سه شنبه, ۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 23 April, 2024
مجله ویستا

از ماه رخی نوش لبی شوخ بلایی


از ماه رخی نوش لبی شوخ بلایی    هر روز همی بینم رنجی و عنایی
شکرست مر آنرا که نباشد سر و کارش    با پاک‌بری عشوه‌دهی شوخ دغایی
گویی که ندارد به جهان پیشه‌ی دیگر    جز آنکه کند با من بیچاره جفایی
تا چند کند جور و جفا با من عاشق    ناکرده به جای من یکروز وفایی
تا چند کشم جورش من بنده به دعوی    یعنی که همی آیم من نیز ز جایی
دانم که خلل ناید در حشمت او را    گر عاشق او باشد بیچاره گدایی
گر جامه کنم پاره و گر بذل کنم دل    گوید که مرا هست درین هر دو ریایی
خورشید رخست او و سنایی را زان چه    چون نیست نصیب او هر روز ضیایی


همچنین مشاهده کنید