پنجشنبه, ۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 25 April, 2024
مجله ویستا

هرتار که در طره عنبر شکستنش


هرتار که در طره عنبر شکستنش    پیوند نهالی برگ جان من استش
ترسم ز دماغ دل من دود برآرد    آن دوده که زیب ورق یاسمنستش
می‌سوزدم از آرزوی رنگی و بوئی    با آن که گل و لاله چمن در چمنستش
هست از ورق شرم و حیا دست خودش نیز    زان جوهر جان دور که در پیرهنستش
شیرین همه ناز است ولی ناز دل‌آشوب    از گوشه‌ی چشمی است که با کوهکنستش
گفتم که در آن تنگ شکر جای سخن نیست    رنجید همانا که درین هم سخن استش
در سینه‌ی گرمم دل آواره در آن کوی    مرغیست که درآتش سوزان وطنستش
هر بنده که گردیده بر آن در ادب آموز    اهلیت سلطانی صد انجمنستش
گر جان رود از تن نرود محتشم از جا    کز لطف تو جانی دگر اندر بدنستش


همچنین مشاهده کنید