادا
عید آمد و عید آمد یاری که رمید آمد    عیدانه فراوان شد تا باد چنین بادا
ای مطرب صاحب دل در زیر مکن منزل    کان زهره به میزان شد تا باد چنین بادا
درویش فریدون شد هم کیسه قارون شد    همکاسه سلطان شد تا باد چنین بادا
آن باد هوا را بین ز افسون لب شیرین    با نای در افغان شد تا باد چنین بادا
فرعون بدان سختی با آن همه بدبختی    نک موسی عمران شد تا باد چنین بادا
آن گرگ بدان زشتی با جهل و فرامشتی    نک یوسف کنعان شد تا باد چنین بادا
شمس الحق تبریزی از بس که درآمیزی    تبریز خراسان شد تا باد چنین بادا
از اسلم شیطانی شد نفس تو ربانی    ابلیس مسلمان شد تا باد چنین بادا
آن ماه چو تابان شد کونین گلستان شد    اشخاص همه جان شد تا باد چنین بادا
بر روح برافزودی تا بود چنین بودی    فر تو فروزان شد تا باد چنین بادا
قهرش همه رحمت شد زهرش همه شربت شد    ابرش شکرافشان شد تا باد چنین بادا
از کاخ چه رنگستش وز شاخ چه تنگستش    این گاو چو قربان شد تا باد چنین بادا
ارضی چو سمایی شد مقصود سنایی شد    این بود همه آن شد تا باد چنین بادا
خاموش که سرمستم بربست کسی دستم    اندیشه پریشان شد تا باد چنین بادا


همچنین مشاهده کنید