چهارشنبه, ۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 24 April, 2024
مجله ویستا

از بس که مطرب دل از عشق کرد ناله


از بس که مطرب دل از عشق کرد ناله    آن دلبرم درآمد در کف یکی پیاله
افکند در سر من آنچ از سرم برآرد    نو کرد عشق ما را باده هزارساله
می‌گشت دین و کیشم من مست وقت خویشم    نی نسیه را شناسم نی بر کسم حواله
من باغ جان بدادم چرخشت را خریدم    بر جام می‌نبشتم این بیع را قباله
ای سخره زمانه برهم بزن تو خانه    کاین کاله بیش ارزد وآنگه چگونه کاله
بربند این دهان را بگشا دهان جان را    بینی که هر دو عالم گردد یکی نواله
نپذیرد آن نواله جانت چو مست باشد    سرمست خد و خالش کی بنگرد به خاله
جان‌های آسمانی سرمست شمس تبریز    بگشای چشم و بنگر پران شده چو ژاله


همچنین مشاهده کنید