پنجشنبه, ۳۰ فروردین, ۱۴۰۳ / 18 April, 2024
مجله ویستا

در غیب پر این سو مپر ای طایر چالاک من


در غیب پر این سو مپر ای طایر چالاک من    هم سوی پنهان خانه رو ای فکرت و ادراک من
عالم چه دارد جز دهل از عیدگاه عقل کل    گردون چه دارد جز که که از خرمن افلاک من
من زخم کردم بر دلت مرهم منه بر زخم من    من چاک کردم خرقه‌ات بخیه مزن بر چاک من
در من از این خوشتر نگر کب حیاتم سر به سر    چندین گمان بد مبر ای خایف از اهلاک من
دریا نباشد قطره‌ای با ساحل دریای جان    شادی نیرزد حبه‌ای در همت غمناک من
خرگوش و کبک و آهوان باشد شکار خسروان    شیران نر بین سرنگون بربسته بر فتراک من
دل‌های شیران خون شده صحرا ز خون گلگون شده    مجنون کنان مجنون شده از شاهد لولاک من
گر کاهلی باری بیا درکش یکی جام خدا    کوه احد جنبان شود برپرد از محراک من
جامی که تفش می زند بر آسمان بی‌سند    دانی چه جوشش‌ها بود از جرعه‌اش بر خاک من
آن باده بر مغزت زند چشم و دلت روشن کند    وانگه ببینی گوهری در جسم چون خاشاک من
عالم چو مرغی خفته‌ای بر بیضه پرچوژه‌ای    زان بیضه یابد پرورش بال و پر املاک من
روزی که مرغ از یک لگد از روی بیضه برجهد    هفت آسمان فانی شود در نو بیضه پاک من
خری که او را نیست بن می گوید ای خاک کهن    دامن گشا گوهرستان کی دیده‌ای امساک من
در وهم ناید ذات من اندیشه‌ها شد مات من    جز احولی از احولی کی دم زند ز اشراک من
خامش که اندر خامشی غرقه تری در بی‌هشی    گر چه دهان خوش می شود زین حرف چون مسواک من


همچنین مشاهده کنید