|
|
اين شخص در فرنگستان کار مىکرد و هم در ايران رسالههائى منتشر مىساخت و با رجال دولت به جوال مىرفت، فراماسون را اداره مىنمود، و شخص شاه نيز به او معتقد بود و گويند او هم داخل فراماسون شده بود.
|
|
ملکم سبک خاصى در نثر پيش گرفت که مىتوان مکتب ملکم ناميد، به شيوهٔ سؤال و جواب و به طرز تياتر رسالههائى مىنوشت و قصدش اصلاح و ايجاد قانون بود. و ما چند جمله از رسالهٔ (وزير و رفيق) او را اينجا نقل مىکنيم:
|
|
رفيق ـ باز رفتند بر سر وزارت، آخر از اين وزارت چه فايده بردهايد که اينقدر طالب آن هستيد، اگر از براى اين است که به اين دولت خدمت بکنيد و از براى خود نيکنامى و آسودگى بگذاريد که به قدر کفايت جاه و منصب داريد، و اگر منظور شما آن است که ميرزا آقاخان (۱) بشويد پس اول بفرمائيد از آن ذلت چه نوع لذت تصور مىکنيد؟ اين چه حرص است که در خرابى خانوادهٔ خود داريد؟ از وزراء ايران يکى را نشان بدهيد که در دم آخر آرزوى مهتر خود را نکشيده باشد! شما چرا بايد از اين همه سرمشق متقدمين متيبه نشده باشيد؟! با اينکه بيست دفعه به چشم خود ديدهايد که حرص و طمع وزرا به کجا منجر شده است، باز شب و روز در اخذ اموال و علو منصب خودکشى مىنمائيد؟!
|
|
(۱) . ميرزا آقاخان بعد از قتل اميرکبير، به حمايت کشندگان خارجى و داخلى آن مرحوم، صدراعظم شد، و در واقعهٔ هرات در زمان او بر طبق دلخواه مخالفان ايران فيصله يافت و عاقبت با بدنامى معزول گرديد، ولى خانوادهٔ او را حفظ کردند و خود را به اجل طبيعى و در عين ثروت بدرود جهان گفت!
|
|
... هر گاه نصف آن تدابيرى که ميرزا آقاخان به جهة ازدياد مداخل نظامالملک (پسرش) بهکار برد صرف انتظام لشکر مىشد الآن هند مال ايران بود. ما وقتى که يک کالسکه مندرسى سوار مىشويم و چند نفر سوار گرسنه دور خود جمع مىکنيم خيال مىکنيم که جميع مراتب بزرگى و نهايت مقامات استقلال را حاصل کردهايم!
|
|
لذت بزرگى را آن وزير در ايران خواهد برد که بتواند بگويد راهآهن ايران را من ساختم، اماکن مشرفه را من گرفتهام، افغان مال من است، عهدنامه ترکمانچائى را من پاره کردهام، اسلام را از چنگ کفار من نجات دادهام، ماليات ايران را من به پنجاه کرور رسانيدهام، راه تسخير آسيا را من باز کردهام، لذت وزارت ايران در اين آثارها است، و من هنوز نتوانستهام بفهمم چطور مىشود که يک وزير ايران اين لذتهاى روحپرور را مىگذارد و عمر خود را در آرزوى بازيچههاى شخصى بىمعنى تلف مىکند!
|
|
چهل سال است 'لرد پالمرستون' (صدراعظم مشهور انگليس معاصر گيوم و ملکه ويکتوريا) وزارت مىکند. هميشه مقروض بوده است و در عمر خودش نه يدک داشته است نه فراش، الآن از وزارت معزول است، و اشخاصى که کرورها دارند فخر مىکنند که دو دقيقه با او حرف بزنند، اگر مستحق وزرات باشيد همت خود را يک قدم هم صرف اين نوع وزرات بنمائيد. که هرگاه بدانيد که دولت ايران مستعد چه تغييرات بزرگ شده است، و اگر تصور نمائيد که به اندک همت شما چه نوع معجزههاى عظيم در اين ملک ظهور خواهد کرد يکى از آنها بر کل آرزوهاى خود ترجيح خواهيد داد!
|
|
وزير ـ حالا چکنم که اين معجزها ظهور بکند که دولت ايران صاحب يک کرور لشگر بشود؟
|
|
رفيق ـ همان تدبيرى که صاحب کتابچهٔ غيبى تکليف مىکند.
|
|
وزير ـ عجب اسباب معجزه پيدا کردهايد؟ از اين چند ورق تحرير نامربوط چه خواهد شد؟ از يک خواب دروغ چه حاصل؟ من قسم مىخورم آنچه نوشته است خودش هم نمىفهمد. ماليات غيرمستقيم يعنى چه؟ مجلس تنظيمات چه دخلى بمانحن فيه دارد؟ يعنى اينقدر خاک بر سر ما شده که پس از خدمت سه سال به شاه و پس از چند سفر خراسان که سوار ترکمان راهها را مغشوش کرده بودند. حالا بيايم ريشم را بهدست چند جهال بدهم که قانونى که بخواند بگذارند، در صورتىکه هيچ بهتر از عهد خاقان مغفور و پسرهايش که هر کدام يک سلطان بودند، و جميع در کمال تزلزل تملق مىکردند که هنوز هم آثارش باقى است چنانچه نادرشاه تمام هند را گرفت و شاه اسمعيل صورتش الآن در چهل ستون حاضر است با هفت نفر سوار است با هفت نفر سوار اسلامبول را گرفت (؟) چه عيب داشت که حالا بيائيم مقلد فرنگى بشويم، مجس تنظيمات (مجلس تنظيمات مراد مجلس مشاورهٔ دولتى است) بگذاريم، وزارت را داريره (دايره يعنى اداره) بسازيم، و به اين حرفهاى مزخرف اوقات را ضايع نمائيم، اينها همه حرف است هند را به قانون نمىتوان گرفت، نظم دولت به شمشير مىشود و به پول خرج کردن.
|
|
رفيق ـ هزار افسوس که اميد جزئى مرا مبدل به يأس کلى کرديد... مىبينم که عقل طبيعى در تصور نتايج علوم دولتى مىدانند پانزده سال عمر خود را صرف يک کتاب مختصر نمود که در ميان ملل فرنگ قرآن علم حقوق محسوب مىشود، اين کتاب را تمام خواندم و با اينکه جميع مضامين آن را کاملاً فهميدم اصل کتاب به نظرم به حدى بىمعنى آمد که هم از خودم و هم از مصنف به کلى مأيوس شدم، تعجب مىکردم که اين حکيم مشهور، به جهة اين مطالب ساده و بىمأخذ چرا بايد پانزده سال عمر خود را تلف کرده باشد؟!
|
|
بعد از دو سال که از مقدمات علوم حقوق فىالجمله ربطى بههم رسانيدم کتاب حکيم را دوباره خواندم، آن وقت فهميدم که شهرت حکيم مزبور چقدر بهجا و عقل طبيعى بدون امداد علم کسبى چقدر عاجز است، همچنين در اوايل تحصيل، پارلمانت انگليس را تحقيق مىکردم متحير بودم که اين مطالب چه ربطى به نظم دولت دارد، بعد کمکم معلوم شد که بنيان قدرت انگليس از همان مطلب بوده است که من نفهميدم، حالت امروزهٔ شما طورى است که با وصف کمال عقل و ذهن بهواسطه نداشتن علم نمىتوانيد اصول نظم را ادراک نمائيد حقيقةهاى بزرگ که بنيان اقتدار دول شدهاند به نظر شما حرفهاى بىمعنى مىآيد، وقتى که چهار فوج انگليس تمام يک دولت را به تزلزل بيارود (۲) ، خيال مىکنيد که پيشرفت نظم آنها بسته به فلان سرهنگ و موقوف به فلان حرکت است و هيچ نمىتوانيد گمان بکنيد که مايهٔ قدرت اين دولت و اين افواج منوط به تقسيم دو نوع اختيار دولت است و عجز شما در درک اصول نظم باعث ذلت ايران شده است!
|
|
(۲) . کنايه و اشاره به قضيهٔ هرات و حملهٔ چهار فوج است که به عبادان و بوشهر حمله کردند و هرات را از ما به خلاف پيمان عدالت، پس گرفتند!
|
|
وزير ـ چه مىگوئى اى مرد عزيز! مردم هم اينقدر عاجز نيستند، چرا نمىفهمم مىفهمم و خيلى خوب و بهتر از شما به کنه اين معايب رسيدهام اگر به من واگذارند، ايران را چنان نظم بدهم که از عهد جمشيد بهتر باشد، اصول نظم همه پيش من است!
|
|
رفيق ـ از اين نوع کفايت شما خالى از ترديد نيستم، اما چيزى که بلاترديد مىدانم اين است که هنوز از وزراء ايران هيچ علمى بروز نکرده است، که به اصول نظم ربطى داشته باشد، در تدبير ملکى هرچه کردهايد يا خبط بوده است يا فرع بىمعني.
|
|
شصت سال است که اولياى دولت ايران درصدد اخذ تنظيمات فرنگ مىباشند و به جهة اجراء اين تنظيمات علىالخصوص در امور لشگر به اقسام مختلف نهايت اهتمام و کمال همت را مصروف داشتهاند، از هر دولت معلمين متعدد آوردهاند و به خرجهاى گزاف متحمل انواع امتحانات شدهاند به جهة ترغيب ملت (۳) از هيچ قسم گذشت و هيچ نوع مشقت گريزان نبودهاند.... (اينجا مؤلف قدرى از شاه وقت تمجيد کرده است) ليکن با وصف اين همه کوشش و اهتمام و با وجود صرف اين همه همت و مخارج با کمال اطمينان مىتوانم قسم بخورم که اين زحمات و تدابير پنجاه ساله براى دولت ايران به قدر ذرهاى در مراسم ترقيات حقيقى پيشرفت حاصل نکرده بلکه قدرت دولت در اين پنجاه سال به مراتب تنزل کرده است. اين نتيجهٔ معکوس چيست؟ بيشتر اين است که وقتى اولياى دولت درصدد اخذ تنظيمات فرنگ برآمدند که اصول نظم را نديدند و حواس خود را منحصر به تقليد فروعات کرده هرچه در اخذ فروعات بيشتر اهتمام نمودند از اصول نظم دور افتادند!
|
|
(۳) . نخستين مرتبه است که ملت به معنى مجموع رعايا استعمال شده است و قبل از اين 'ملت' نام شريعت يا پيروان شريعت بوده است.
|
|
ما يک خانه داريم که بنيانش کاملاً معيوب و خراب است و بىآنکه در خيال استحکام بنيان باشيم در بالاخانههاى مخروبه يک سمت متصل نقاشى مىکنيم و از طرف ديگر نقاش را مورد بحث مىسازيم و از پى رنگهاى ديگر مىگرديم وزراى ما متصل در خرابهٔ ايران نقاشى مىکنند و متصل فرياد مىکشند که ايران نظم برنمىدارد!
|
|
اين بديهى است که ايران بهواسطهٔ بازيچهها منظم نمىشود. شما رخت سرباز را تغيير مىدهيد مىخواهيد لشگر نظم بگيرد، ترکيب چادر قلندرى مىکنيد مىخواهيد وزراء از حد خويش تجاوز نکنند، کارخانهٔ ريسمانکشى مىسازيد و مىخواهيد تجارت رونق بگيرد، اين بازيچههاى بىمعنى چه ربطى به نظم دارد، شما بدواً بنيان نظم را دست بياوريد آن وقت بگوئيد که دولت ايران نظم برنمىدارد! به حق خدا که اگر هزار يک همت و اهتمام اولياى اين دولت در اين پنجاه سال صرف اصول شده بود، الآن ايران صاحب کل آسيا بود! اما چه فايده که از بخت ايران وزراء ما منکر نظم مىشوند، يا اوقات خود را در فروعات بىحاصل ضايع مىکنند و اعتقاد من، يکى از سببهاى اين خبط وزراى ما اين است که خيال مىکنند اخذ اصول نظم با اين حالت دولت مشکل و مخالف طبع ملت خواهد بود، متصل مىگويند اين ايران است، بايد کمکم پيشرفت، بايد از جزئيات ابتدا کرد، هيچ کسى نيست که بايد بهتدريج حرکت نمود، اما اول از جزئيات کمال خبط است اين را نفهميدهاند که اشکال اجراى فروعات هزار مرتبه بيشتر از اجراء اصول است، فقط بدانيد که در اين مدت به جهة بعضى فروعات جزئى هر قدر تدبير و همت بهکار بردهايد به جهة هيچيک از اصول هرگز اينقدر تدبير و زحمت لازم نخواهد بود. عمدهٔ اشکال اين است که اصول نظم را نيافتهاند، لذا جميع تدابير ايشان بىثمر و عمر اين دولت در تقليد فروعات ضايع خواهد بود (۴).
|
|
(۴) . بعد از چون و چراى بسيار رفيق به وزير مىگويد اصول نظم اينها است: مجلس تنظيمات ـ مجلس و وزرا - ترتيب وزارتخانه ـ ترتيب عدالت ـ قوانين ماليات.
|