چهارشنبه, ۱۲ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 1 May, 2024
مجله ویستا
بلبل سرگشته
خواهر و برادر بودند که در سن هفت و هشت سالگى مادرشان را از دست دادند. پدرشان بعد از سال زنش، زنى گرفت و به خانه آورد. اما اين زن با بچهها نمىساخت و هر شب جار و جنجال بهپا مىکرد. پدر که از اين وضع خسته شده بود به زن گفت: آخر تو کى ما را راحت مىگذاري؟ زن گفت: بايد پسرت را از بين ببري. مرد گفت: چهطوري؟ زن گفت: بايد با پسرت شرط ببندى و بگوئى هر که امروز تا غروب بيشتر هيزم جمع کند حق دارد سر آن يکى را ببرد. مرد قبول کرد. با پسرش به صحرا رفتند. غروب که شد مرد ديد پسر بيشتر هيزم جمع کرده، مقدارى از هيزمهاى پسر را دزديد و روى هيزمهاى خودش گذاشت و بعد به پسر گفت: من بيشتر جمع کردهام. آن وقت سر او را بريد و به خانه برد. زن، سر پسر را در ديگ انداخت و پخت. ظهر که خواهر پسر مىخواست به مکتب برود، رفت براى خودش غذا بکشد. ديد سر برادرش در ديگ است. غذا نخورده و گريان به مکتب رفت و ماجرا را به ملاباجى گفت. ملاباجى به دختر گفت: استخوانهاى برادرت را رو به قبله در باغچه زير خاک کن و چهل شب آب و گلاب رويش بپاش و ورد جاويد بخوان. ديگر کارت نباشد. دختر تا چهل شب کارهائى را که ملاباجى گفته بود، انجام داد. شب آخر، باد تندى برخاست و از ميان بوتهٔ گلي، بلبلى پريد روى شاخه و شروع کرد به خواند: | |||||||||
| |||||||||
اين را خواند و پريد رفت در دکان ميخفروشي. باز همان شعر را خواند. ميخفروش گفت: يکبار ديگر بخوان. بلبل گفت: يک خرده ميخ بده تا بخوانم. مقدارى ميخ گرفت و دوباره خواند. از آنجا به دکان سوزنفروشى رفت و خواند و مقدارى سوزن گرفت. بعد از آنجا رفت در دکان شکرريز. شعرش را خواند و از او يک شاخه نبات گرفت و آمد به خانهٔ مردک، روى ديوار نشست و خواند. مرد يکهاى خورد و گفت: باز بخوان. بلبل گفت: دهانت را باز کن . چشمهايت را ببند. مرد همين کار را کرد. بلبل ميخها را ريخت توى دهان مرد. مرد خفه شد. بلبل به اتاق زنيکه رفت و به همان طريق سوزنها را بيخ حلق زن ريخت و او را هم کشت. سپس بهسراغ دختر رفت، شعر را خواند. دختر گفت: باز هم بخوان بلبل گفت: دهنت را باز کن و شاخنبات را به دهان دختر گذاشت و خواند: | |||||||||
| |||||||||
من هم شدم بلبل: همنشين گل. | |||||||||
- بلبل سرگشته | |||||||||
- افسانههاى کهن - جلد اول - ص ۳۶ | |||||||||
- گردآورنده: صبحي | |||||||||
به نقل از فرهنگ افسانههاى مردم ايران - جلد اول -على اشرف درويشيان - رضا خندان (مهابادى) |
همچنین مشاهده کنید
- عروس فرشتگان
- تسبیح گرانبها(۲)
- مِم و زین (۴)
- عمو نوروز
- موش گرسنه
- شازده اسماعیل (۳)
- فاطمه نُه من ریس، یک سیر خور
- مِرکوب بکوب
- گوردله
- دلارام و شاهزاده(۲)
- شاه پرندگان
- پسر چوپان پاک
- ملکجمشید (۴)
- دختری که مسلمان شد(۲)
- حکیمباشی قیافهشناس
- محمد چوپان (نخییرچی محمد)
- عشق شاهزاده خانم به غلام
- الاغ آوازهخوان و شتر رقاص
- قصهٔ پیر خارکش
- گل قهقهه (۳)
نمایندگی زیمنس ایران فروش PLC S71200/300/400/1500 | درایو …
دریافت خدمات پرستاری در منزل
pameranian.com
پیچ و مهره پارس سهند
خرید بلیط هواپیما
ایران آمریکا احمد وحیدی مجلس شورای اسلامی مجلس چین خلیج فارس دولت دولت سیزدهم شورای نگهبان حجاب مجلس یازدهم
روز معلم تهران معلم هواشناسی قوه قضاییه سیل شهرداری تهران آموزش و پرورش فضای مجازی دستگیری شورای شهر تهران پلیس
بانک مرکزی ارز بابک زنجانی خودرو قیمت دلار قیمت خودرو ایران خودرو دلار سایپا مالیات بازار خودرو قیمت طلا
تلویزیون سریال سینمای ایران سینما نون خ موسیقی تئاتر دفاع مقدس فیلم کتاب رسانه ملی
اسرائیل رژیم صهیونیستی فلسطین غزه جنگ غزه نوار غزه حماس یمن نتانیاهو ترکیه افغانستان بنیامین نتانیاهو
فوتبال پرسپولیس رئال مادرید سپاهان تراکتور بایرن مونیخ باشگاه استقلال لیگ برتر لیگ قهرمانان اروپا فوتسال تیم ملی فوتسال ایران بازی
هوش مصنوعی تبلیغات ناسا اینستاگرام اپل فناوری همراه اول آیفون گوگل
داروخانه مسمومیت دیابت کاهش وزن بارداری چاقی خواب سلامت روان آلزایمر