پنجشنبه, ۲۷ دی, ۱۴۰۳ / 16 January, 2025
مجله ویستا
کالپی قبل از وارزبرگ
روانشناسان آلمانى اکثراً استادان فلسفه بودند، به استثناء افرادى مانند هرينگ که فيزيولوژيست و يا مک که فيزيکدان بود. آنها (روانشناسان محتواگرا) معتقد بودند که روانشناسى بايد از فلسفه جدا بماند، ولى تعداد کمى از آنان در آن روزها اعتقاد داشتند که اين جدائى بايد کامل باشد. ابينگهاوس در واقع آنها را جدا نگاه داشت، و اين يکى از دلايلى بود که جلوى بهدست آوردن کرسى استادى او را در برلن گرفت، و نيز دليل ستايش بسيار تيچنر از او بود، زيرا که تيچنر نيز روانشناسى و فلسفه را از يکديگر جدا نگاهداشت. جي.اي. ميولر هم در اين راستا حرکت نمود، اما وونت، اشتومف و بالاخره بهتدريج کالپى نيز نتوانستند اين دو رشته دانش را بهطور کامل جدا سازند. |
البته کالپى زندگى حرفهاى خود را بهعنوان روانشناس آزمايشگاهى محتوا آغاز کرد. او در اين راه جدىتر از وونت بود زيرا که او در سنت مک يک مثبتگرا بود. او بدين باور بود که آنچه که قابل مشاهده نيست براى علم وجود ندارد. بعدها او اين اعتقاد را تغيير داد. فعاليت او در مکتب وارزبرگ به او نشان داد که تعريف مشاهده آنقدرها که مثبتگراها فکر مىکنند، ساده نيست، و اينکه تمام چيزهائى که وجود دارند (مانند انديشه) قابل مشاهده فورى نبوده و ممکن است اثبات آنها با ارجاع به گذشته يا روش غيرمستقيم ديگرى ميسر گردد. بنابراين لازم است که ما فعاليتهاى کالپى را به دو دوره قبل از وارزبرگ و دوره وارزبرگ تقسيم کنيم و بنگريم که چگونه سرنوشت علمى او در رقابت بين روانشناسى عمل و روانشناسى محتوا رقم زده شد. |
آسوالدکالپى (Oswald Külpe) (۱۹۱۵-۱۸۶۲) در روسيه نزديک به شمال آلمان بهدنيا آمد و خانواده او از لحاظ تفکر و علاقه بيشتر به آلمانىها شباهت داشتند. او تحصيلات دانشگاهى خود را در سن نوزده سالگى آغاز نمود. |
او در سال ۱۸۸۱ به قصد تحصيل تاريخ به دانشگاه لايپزيگ رفت. او در لايپزيگ وونت را ملاقات کرد که او را به تحصيل فلسفه و روانشناسى آزمايشگاهي، که فقط دو سال از آن مىگذشت، ترغيب نمود. او البته به شکل کامل از تحصيل تاريخ منصرف نشد و پس از يک سال به برلن رفت، اما در آنجا نيز بيش از يک نيم سال نماند و به دانشگاه گتينگن نزد جي.اي. ميولر رفت. در آنجا او سه و نيم سال مهم را تحت ارشاد و راهنمائى ميولر گذراند و نگارش رساله نظرى خود را درباره عواطف آغاز نمود، رسالهاى که با رسالهٔ ميولر درباره توجه و رسالهٔ اشتومف راجع به ادراک فضائى شباهت داشت. او بعدها آن را در لايپزيگ به چاپ رسانيد. |
کالپى بعد از مدتى سرگردانى بالاخره در سال ۱۸۸۶ نزد وونت در لايپزيگ رفت و هشت سال در آنجا ماند. او در سال ۱۸۸۷ رساله خود را درباره عواطف به پايان رساند و سال بعد به سمت دانشيارى منصوب و دستيار وونت شد. از اين پس او خود را غرق در پژوهشهاى خود و ديگران يافت. در آن زمان توجه بسيار به موضوع 'کرونومترى رواني' (Mental Chronometry) ؛ مىشد روشى که در آن رابطهاى بين فرآيندهاى روانى براساس آزمايشهاى زمان واکنش تعيين مىگرديد. کالپى خدماتى به پيشرفت اين نهضت نمود از جمله مقالهاى در مورد زمان واکنشهاى دو دست (Bimanual Reaction times) منتشر نمود، و نشان داد که آن دستى را بهکار مىبريم که مورد توجه قرار مىگيرد. با ارائه اين ديدگاه وى به حمايت 'نظريه توجهى زمان واکنش' (Attentional Theory Of Reaction time) که مبداء آن تحقيقات لانگِ درباره معادلات شخصى بود پرداخت. او در فعاليتهاى آزمايشگاهى خود را کارشناسى شايسته در خدمت روانشناسى 'جديد' معرفى نمود. |
در اين روزها کالپى به فکر نگارش کتابى بود. کتاب روانشناسى فيزيولوژى وونت تنها کتاب روانشناسى جديد بود که به چاپ چهارم هم رسيده بود. فعاليتهاى وونت هر روز پيچيدهتر مىشد. در تکامل انديشه، محدوديتهائى موجود است که فرد به آسانى قادر به چيره شدن بر آنها نيست. او ممکن است بعضى مطالب را تغيير دهد و يا در آنها تجديدنظر نمايد، ولى هرچه جلوتر مىرود، بههمان نسبت کمتر قادر به تغيير شديد جهت جريانات و حتى کنترل آنها خواهد بود. اين يک قانون روانشناسي، عدم تحرک (Inertia) عليه تغيير جهت و يا تغيير سرعت است. |
چه بر سر علم مىآمد اگر مردان بزرگ آن نمىمردند؟ هيچکس قادر به حدس نيست. آنچه که بهوقوع مىپيوندد، اين است که فرد جوانى فعاليتهاى فرد مسنترى را پى مىگيرد بدون دخالت بىتحرکى موجود در فرد مسن، او سپس با جدّ و جهد و راحتى و سادگى مىانديشد، کار مىکند و مىنويسد، و از مسائل کهن موضوع جديدى خلق مىکند که اين خود نيز پس از زمانى دچار بىتحرکى نسل قبلى خود مىگردد. |
وونت بسيار درگير افکار و عقايد و اشتغالات خود شده بود. براى مثال او خالق و محرک اصلى روانشناسى آزمايشگاهى بود، ليکن بعدها بىاثر بودن آن را در حل مسائل مربوط به فرآيندهاى عالى ذهن پذيرفت و براى حل آن به نوعى روانشناسى غيرآزمايشگاهى روى آورد. بهنظر مىرسد که کالپى در اين مرحله با خود چنين فکر مىکرده که: 'روانشناسى آزمايشگاهي، روانشناسى آزمايشگاهى است، و من کتابى درباره روانشناسى جديد خواهم نوشت که گزارش آزمايشهاى انجام شده را ارائه کند، و اگر آزمايشى صورت نگيرد من هم چيزى براى نوشتن ندارم' . اين نوع قضاوت ساده، صادقانه و معصومانه مردان جوان بوده است که علم را همواره زنده و پرتحرک نگاهداشته است. بدين جهت کالپى عهدهدار شد که يک کتاب روشن، ساده با بيانى مستقيم در روانشناسى آزمايشگاهى به رشته تحرير درآورد. |
در اين مرحله ما لازم است دقيقهاى مکث کنيم و موضوع مهمى را که مربوط به سيستمسازى است مورد توجه قرار دهيم. کالپى در لايپزيگ در سالهاى ۱۸۹۰ اصول و اساس فعاليتهاى علمى خود را طرحريزى و نگارش مىکرد. او در اين سالها به ميومن (Meumann)، فرانک آنجل و تيچنر بسيار نزديک بود. او البته دانشيار دانشگاه و دستيار وونت بود ولى اين افراد دانشجو بودند. هنگامى که کتاب کالپى منتشر شد، تيچنر آن را بلافاصله به انگليسى ترجمه کرد و کتابى شبيه آن را خود نوشت. يکى از مطالب مورد بحث اين افراد تعريف وونت از روانشناسى بود، بهعنوان علم تجربه فورى و فيزيک بهعنوان علمى که با تجربه غيرفورى سروکار دارد. ديدگاه وونت با توجه به مطالب زيادى که از زمان او تاکنون در اين باب نگاشته شده قابل درک است، ولى در آن زمان قانعکننده بهنظر نمىآمد. بهعلاوه در آن هنگام معناشناسى جديد مک و اوناريوس به چاپ رسيده بود. تيچنر مخصوصاً ديدگاه مک را پذيرفت و پس از آن همواره تحت تأثير عقايد او قرار گرفت. کالپى که گرايش فيلسوفانهترى داشت از عقايد اوناريوس متأثر گشت. همانطور که قبلاً ديديم مک و اوناريوس نظريات دقيقاً مشابهى داشتند، که در لباس لغات مختلف ارائه شده بود. نکته اساسى اين است که اين دو بر سيستمسازى کالپى و تيچنر در روانشناسى بسيار تأثير گذاردند. |
با روشن شدن افکار و ديدگاه وي، کالپى کتاب اصول روانشناسى خود را تحت عنوان: Grundriss Der Psychology در سال ۱۸۹۳ منتشر کرد و آن را به وونت تقديم نمود. او روانشناسى را به 'علم دادههاى تجربه' تعريف نمود، و افزون بر آن متذکر شد که مشخصه بارز اين علم 'بستگى دادهها به افراد تجربهکننده' است. اين انگارهاى است که او از اوناريوس گرفت، و اين امتياز را در برداشت که براساس آن مىتوان فيزيک را علمى دانست که با آزمايش سروکار دارد و متکى به فرد تجربهکننده نيست. |
کالپى سپس به نوشتن کتاب روانشناسى آزمايشگاهى پرداخت، و آن بخشهائى را که وونت به حدس زدن درباره دادههاى علمى پرداخته بود، حذف کرد. در مقايسه با وونت او بسيار موفق بود. يکسوم اول کتاب درباره احساس بود. موضوع يکدهم آن، حافظه از ديدگاه ابينگهاوس و ارتباطيون انگليسى را شامل مىشد. يکدهم ديگر کتاب شامل عواطف بود که براساس ديدگاههاى وونت و لهمن (Lehmann) قرار داشت. کالپى فصل بلندى را به بحث درباره ادراک رنگ، درجات لامسه، هيجانها و ادراک فضائى و زمانى اختصاص داد. در اين قسمت تحقيقهاى مربوط به زمان واکنش نيز گنجانيده شده بود. او کتاب را با کوتاهترين فصل درباره توجه به پايان رسانيد. پنج صفحه نيز در مورد اراده و خودآگاهى به آن اضافه نمود. در اين کتاب حتى يک لغت نيز درباره انديشه گفته نشد، چيزى که قرار بود، داستان زندگى او را تکميل کند. |
همچنین مشاهده کنید
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست