چهارشنبه, ۱۲ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 1 May, 2024
مجله ویستا

گویم سخن شکرنباتت


گویم سخن شکرنباتت    یا قصه چشمه حیاتت
رخ بر رخ من نهی بگویم    کز بهر چه شاه کرد ماتت
در خرمنت آتشی درانداخت    کز خرمن خود دهد زکاتت
سرسبز کند چو تره زارت    تا بازخرد ز ترهاتت
در آتش عشق چون خلیلی    خوش باش که می‌دهد نجاتت
عقلت شب قدر دید و صد عید    کز عشق دریده شد براتت
سوگند به سایه لطیفت    سوگند نمی‌خورم به ذاتت
در ذات تو کی رسند جان‌ها    چون غرقه شدند در صفاتت
چون جوی روان و ساجدت کرد    تا پاک کند ز سیاتت
از هر جهتی تو را بلا داد    تا بازکشد به بی‌جهاتت
گفتی که خمش کنم نکردی    می‌خندد عشق بر ثباتت


همچنین مشاهده کنید