|
|
بين انسانشناسى اجتماعى و جامعهشناسى بهنحوى که کار هيچيک از ديگرى تمييزدادنى نبودهاند مانند مطالعات هربرت اسپنسروسترمارک (Westermark).
|
|
|
جامعهشناسى و انسانشناسى اجتماعى که از کاربرد روش فونکسيوناليزم در تحقيقات انسانشناسى اجتماعى ناشى مىشود. در اين روش مطالعات تاريخى در تحقيقات انسانشناسى ناديده گرفته مىشود و حال آنکه در همين دوره جامعهشناسان با استفاده از تاريخ به بررسى مسائل مربوط به تکامل اجتماعى پرداختند.
|
|
تفاوتى که در اين دوره بين اين دو علم بهوجود آمد به سبب موضوع مطالعه آنها است. انسانشناسان اجتماعى به مطالعه جوامع کوچکى پرداختند که خصوصيات آنها با جوامعى که خود آنها عضو آن بودند مغايرت داشت، از اينرو اين جوامع را، بدون هرگونه برخورد با سيستمهاى ارزشى آنها تحليل مىکردند.
|
|
در حال حاضر اين شرايط دگرگون شده، زيرا گسترش ارتباطات بينالمللى و ورود لوازم مادى زندگى جوامع رشد يافته به جوامع ابتدائى و رشد نايافته سبب نزديکى انسانشناسان اجتماعى و جامعهشناسان به يکديگر در مطالعه موارد فرهنگى و جامعهشناسى شده است. به اين جهت عصر جديدى از ارتباط اين دو علم بهوجود آمده است.
|
|
|
مجدد جامعهشناسى و انسانشناسى اجتماعى اين پيوستگى و همگرائى حتى در جوامع پيشرفته به مطالعات فراوانى از ديدگاه انسانشناسى اجتماعى مىانجامد؛ مانند مطالعه اجتماعات کوچک، گروههاى خويشاوندى و غيره (تىبىباتومور، جامعهشناسي، ترجمه سيد حسن منصور و سيدحسن حسينى کلجاهي، ص ۶۲-۶۴).
|
|
بهطورکلى شرايط اقتصادى - اجتماعى جهان سبب شده است که ديگر آثارى از جوامع ابتدائى باقى نماند و همان جوامع از اختصاصات تازه زندگى جوامع رشد يافته برخوردار شوند و مطالعه آنها سبب پيوستگى جامعهشناسان و انسانشناسان شده ست. در برخى از سرزمينهاى جهان امروز مثل کشورهاى جهان سوم که نه در رديف کشورهاى رشد يافته صنعتى قرار دارند و نه از خصوصيات جوامع ابتدائى برخوردار هستند جدائى و مرزبندى بين جامعهشناسان و انسانشناسى اجتماعى با پيامدهاى تازه فرهنگى و جامعهشناسى ناشى از انقلاب صنعتى روبهرو هستند. تغييرات و تحولات ناشى از آن موضوع تحقيق و بررسى هر يک از آنها قرار مىگيرد. به اين ترتيب حوزه مطالعاتى انسانشناسى اجتماعى امروزه ديگر جوامع ابتدائى نيست و همانگونه که استروس و پريچارد اظهار داشتهاند انسانشناسى مىکوشد تا به سراسر کره زمين و تمامى تاريخ بشر دسترسى يافته و ارتباط برقرار کند.
|