دوشنبه, ۱۵ بهمن, ۱۴۰۳ / 3 February, 2025
مجله ویستا
امتحان رفقا
تاجرى بود، پسر داشت. اين تاجر روزى ده تومان به پسر مىداد. پسر هم پول را خرج سينما و گردش خودش و رفقاش مىکرد. روزى تاجر به پسرش گفت: اين ده تومان را که به تو مىدهم چه کارش مىکني؟ پسر گفت: با رفقا به گردش و سينما مىرويم. پدر او را نصيحت کرد که من به تو ده تومان مىدهم تا کاسبى کنى و آنرا زياد کني، کار خوبى نيست که همه را خرچ رفقات مىکني. اگر من مردم تو گدا مىشود. من صد سال از خدا عمر گرفتم و يک رفيق کامل پيدا نکردم، تو با بيست سال سن بيست تا رفيق داري؟ اينها رفيق جيب تو هستند. قرار شد که رفقاى پسر را امتحان کند. |
تاجر گوسفندى خريد و به قصاب داد سرش را بريد. بعد نعش گوسفند را در عبائى پيچيد و به کول پسر گذاشت. پسر نعش به دوش رفت در خانهٔ يکى از رفقاى صميمىاش. در زد. رفيقش آمد. پسر به او گفت: با يک نفر دعوايم شد، به او چاقو زدم و او مرد. حالا جنازهاش را آوردهام اينجا تا فکرى بکنيم. رفيقش گفت: من با مادرم حرفم شده، بهتر است جنازه را بهجاى ديگرى ببري. پسر رفت در خانهٔ يکى ديگر از رفقايش. او هم بهانه آورد که با زنش دعوايش شده. پسر در خانه هر کدام از رفقايش رفت، بهانهاى آوردند و او را به خانه راه ندادند. تاجر به پسرش گفت: 'حالا فهميدى که آنها رفيق نيستند. حالا بيا برويم در خانهٔ اين نصف رفيقى که من دارم. رفتند و در زدند. |
مرد، دم در آمد.تاجر به او گفت: پسر من يک نفر را کشته و حالا جنازهاش را آوردهايم تا فکرى بکنيم. مرد عبا را که توى آن، نعش بود از دست پس گرفت و رفت توى زيرزمين خانهاش گذاشت، بعد آفتابه را آب کرد و چند قطره خونى را که جلوى در ريخته شده بود، شست. لباسهاى پسر تاجر را هم که خونى شده بود، از تنش درآورد و به زنش گفت که آنها را بشويد. بعد نشست به خوش و بش کردن با تاجر و پسرش. ديد تاجر ناراحت است و از کار پسرش گله مىکند. گفت: اگر مىخواهى بنشينى و از اين حرفها بزنى برو به خانهات. تاجر گفت: پس جنازه را چهکار مىکني؟ مرد گفت: تو به آن کارى نداشته باش. اگر شده آنرا تکهتکه کنم و بخورم از در خانه بيرونش نمىدهم. آو وقت تاجر رو کرد به پسرش و گفت: حالا ديدي؟ تازه من اين مرد را رفيق کامل نمىدانم. بعد ماجرا را براى آن مرد تعريف کرد. مرد بلند شد رفت عبا را بازد کرد ديد نعش گوسفند است. آنرا کباب کردند و خوردند. |
- امتحان رفقا |
- قصههاى مشدى گلين خانم - ص ۳۷۶ - ۳۷۴ |
- گردآورنده: ل.ب. الول ساتن |
- ويرايش: اولريش مارتسوف، آذر اميرحسينى نيتهامر، سيداحمد وکيليان |
- به نقل از فرهنگ افسانههاى مردم ايران - جلد اول -على اشرف درويشيان - رضا خندان (مهابادى) |
همچنین مشاهده کنید
- سلیم قصّهگو
- پسر شاهپریان(۲)
- دو دوست
- کُلِجهٔ بزن و برقص
- داستان دختر شهر هیچاهیچ
- قصهٔ ملّا نتربوق
- قصهٔ رمالباشی دروغی
- قصهٔ پیر خارکش
- تاتمحمد لُر
- لاکپشت و دوستانش
- فندیل فندول (دانا، زیرک)
- گل خندان
- علی بهانهگیر (۲)
- یک گردو بینداز بیاید (۲)
- علی باقالوکار
- کره اسب
- دختر پادشاه
- شال ترس مامد (محمد که از شغال میترسد)
- سزای نیکی
- کلاغ لجباز
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست