|
الشيخ شرفالدين ابوالفضل حُبَيْشبنابراهيم، از دانشمندان قرن ششم هجرى و با قلج ارسلانبنمسعود (۵۵۹-۵۸۸) از سلاجقهٔ روم معاصر بوده است. اين مرد از افاضل و اساتيد اين قرن است و تا امروز چندين نسخهٔ عمده از مؤلفات او بهدست آمده است که هر يک در عالم خود متفرّد و سرآمد است:
|
|
- کاملالتعبير - يا کاملةالتعبير به زبان پارسى در تعبير خواب که از ابنسيرين و امام جعفر الصادق و ابوحنيفه و ديگر بزرگان روايت کرده است، اين کتاب يکبار در تهران به تاريخ ۱۳۰۲ چاپ شده و نسخههاى خطى از آن بهوفور يافت مىشود.
|
|
- بيانالطب به فارسى که نسخهٔ خطى از آن به شمارهٔ ۸۲۶ در کتابخانهٔ دانشکدهٔ افسرى موجود است.
|
|
- مُلحمهٔ دانيال که به نام اصول الملاحم نيز ناميده مىشود، به فارسى است و از تازى ترجمه کرده است.
|
|
- بيانالصناعات، - صحةالابدان، - کفايتالطب (به عربي)، - تلخيص عللالقرآن که در مقدمهٔ کتب خود از آنها نام مىبرد، - بيانالتصريف که به عربى است و به ضميمهٔ قانونالادب در نزد استاد فروزانفر ديده شد - و باقى را حقير نديده است.
|
|
- کتاب القوافى به فارسى که به نام قطبالدين و به امر قلج ارسلان پادشاه مذکور تأليف کرده است.
|
|
- قانونالادب در لغت از عربى به پارسى که چند نسخه از اين کتاب در تهران ديده شده است.
|
|
- بيانالنجوم شامل سه مبحث است و در هيئت و نجوم و اسطرلاب در ده باب و در صد و ده فصل به پارسى و نسخهٔ آن کمياب است و يک نسخه از آن ديده شد که در سنهٔ ۷۵۵ در شهر اَقسَرا بهدست سلمانبنمحمد احمد المعروف بصايع (کذا) الغريب به خط نسخ متمايل به تعليق نوشته شده و در نزد آقاى صفوى فاضل معروف موجود است.
|
|
غير از اين ديگر از اين دانشمند حکيم کتابى بهنظر حقير نرسيده است و سبک فارسى او را از کاملالتعبير که چاپ رسيده و نسخههاى خطى او هم زياد است نمىتوان بهدست آورد زيرا بسيار دستخورده است اما از نسخهٔ بيانالنجوم - که در قرن هشتم تحرير شده و بالاتر ذکر شد و ظاهراً کمتر دستخورده است و املاء آن نيز به طرز قديم است - پيدا است که سبک تحرير او به فارسى نزديک به سبک قديم بوده است، استعمال 'اندر' و تکرار افعال و استعمال 'بُوَدْ' بيشتر بهجاى 'باشد' و ايجاز مطلوب، و مساوى بودن ضمير مفرد غايب در ذوىالعقول و غيره را در بردارد - اينک براى نمونه فصلى در شناخت اصطلاحات از بخش سوم بيانالنجوم آورديم.
|
|
|
اندر تفسير آنج بذات اصطرلاب تعلق دارد
|
|
'اما عُضادَه آن باشد که بر پشت اصطرلاب است بهر دو سرش رَفَتْين بُوَد و بهر يکى سولاخ، و چون بگردانندش بگردد و قياس رفتن آفتاب و ستارگان را بدو شايد دانستن، و اجزاء ارتفاع آن خطهاى خُرد بُوَذکِيِ بزير شمار ارتفاع بر پشت اصطرلاب باشد، از او شايد دانستن که آفتاب چند دَرَج رفته است؛ و حجره - خانهٔ اصطرلابست کى پيرامنش سيصدوشصت درج نبشته است؛ و صفايح - آن صحيفهها بُودکى درون اصطرلابست؛ و عنکبوت - آن شبکه است کى بروج و ستارگان ثابت بر وى نبشته است، واو بلاء صفيحهها بُود، و نطاقالبروج - آن دائره باشد که بر عنکبوتست و نامهاى بروج بر وى نبشته است؛ و مِرى - آن زيادتى را خوانند که بر دائرهٔ نطاق البرو جست و او بالاء برج جدى بود و سرش بر بهلوى حجره قريب باشد، و اگر اصطرلاب جنوبى بُود اين زيادتى بالاء سرطان باشد؛ مُقَنْطرات - آن خطهاء تنگ بُود پس عددش شششش باشد و اگر اصطرلاب ثلثى بود عددش سهسه باشد و اگر اصطرلاب تمام بود عددش يکيک باشد؛ خطوط ساعات آن خطهاء کوتاه بُود کى چون مرى را بر خط مشرق نهى از سرطان تا بسر جدى باشد و او به شمال دوازده خط بود؛ مدار سر سرطان - آن دايرهٔ لطيف باشد کى در ميان صفيحه بود و چون عنکبوت را بگردانند دايم سر سرطان بر وى همى گردد؛ و درسيکش - تقاطع ساعات بود لکن در اصطرلاب جنوبى او بدل مدار سَر جدَى باشد و چون عنکبوت را بگردانند پيوسته سرسرطان بروى گردد، و مدار سر حمل - دايرهاى بود بزرگتر از دايرهٔ سر سرطان و مدار سر حمل بر وى همى گردد؛ و مدار سر جدى - دايرهاى باشد بر کنار صفيحه واو فراختر از هر سر دايره بُوَد و سر جدى پيوسته برو گردد، و باصطرلاب جنوبى بدلش سر سرطان بُود؛ و ستارگان شمالى آنست که درون نطاقالبروج باشند و ستارگان جنوبى از بيرون وى بُوند، وليکن در اصطرلاب جنوبى بضد اين باشد و خطِ استوا - آن خط راست باشد که از هر دو جانب وى مشرق و مغرب نبشته است، و اصطرلاب را بريده بُود؛ و خط وسطالسماء خوانند و سر خط زيرين را و تدالارض' .
|