|
|
شمسالدين محمدبن على گيلانى لاهيجى نوربخشى متخلص به 'اسيرى' از مشايخ طريقهٔ نوربخشيه و شاعر و عارف و مؤلف نامبردار قرن نهم هجرى است. وى به سال ۸۴۹ هجرى که در خدمت سيّد محمّد نوربخش درآمد و در حدود بيست سال ملازم او بود و در طريقت به مراتب کمال رسيد و 'سه اجازهٔ ارشاد به حسب تقاوت احوال معنوى که دست مىداد، به سه نوبت' از او گرفت و يکى از آنها را در پايان مفاتيحالاعجاز نقل کرد. وى چند سالى پيش از پايان حيات استادش (=۸۶۹هـ) يا درست در آن هنگام به شيراز منتقل شد و به ارشاد نوربخشيان فارسى اشتغال جست و خانقاهى بهنام 'خانقاه نوريه' در شيراز تأسيس کرد و سرانجام به سال ۹۱۲ از دنيا رفت و در خانقاهش مدفون شد.
|
|
اثر معروف و مهمّ او در تصوف و عرفان کتاب مفاتيحالاعجاز او است در شرح گلشن راز شيخ محمود شبسترى که در واقع يک دروهٔ کامل از بيان اصول عرفان است. اين کتاب به سبب آنکه بر همهٔ شرحهاى منظومهٔ شيخ شبسترى رجحان دارد مشهورترين کتاب در اين زمينه است. لاهيجى غير از اين کتاب، منظومهاى به بحر رمل بهنام اسرارالشهود و کتابى به نام معاشالسالکين و ديوانى در پنجهزار بيت از قصيده و غزل دارد و بسيارى از بيتهاى اسرارالشهود را در شرح گلشن راز نقل کرده است و بايد يادآور شد که شعرش متوسط است.
|
|
|
اميردولتشاه بن امير علاءالدوله بختيشاه غازى سمرقندى از جملهٔ مؤلفان و نويسندگان مشهور قرن نهم هجرى و مؤلف تذکرةالشعراى مشهور به 'تذکرهٔ دولتشاه' است. خاندان او در قرن نهم در خراسان داراى ثروت و شهرت بودند و از او و پسر عم و پدرش با عنوان امير ياد شده است. ولادتش بايد در حدود سال ۸۴۲هـ . اتفاق افتاده باشد و تا سال ۹۰۰ هـ. زنده بود. دولتشاه بر خلاف پدرانش که ملازم درگاه سلاطين بودند 'سررشته فقر و قناعت و دهقنت بهدست آورد' و به کسب فضائل و کمالات پرداخت و در شمار اهل ادب و تحقيق درآمد و چون سالهاى عمرش به پنجاه رسيد به تأليف تذکرهٔ معروف خود همت گماشت و به سال ۸۹۲ بهنام امير عليشير نوائى به پايان برد.
|
|
تذکرهٔ دولتشاه دومين کتاب معتبر فارسى در شرح احوال شاعران به طريق نظم تاريخى، يعنى بعد از لبابالالباب عوفى، و مشتمل بر يک مقدمه در ذکر چند شاعر تازىگوى، و هفت طبقه از گويندگان پارسىزبان است که طبقهٔ اول آن با نام رودکى آغاز مىشود و طبقهٔ هفتم با نام بيست تن از شاعران همزمان مؤلف پايان مىيابد و دولتشاه در 'خاتمهٔ' کتاب هفت تن از بزرگان ادب زمان خود را نام برده است.
|
|
اثر دولتشاه، به سبب انشاء کتاب به نثر خود ميان شيوهٔ مرسل و مصنوع، و نيز به سبب اشاره به احوال و اشعار بسيارى از شاعران، قابل ستايش است امّا عدم توجه وى بهدرستى و صحت تاريخى اخبار و اشارات از ارزش آن کاسته و در حدّ افسانه کودکان به آن تنزّل بخشيده است. دولتشاه در اين کتاب احوال يکصد و پنجاه تن از شاعران را آورده و به حوداث مربوط به عدهٔ زيادى از شاهان اشاره نموده است. اين کتاب به سبب شهرتش بارها مورد استفاده تذکرهنويسان بعد از وى قرار گرفته و چند بار به طبع رسيده و يکبار هم به ترکى ترجمه و تلخيص شده است.
|
|
|
فخرالدين على فرزند کمالالدين حسين واعظ متخلّص به 'صفى' مانند پدرش از واعظان مشهور هرات و از مؤلفان و شاعران معروف دوران خود بود. او و جامى و دو دختر خواجه محمد فرزند شيخسعدالدين کاشغرى را در حبالهٔ نکاح داشتند. فخرالدين على در نيمهٔ دوم قرن نهم به دنيا آمد و دوران جوانى را در هرات گذراند و دوبار به سمرقند رفت و شرف صحبت خواجه عبيداالله احرار، شيخ معروف طريقت نقشبنديه، را حاصل کرد. او پس از طى مدارج تحصيل و کسب کمالات جاى پدر را در وعظ و تذکير گرفت. در سال ۹۳۹ هـ. از هرات به 'غرجستان' رفت و نزد صاحب آن ديار شاه محمد سلطان با احترام پذيرفته شد و کتاب لطائفالطوائف را بهنام او تأليف کرد امّا در همين سال، چون سرداران شاه تهماسب غرجستان را فتح کردند، به هرات بازگشت ولى هنوز به آن شهر نرسيده درگذشت و جنازهاش را به هرات بردند و به خاک سپردند.
|
|
فخرالدين على گذشته از لطائفالطوائف، که در قصص و حکايات لطيف از طبقات مختلف در چهارده باب تأليف کرده است، چند اثر ديگر دارد. رشحات عينالحيوة در شرح احوال مشايخ و بزرگان طريقت نقشبنديه يکى از آنها است. کتاب انيسالعارفين، متضمن نصايح و مواعظ و تفسير بعضى آيات و اخبار و قصص و حکايات و کتاب حرزالامان من فتنالزمان، در علم اسرار حروف و خواص و منافع آن و خواص و منافع آيات قرآن، از ديگر آثار او است. نثر فخرالدين على به شيوهٔ زمان ساده ولى عالمانه و منقّح است. او شعر نيز مىسروده و منظومهاى بهنام محمود و اياز ترتيب داده بود.
|
|
|
معينالدين محمد زمجى اسفزارى از مؤلفان و منشيان معروف خراسان در قرن نهم هجرى است. وى از اوان شباب به هرات رفت و در آنجا به کسب فضائل و کمالات معنوى همّت گماشت و در ادب و انشاء شهرت يافت. نخستين اثر او در فن ترسّل نگاشته شد و مشتمل بر فرمانها و نامههاى ديوانى او بود. اثر ديگرش کتاب روضاتالجنات فى اوصاف مدينة هرات در جغرافيا و تاريخ هرات و برخى از بلاد خراسان است و آن را به تشويق خواجه قوامالدين خوافى نوشت. مقدمه اين کتاب داراى انشاء مصنوع است ولى متن آن با انشاء سادهتر از مقدمه نگاشته شد. وى شاعرى متوسط بود و بعضى از اشعار خود را در کتاب روضاتالجنات آورده است.
|
|
|
امينالدين ابوالخير فضلالله فرزند روزبهان خنجىاصفهانى مشهور به 'خواجه ملاّ' يا 'خواجه مولانا' و 'امين' ، از دانشمندان و مؤلفان و نويسندگان نامدار قرن نهم است. وى از اهل سنت و در اعتقاد خود متعصب بود و به همين سبب چون شاهاسماعيل صفوى اصفهان را فتح کرد به کاشان گريخت و از آنجا به ماوراءالنهر رفت تا در کنف حمايت سلاطين سنّى مذهب ازبک بهسر بَرَد و نشان او را به سال ۹۱۴ در بخارا و به سال ۹۱۵ در هرات و در سال ۹۱۸ در سمرقند داريم و مىدانيم که تا ۹۲۱ زنده بود و پس از آن سال درگذشت و در بخارا به خاک سپرده شد. او چندين اثر از خود برجاى نهاده است و او جملهٔ آنها است:
|
|
۱. تاريخ عالمآراى امينى در نظيرهنويسى بر جهانگشاى جوينى و در ذکر سرگذشت سلطانان آققويونلو تا وقايع سال ۸۹۶.
|
|
۲. کتاب بديعالزمان فى قصة حيّ بن يقطان به فارسى و در شرح تدرج نفس ناطقه در مراحل حکمت نظرى و عملى که آن را تحتتأثير کتاب حىبن يقطان ابنسينا نوشت .
|
|
۳. ابطالالباطل به عربى در ابطال تشيّع و ردّ بر کتاب نهجالحق علامه حلّى.
|
|
۴. شرح وصاياى عبدالخالق غجدوانى، از مشايخ نقشبنديه، به فارسى.
|
|
۵. مهماننامه بخارا در تاريخ سلسلهٔ امراى ازبک.
|
|
۶. سلوکالملوک در يک مقدمه و پانزده باب.
|
|
۷. شرح قصيدهٔ بردهٔ شرفالدين بوصيرى.
|
|
|
غياثالدين فرزند خواجه همامالدين محمد معروف به 'خواندمير' از رجال پايان عهد تيمورى و آغاز دوران صفوى و از نويسندگان و مؤلفان مشهور آن روزگار است. ماردش دختر ميرمحمدبن خاوندشاه (ميرخواند) صاحب روضةالصفا بود. ولادتش در حدود سال ۸۸۰ در شهر هرات افتاق افتاد و در همان شهر به تحصيل پرداخت و از جوانى به دربار سلطانحسين بايقرا راه يافت و مورد توجه و علاقه اميرعليشير نوائى واقع گشت، و بعد از انقراض سلسلهٔ تيمورى در هرات باقى ماند و در ظلّ حمايت واليان دولت صفوى در آن ديار بهسر برد و مدتى مصاحب حبيبالله ساوجى، وزير دورمشخان حاکم هرات، بود و کتاب حبيبالسير را براى او نوشت. خواندمير به سال ۹۳۴ به هند رفت و در ۹۳۵ در اگره به خدمت بابر رسيد و بعد از بابر خدمت همايونشاه را در اختيار کرد تا به سال ۹۴۲ بدرود حيات گفت و کنار گور نظامالدين اوليا به خاک سپرده شد. او از مؤلفان پرکار عهد خود بود و کتابهايش به سبب سادگى و روانى انشاء شهرت و رواج بسيار يافت. از آثار معروف او است:
|
|
۱. دستورالوزراء در ذکر احوال وزراء اسلام تا عهد مؤلف که بهنام سلطانحسين ميرزا و وزيرش کمالالدين خواجه محمود تأليف شده است.
|
|
۲. خلاصةالاخبار فى بيان احوالالاخيار در تاريخ عمومى از زمان خلقت تا سال ۹۰۵ هجرى بهنام اميرعليشير نوائى توشيح شده و در يک مقدمه و ده مقاله و يک خاتمه ترتيب يافته است.
|
|
۳. مآثرالملوک متضمن کلام پادشاهان و پيشوايان دين و حکيمان.
|
|
۴. نامهٔ نامى که مجموعهاى است از منشآت ديوانى خواندمير.
|
|
۵. حبيبالسير فى اخبار افراد البشر که مهمترين اثر خواندمير و شامل وقايع عمومى از خلقت تا سال ۹۳۰ هجرى است و سه جزء و يک مقدمه و يک خاتمه دارد. خواندمير تأليف حبيبالسير را در اوايل سال ۹۲۷هـ . براى غياثالدين محمدبن يوسف حسينى از رجال معروف هرات آغاز کرد امّا بر اثر آشفتگى اوضاع هرات مدتى در بوته تعويق ماند تا به سال ۹۲۸ به فرمان حبيبالله ساوجى وزير دنبال کرد و بهنام او 'حبيبالسير' ناميد. اين کتاب به سبب جامعيت مطالب و سهولت انشاء و اشتمال بر اطلاعات سودمند بهزودى معروف شد.
|
|
۶. تلخيص حبيبالسير بهنام آثار المولک و الانبياء.
|
|
۷. کتابى در ذکر منقبتهاى همايونشاه پسر ظهيرالدين بابر.
|
|
۸. تکملهٔ جلد هفتم از کتاب روضةالصفاى نياى خود يعنى ميرخواند.
|
|
خواندمير بهعنوان يک مورّخ موثّق شناخته شده و داراى نثرى روان و تا حدى متمايل به صنعت است و مانند ميرخواند در کاربرد صنايع حدّ وسطى را انتخاب کرده و با اين حال در مقدمه چينىها و يا ذکر القاب و اوصاف بيشتر راه اطناب را پيموده است.
|