بگذشت و نگه کرد با من |
|
در پای کشان، ز کبر دامن |
دو نرگس مست نیم خوابش |
|
در پیش و به حسرت از قفا من |
ای قبلهی دوستان مشتاق |
|
گر با همه آن کنی که با من |
بسیار کسان که جان شیرین |
|
در پای تو ریزد اولا من |
گفتم که شکایتی بخوانم |
|
از دست تو پیش پادشا من |
کاین سخت دلی و سست مهری |
|
جرم از طرف تو بود یا من؟ |
دیدم که نه شرط مهربانیست |
|
گر بانگ برآرم از جفا من |
گر سر برود فدای پایت |
|
دست از تو نمیکنم رها من |
جز وصل توام حرام بادا |
|
حاجت که بخواهم از خدا من |
گویندم ازو نظر بپرهیز |
|
پرهیز ندانم از قضا من |
هرگز نشنیدهای که یاری |
|
بییار صبور بود تا من |
|
|
بنشینم و صبر پیش گیرم |
|
|
دنبالهی کار خویش گیرم |
|
|
|
ای روی تو آفتاب عالم |
|
انگشت نمای آل آدم |
احیای روان مردگان را |
|
بویت نفس مسیح مریم |
بر جان عزیزت آفرین باد |
|
بر جسم شریفت اسم اعظم |
محبوب منی چو دیدهی راست |
|
ای سرو روان به ابروی خم |
دستان که تو داری از پریروی |
|
بس دل ببری به کف و معصم |
تنها نه منم اسیر عشقت |
|
خلقی متعشقند و من هم |
شیرین جهان تویی به تحقیق |
|
بگذار حدیث ما تقدم |
خوبیت مسلمست و ما را |
|
صبر از تو نمیشود مسلم |
تو عهد وفای خود شکستی |
|
وز جانب ما هنوز محکم |
مگذار که خستگان بمیرند |
|
دور از تو به انتظار مرهم |
بیما تو به سر بری همه عمر |
|
من بیتو گمان مبر که یکدم |
|
|
بنشینم و صبر پیش گیرم |
|
|
دنبالهی کار خویش گیرم |
|
|
|
گل را مبرید پیش من نام |
|
با حسن وجود آن گل اندام |
انگشتنمای خلق بودیم |
|
مانند هلال از آن مه تام |
بر ما همه عیبها بگفتند |
|
یا قوم الی متی و حتام؟ |
ما خود زدهایم جام بر سنگ |
|
دیگر مزنید سنگ بر جام |
آخر نگهی به سوی ما کن |
|
ای دولت خاص و حسرت عام |
بس در طلب تو دیگ سودا |
|
پختیم و هنوز کار ما خام |
درمان اسیر عشق صبرست |
|
تا خود به کجا رسد سرانجام |
من در قدم تو خاک بادم |
|
باشد که تو بر سرم نهی گام |
دور از تو شکیب چند باشد؟ |
|
ممکن نشود بر آتش آرام |
در دام غمت چو مرغ وحشی |
|
میپیچم و سخت میشود دام |
من بی تو نه راضیم ولیکن |
|
چون کام نمیدهی به ناکام |
|
|
بنشینم و صبر پیش گیرم |
|
|
دنبالهی کار خویش گیرم |
|
|
|
ای زلف تو هر خمی کمندی |
|
چشمت به کرشمه چشمبندی |
محرام بدین صفت مبادا |
|
کز چشم بدت رسد گزندی |
ای آینه ایمنی که ناگاه |
|
در تو رسد آه دردمندی |
یا چهره بپوش یا بسوزان |
|
بر روی چو آتشست سپندی |
دیوانهی عشقت ای پریروی |
|
عاقل نشود به هیچ پندی |
تلخست دهان عیشم از صبر |
|
ای تنگ شکر بیار قندی |
ای سرو به قامتش چه مانی؟ |
|
زیباست ولی نه هر بلندی |
گریم به امید و دشمنانم |
|
بر گریه زنند ریشخندی |
کاجی ز درم درآمدی دوست |
|
تا دیدهی دشمنان بکندی |
یارب چه شدی اگر به رحمت |
|
باری سوی ما نظر فکندی؟ |
یکچند به خیره عمر بگذشت |
|
من بعد بر آن سرم که چندی |
|
|
بنشینم و صبر پیش گیرم |
|
|
دنبالهی کار خویش گیرم |
|
|
|
آیا که به لب رسید جانم |
|
آوخ که ز دست شد عنانم |
کس دید چو من ضعیف هرگز |
|
کز هستی خویش درگمانم؟ |
پروانهام اوفتان و خیزان |
|
یکباره بسوز و وارهانم |
گر لطف کنی بجای اینم |
|
ور جور کنی سزای آنم |
جز نقش تو نیست در ضمیرم |
|
جز نام تو نیست بر زبانم |
گر تلخ کنی به دوریم عیش |
|
یادت چو شکر کند دهانم |
اسرار تو پیش کس نگویم |
|
اوصاف تو پیش کس نخوانم |
با درد تو یاوری ندارم |
|
وز دست تو مخلصی ندانم |
عاقل بجهد ز پیش شمشیر |
|
من کشتهی سر بر آستانم |
چون در تو نمیتوان رسیدن |
|
به زان نبود که تا توانم |
|
|
بنشینم و صبر پیش گیرم |
|
|
دنبالهی کار خویش گیرم |
|
|
|
آن برگ گلست یا بناگوش |
|
یا سبزه به گرد چشمهی نوش |
دست چو منی قیامه باشد |
|
با قامت چون تویی در آغوش |
من ماه ندیدهام کلهدار |
|
من سرو ندیدهام قباپوش |
وز رفتن و آمدن چه گویم؟ |
|
میآرد و جد و میبرد هوش |
روزی دهنی به خنده بگشاد |
|
پسته، دهن تو گفت خاموش |
خاطر پی زهد و توبه میرفت |
|
عشق آمد و گفت زرق مفروش |
مستغرق یادت آنچنانم |
|
کم هستی خویش شد فراموش |
یاران به نصیحتم چه گویند |
|
بنشین و صبور باش و مخروش |
ای خام من اینچنین بر آتش |
|
عیبم مکن ار برآورم جوش |
تا جهد بود به جان بکوشم |
|
وانگه به ضرورت از بن گوش |
|
|
بنشینم و صبر پیش گیرم |
|
|
دنبالهی کار خویش گیرم |
|
|
|
طاقت برسید و هم بگفتم |
|
عشقت که ز خلق مینهفتم |
طاقم ز فراق و صبر و آرام |
|
زآن روز که با غم تو جفتم |
آهنگ دراز شب ز من پرس |
|
کز فرقت تو دمی نخفتم |
بر هر مژه قطرهای چو الماس |
|
دارم که به گریه سنگ سفتم |
گر کشته شوم عجب مدارید |
|
من خود ز حیات در شگفتم |
تقدیر درین میانم انداخت |
|
چندانکه کناره میگرفتم |
دی بر سر کوی دوست لختی |
|
خاک قدمش به دیده رفتم |
نه خوارترم ز خاک بگذار |
|
تا در قدم عزیزش افتم |
زانگه که برفتی از کنارم |
|
صبر از دل ریش گفت رفتم |
میرفت و به کبر و ناز میگفت |
|
بیما چه کنی؟ به لابه گفتم |
|
|
بنشینم و صبر پیش گیرم |
|
|
دنبالهی کار خویش گیرم |
|
|