|
| فشارهاى اجتماعى بر خودمختارى علم
|
|
تجزيه و تحليل نقش علم در دولت نازى عناصر و جريانهاى زير را آشکار مىکند. گسترش تسلط يک بخش از ساخت اجتماعي، يعنى دولت، وفادارى اوليه نسبت به آن را مىطلبد. از دانشمندان، همانند همهٔ افراد ديگر، خواسته مىشود تا وابستگى خود به تمام هنجارهاى نهادى را، که بهنظر مقامات سياسي، با هنجارهاى دولت در تضاد است، کنار بگذارند. هنجارهاى اخلاق علمى (Norms of scientific ethos) تا آنجا که داعى انکار ملاکهاى از نظر سياسى تحميل شدهٔ اعتبار (Validity) علمى يا ارزش (Worth) علمى است، بايد قربانى شوند. بنابراين گسترش کنترل سياسى وفادارىهاى متضادى را مطرح مىکند. از اين نظر، واکنش کاتوليکهاى مخلصى که در برابر تلاشهاى قدرت سياسى براى تعريف مجدد ساخت اجتماعى و بهمنظور تجاوز به اندوختههائى که سنتاً از آن مذهب است، مقاومت مىکنند، شبيه به مقاومت دانشمندان است. از ديدگاه جامعهشناسي، جايگاه علمى در جهان توتاليتر (Totalitarian world) بهجز در کشور به تازگى مسلط تا اندازهٔ زيادى مانند جايگاه ساير نهادها است. تغيير اساسى عبارت از تعيين جايگاه علم در متن اجتماعى جديد است، جائى که گاهى به رقابت با وفادارى به دولت برمىخيزد. بنابراين، همکارى با غيرآريائىها بهعنوان علامت خيانت سياسى تعريف مىشود. در نظام ليبرالى محدوديت براى علم به اين شکل بهوجود نمىآيد. زيرا در چنين ساختهائي، فضاى خودمختارى قابل توجهى - که مطمئناً ميزان آن متغيّر است - در دسترس نهادهاى غيرسياسى است.
|
|
پس ستيز بين دولت توتاليتر و دانشمند تا حدود از ناسازگارى بين اخلاقيّات علم و قانون سياسى (Political code) جديدى که، بدون مراعات مرام شغلي، بر همه تحميل مىشود، ناشى مىگردد. اخلاقيّات علم ، از نظر ضرورت فنوکسيونى (Functionalnecessity)، مىطلبد که نظريهها يا تعميمها (Generalizations) برحسب ثبات منطقى و ميزان انطباق آنها بر واقعيت ارزيابى شوند. در حالى که اخلاق سياسى وارد کنندهٔ معيارهاى بىربط نژاد و مرام سياسى نظريهپرداز است. علم جديد معادلهٔ شخصى را بهعنوان منشاء بالقوهٔ خطا در نظر گرفته و معيارهاى غيرشخصى را براى کنترل چنين خطائى ارائه داده است. با استمداد از اين اخلاق سياسى ادّعا مىشود برخى از دانشمندان بهدليل وابستگىهاى فوق علمى (Extra-scientific) خود از قبل (A priori) و بهطور a priori بهغير از ارائهٔ نظريات غلط قادر به هيچ کارى نيستند. در برخى موارد دانشمندان ملزم مىشوند که با قضاوتهاى بىصلاحيت علمى رهبران سياسى در مورد موضوعات علمى موافقت کنند. اما چنين تاکتيکهائى که از نظر سياسى قابل توصيه هستند، در مقابل هنجارهاى 'نهادى شده - Institutionalized' علم قرار مىگيرند. ولى دولت توتاليتر اينها را به همان اندازه که نمىتوانند با مبارزه براى يک عقيدهٔ بىچونوچراى سياسى همراه باشند، با عناوين تعصّبات 'ليبراليستي' ، 'جهان وطنى - Cosmopolitan' يا 'بورژوازي' رد مىکند.
|
|
از يک ديدگاه وسيعتر، اين تضاد مرحلهاى از پويائى (Dynamics) نهادى است. علمى که درجهٔ قابل ملاحظهاى از استقلال را بهدست آورده و مجموعهٔ نهادىاى را ارائه داده که دانشمندان را متعهد به وفادارى نسبت به آن نموده، اکنون هم استقلال سنتى او و هم قواعد او - يا اجمالاً اخلاقيّات او - توسط يک قدرت خارجى مورد منازعه قرار گرفته است. احساسات تجسّم يافته در اخلاقيات علم - که با واژههائى نظير صداقت فکرى (Intellectual honesty)، همبستگى (Integrity) شک سازمان يافته، بىعلاقگى (Disinteredness) و غيرشخصى بودن مشخص مىشوند - مورد تجاوز مجموعهاى از احساسات جديدتر که دولت بر حوزهٔ تحقيقات علمى تحميل مىکند، قرار مىگيرند. با انتقال از ساخت پيشين، که در آن مراکز محدود قدرت در شاخههاى مختلف فعاليت انسانى عمل مىکنند، به ساختارى که در آن يک کانون متمرکز قدرت فوق تمامى ابعاد رفتار وجود دارد، نمايندگان هر يک از حوزهها در برابر اين تغييرات مقاومت مىکنند و در راستاى حفظ ساختار اصلى اقتدار متکثّر (Pluralistic authority) عمل مىنمايند. گرچه معمول است که دانشمند بهعنوان فردى خونسرد و غيرشخصى تصور شود - و اين ممکن است تا جائى که به فعاليتهاى تخصصى او مربوط است صحيح باشد - اما بايد يادآورى نمود که دانشمند همراه با ديگر کارگزاران حرفهاي، سرمايهگذارى عاطفى وسيعى را در شيوهٔ زندگى خود، که توسط هنجارهاى نهادى حاکم بر فعاليت او تعريف مىشود، انجام مىدهد. ثبات اجتماعى علم فقط با دفاع کافى در مقابل دگرگونىهاى تحميل شدهٔ از خارج از صنف اهل علم تأمين مىشود.
|
|
اين فرآيند حفظ همبستگى و وحدت نهائى (Institutional-integrity) و مقاومت در برابر تعاريف جديد از ساخت اجتماعى که ممکن است با خودمختارى علم تصادم داشته باشد، در جهت ديگرى هم تجلّى مىيابد. اين يک فرض اساسى علم جديد است که قضاياى (Proposition) علمى 'در رابطه با فرد و گروه تفاوت نمىکند' . اما در يک جامعهٔ کاملاً سياسى شده - جائى که يک نظريهپرداز نازى مىگويد: 'مفهوم عام امر سياسى تلقى مىشود' ، اين فرض نفى مىگردد. در آنجا يافتههاى علمى صرفاً بيانگر نژاد يا طبقه يا ملّت تلقّى مىگردند. چون اين دکترينها در بين عوام شايع مىشوند، بىاعتمادى عمومى نسبت به علم و تنزّل وجههٔ دانشمند - که کشفيات او دلبخواهى و ناپايدار بهنظر مىرسد - را موجب مىشوند. دانشمند در مقابل اين همه انواع روشنفکرستيزى (Anti-intellectualism) که موقعيت اجتماعى او را تهديد مىکنند، آنچنان که به اندازهٔ کافى مشخصهٔ او است، مقاومت مىکند. در جبههٔ ايدئولوژيکى نيز توتاليتاريسم با فرضيات سنتى علم جديد در ستيز است.
|