شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
مجله ویستا

دو چشم اگر بگشادی به آفتاب وصال


دو چشم اگر بگشادی به آفتاب وصال    برآ به چرخ حقایق دگر مگو ز خیال
ستاره‌ها بنگر از ورای ظلمت و نور    چو ذره رقص کنان در شعاع نور جلال
اگر چه ذره در آن آفتاب درنرسد    ولی ز تاب شعاعش شوند نور خصال
هر آن دلی که به خدمت خمید چون ابرو    گشاد از نظرش صد هزار چشم کمال
دهان ببند ز حال دلم که با لب دوست    خدای داند کو را چه واقعه‌ست و چه حال
مکن اشارت سوی دلم که دل آن نیست    مپر به سوی همایان شه بدان پر و بال
جراحت همه را از نمک بود فریاد    مرا فراق نمک‌هاش شد وبال وبال
چو ملک گشت وصالت ز شمس تبریزی    نماند حیله حال و نه التفات به قال


همچنین مشاهده کنید