وزن طبيعى يک نوزاد هنگام تولد بين دو و نيم تا چهار کيلو در نوسان است. حداقل وزن طبيعى دو و نيم کيلو و حداکثر آن، چهار کيلو شناخته شده است. قدّ يک نوزاد نيز بين ۴۶ تا ۷۵ سانتىمتر متغيّر است. در سال اول زندگى وزن طفل سه برابر و قدّ او به اندازه يک سوم قد زمان تولد افزايش مىيابد. رشد جسمانى درسال دوم نيز ادامه دارد ولى سرعت آن آهستهتر است. رشد جسمانى هر نوزاد به عوامل توارث و محيطى بستگى دارد. کودکانى که تغذيهٔ نامناسب دارند عموماً ضعيفتر و لاغرتر و از نظر قامت کوچکتر از اطفال ديگر مىباشند. ورزش و تمرين نيز نقش مهمى در رشد جسمانى دارند.
رشد عاطفى
نوزادان طبيعى از پايان ۲ ماهگى لبخند مىزنند. اين لبخند زدن با ديدن چهرهٔ مادر آغاز مىشود. او به مادر خود لبخند زده، از خود صداهائى توليد مىنمايد (غان و غون). مادر او را نوازش مىکند، به او لبخند مىزند و به صداهاى او پاسخ مىدهد و به اين وسيله واکنش فعالترى را در فرزند خود برمىانگيزد. در سه يا چهار ماهگى کودکان افراد آشناى خانواده را مىشناسند و آنها را به ديگران ترجيح مىدهند زيرا با شنيدن صداى آنها و ديدن چهرهٔ آنها بيشتر غان و غون مىکنند و لبخند مىزنند. از حدود شش يا هشت ماهگى نوزاد مادر خود را شناخته، او را از ديگران متمايز مىداند. چنانچه مادر او را تنها بگذارد هيجان و ترس را در او مشاهده مىکنيم. 'غريبى کردن' در بچهها از حدود هشت ماهگى تا پايان يک سالگى بهصورت چشمگيرى افزايش مىيابد. البته بايد گفت که شدت و ضعف ترسها به نحوهٔ برخورد با کودک و پرورش او نيز مربوط مىشود.
از سنى که کودک مادر خود را مىشناسد (۸-۶ ماهگي) چنانچه، مادر کودک خود را ترک نمايد و براى مدت طولانى سراغ او نيايد کودک دچار اضطراب شديدى مىشود که به اين حالت 'اضطراب جدائي' مىگويند. اضطراب جدائى شامل سه مرحلهٔ زير مىباشد:
۱. مرحلهٔ اعتراض:
در اين مرحله، کودک به نبودن مادر خود اعتراض دارد و اعتراض خود را با گريه کردن و سر و صدا نمودن نشان مىدهد.
۲. مرحلهٔ يأس و نااميدى:
کودک درمىيابد که به اعتراض او پاسخى داده نشد و مادر برنگشته است بنابراين مأيوس گشته، در حالت نااميدى و غمگينى فرو مىرود. اشتهائى او کم مىشود، غذا نمىخورد، وزن او کاهش مىيابد و در خواب او نيز اشکالاتى بهوجود مىآيد.
۳. مرحلهٔ بىتوجهى:
در اين مرحله کودک دچار نوعى افسردگى شده، چندان عکسالعمل از خود نشان نمىدهد. انگار نسبت به همه چيز حالت بىتوجهى پيدا نموده است. در اين مرحله اگر مادر او بازگردد دو عکسالعمل ممکن است ظاهر شود يا اينکه به بىتوجهى خود ادامه دهد و يا اينکه حالت چسبندگى شديد به مادر نشان داده، حتى براى يک لحظه نيز او را ترک نکند. اضطراب جدائى از مادر از سن شش يا هشت ماهگى شروع مىشود و بين ۱۴ تا ۱۸ ماهگى به اوج خود مىرسد و سپس بهتدريج کاهش مىيابد. اغلب کودکان وقتى به سن ۳ سالگى مىرسند و در غياب والدين خود مىتوانند با افراد بزرگسال و يا با ساير کودکان خود را مشغول نموده، احساس امنيت نمايند.
حال که اطلاعاتى در زمينه اضطراب جدائى و مراحل مختلف آن کسب نموديم، لازم است بدانيم:
تمايل کودک به برقرارى يک رابطهٔ نزديک با افراد خاص و احساس امنيت بيشتر در حضور اين افراد 'وابستگي' ناميده مىشود. تحقيقات انجام گرفته در اين زمينه نشان مىدهد که وابستگى نوزاد به مادر و يا هر فردى که مسئول مراقبت اوليه از او است نقش بسيار مهمى را در مورد احساس امنيت کودک بازى مىکند. اين وابستگى در اين سنين طبيعى است و لازم است که اين نوع وابستگى همراه با احساس امنيت باشد. مادرانى که به وابستگى عاطفى کودکان خود بىتوجه هستند در کودکان احساس ناامنى عاطفى را ايجاد مىنمايند. اين وابستگى کودک را از احساس امنيت مورد نياز براى کاوش و جستجو در محيط زندگى خود برخوردار مىسازد. اساس و پايهٔ برقرارى رابطه با ديگران مربوط به روابط نزديک و احساس امنيت در دو سال اول زندگى مىشود.
رشد اجتماعى
نوزادان در پايان دوماهگى در مقابل مادر و افراد آشنا شروع به لبخند زدن مىنمايند و اين نشانهٔ شروع يک رفتار عاطفي-اجتماعى مىباشد. در پايان چهارماهگى دستهاى خود را در مقابل مادر بلند مىنمايند و تمايل به بغل رفتن را ابراز مىدارند. تمايلات اجتماعى در نوزادان بهتدريج بهوجود مىآيد مثلاً نوزاد هنگام تولد نسبت به وجود خود و جهان خارج آگاهى ندارد و به اين ترتيب نمىتواند بين خود و محيط تفکيک قائل شود. بهتدريج کودک درمىيابد که براى برطرف کردن نيازهاى خود، احتياج به وجود فردى به اسم مادر دارد. از اين مرحله است که نسبت به محيط اجتماعى خود آگاهى کسب مىکند. چنانچه مادر ضمن شيردادن، با ملايمت و مهربانى رفتار نمايد و با کودک صحبت کند اولين تجربه اجتماعى کودک با محيط، دوستانه خواهد بود و تصوّر مىکند که همه مردم مثل مادر خود خوب هستند و نوعى احساس اعتماد در او بهوجود مىآيد و در غير اينصورت پاسخهاى او به رفتار مادر بهصورت ترس و خشم و واکنشهاى نامناسب و بىاعتمادى نسبت به محيط بروز خواهد کرد. پاسخگوئى به عوامل محيطى از پايان دو ماهگى ظاهر مىشود. مثلاً وقتى کودک گريه مىکند چنانچه او را در آغوش بگيرند و ساکت خواهد شد؛ در هشت ماهگى چهرهٔ او با مشاهدهٔ افراد ديگر تغيير مىکند و در دوازده ماهگى اصواتى در پاسخ گفتگوى بزرگسالان ادا مىنمايد. لبخند زدن که در پايان ۲ ماهگى ظاهر مىشود نوعى رفتار عاطفي-اجتماعى مىباشد و چنانچه اين رفتار کودک با محبت پاسخ بيابد تقويت مىگردد.
ميان هيجده ماهگى تا دو سالگى کنترل رفتار طفل دشوار مىشود. منفىگرائى و لجبازى نيز در کودک ديده مىشود و اين رفتارها آغاز تمايلات غيراتکائى و مستقلانه کودک مىباشد. بهطور کلى بايد تأکيد شود که روابط اجتماعى کودک با محيط خانواده ارتباط دارد. در روابط اجتماعى کودکان تفاوتهاى فردى نيز وجود دارد.
رشد اخلاقى
همراه با افزايش سن، مفهومى که کودکان از درست و غلط دارند تغيير مىکند. توانائى تشخيص مسائل اخلاقى و تمايز بين رفتار بد و خوب به رشد شناختى و ذهنى کودکان بستگى دارد. البته به غير از عوامل شناختي، عوامل ديگرى مثل الگوها و سرمشقهائى که والدين ارائه مىدهند در رشد اخلاقى کودکان دخالت دارند. تا سن دو سالگى کودکان اعمال را برپايهٔ اجتناب از مجازات و يا رسيدن به پاداش ارزيابى مىنمايند. در سنين پائين، با رشد زبانى کودکان، آنچه را که اجتماع مىپسندد و يا نمىپسندد نقش مهمى در تشخيص و تمايز رفتار خوب و بد ايفاء مىنمايد. مثلاً وقتى مادرى به کودک خود مىگويد 'اگر خواهر کوچکت را بزني، من خيلى عصبانى مىشوم' در واقع به او مىفهماند که کتک زدن کار بدى است.
رشد ذهنى
به عقيدهٔ پياژه، روانشناس معروف سوئيسي، رشد ذهنى کودکان از بدو تولد تا ۱۲ سالگى از مراحلى (۱) عبور مىنمايد. فرض بر اين است که ترتيب رسيدن به مراحل مختلف در همه کودکان تا حدودى يکسان است ولى زمينهٔ فرهنگي، عوامل اجتماعى و اقتصادى نيز در رشد ذهنى کودکان بسيار مؤثر است. از بدو تولد تا ۲ سالگى مرحله حسي-حرکتى ناميده مىشود. در اين مرحله کودک به اين شناخت مىرسد که بين خود و اشياء تمايز قائل شود. اعمال عمدى را آغاز مىکند، مثلاً نخى را مىکشد تا شيئى متحرک به حرکت درآيد و يا جغجغهاى را تکان مىدهد تا سر و صدا ايجاد کند. به مفهوم 'پايدارى اشياء' دست مىيابد و متوجه مىشود که اشياء حتى وقتى از حيطه حسى او دور مىشوند باز هم موجوديت خود را حفظ مىکنند.
(۱) . جدول زير مراحل رشد ذهنى را از ديدگاه پياژه نشان مىدهد. البته گفتنى است که در اين جدول متوسط سن براى هر مرحله در نظر گرفته شده است و عواملى از جمله هوش، زمينه فرهنگي، عوامل اجتماعى و اقتصادى در رشد تأثير بهسزائى دارد، با توجه به اينکه روند رشد در همه کودکان تقريباً يکسان مىباشد.
مراحل رشد ذهنى را از ديدگاه پياژه
مرحله
ويژگىها
حسي-حرکتى (تولد تا ۲ سالگي)
تفاوت بين خود و اشياء قائل است.
خود را عامل عمل مىداند و اعمال عمدى را آغاز مىکند. مثلاً جغجغهاى را تکان مىدهد تا سر و صدا ايجاد کند.
به مفهوم پايدارى اشياء دست مىيابد. مثلاً اگر شيئى را از ميدان ديد او دور نمائيم به جستجوى آن مىگردد.
پيش عملياتى (۲ تا ۷ سالگي)
از زبان استفاده مىکند. تصاوير ذهنى از اشياء و همچنين واژهها را مىتواند به ياد آورد.
تفکر جنبه خود محورى دارد و او به سختى مىتواند از ديدگاه ديگران نگاه کند.
در طبقهبندى اشياء از يک ويژگى استفاده مىکند. مثلاً اشياء را برحسب رنگ و يا شکل ظاهرى آنها طبقهبندى مىنمايد.
عمليات عينى (۷ تا ۱۲ سالگي)
تفکر منطقى در مورد اشياء و حوادث دارد.
به مفهوم نگهدارى عدد (۷ سالگي)، جرم (۷سالگي) و وزن (۹ سالگي) دست مىيابد.
اشياء را بر طبق ويژگىهايى متعدد مىتواند طبقهبندى نمايد.
عمليات صورى (۱۲ سالگى به بعد)
در مورد مفاهيم انتزاعى مىتواند بهطور منطقى فکر کند.
با مسائل فرضى با آينده و با مسائل مربوط به جهانبينى درگير مىشود.
اقتباس از کتاب زمينهٔ روانشناسى جلد اول- ترجمه دکتر براهنى و همکاران