شنبه, ۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 20 April, 2024
مجله ویستا

دم جاندان آن بت بر سرم با تیغ کین آمد


دم جاندان آن بت بر سرم با تیغ کین آمد    پس از عمری که آمد بر سر من این چنین آمد
ز قتلم شد پشیمان تا ز اندوهم برآرد جان    نه پنداری که رحمش بر من اندوهگین آمد
سخن‌چین عقده‌ای در کار ما افکنده پنداری    که باز آن بت گره بر ابرو و چین بر جبین آمد
ز دست مرگ خواهد یافت مرهم دردم آخر    ازو زخمی که بر دل از نگاه اولین آمد
سکون در خاک آدم کی گذارد عالم آشوبی    که هر جا پانهاد از ناز جنبش در زمین آمد
ز سیلب اجل هرگز نیامد بر بنای جان    شکستی کز هوای آن صنم در کار دین آمد
تو زین سان محتشم نومید چون هستی اگر ناگه    بشارت در رساند قاصدی کان نازنین آمد


همچنین مشاهده کنید