چهارشنبه, ۱۲ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 1 May, 2024
مجله ویستا

چشم خوشش مست نیست لیک چو مستان خوش است


چشم خوشش مست نیست لیک چو مستان خوش است    خوشی چشمش از آنست کین همه دستان خوش است
نرگس دستان گرش دست دل از حیله برد    هرچه کند چشم او ور ببرد جان خوش است
زلف پریشانش را حلقه به گوشم از آنک    بر رخ چون ماه او زلف پریشان خوش است
خنده‌ی شیرین او گریه‌ی من تلخ کرد    گریه‌ی خونین من زان لب خندان خوش است
پسته‌ی شیرین او شور دل عاشقانش    شور دل عاشقانش زین شکرستان خوش است
چون سخنش را گذر بر لب شیرین اوست    آن سخن تلخ او همچو شکر زان خوش است
عقل لبش را مرید از بن دندان شده است    نیست درین هیچ شک کان لب و دندان خوش است
سبزه‌ی خطش دمید بر لب آب حیات    با خط سرسبز او چشمه‌ی حیوان خوش است
بحر صفت شد به نطق خاطر عطار ازو    در صفت حسن او بحر درافشان خوش است


همچنین مشاهده کنید