|
زبان فارسى در آغاز قرن هفتم زبانى استوار بود و نويسندگان و شاعران بزرگ آن قرن يا از کسانى بودند که در اوان حملهٔ مغول به نويسندگى و شاعرى اشتغال داشتهاند و يا کسانى که در دهههاى اول قرن هفتم تربيت شده و هنگامى که حکومت ايلخانى در ايران تشکيل مىشد در کار خود بروز و ظهور نموده بودند و يا کسانى که زيردست اين دو دسته تربيت يافتند و هنوز محيط ادبى سالهاى آخر قرن ششم و آغاز قرن هفتم را تا آخر قرن هفتم و آغاز قرن هشتم حفظ کردند. به همين سبب است که در زبان ادبى قرن هفتم و آغاز قرن هشتم اثرهاى فساد کمتر مشهود است و گسيختن آن از زبان بليغ قرن ششم و آغاز قرن هفتم تدريجى است.
|
|
در اين دوره با حملهٔ مغول و برچيده شدن دربارهاى حامى شعر و ادب فارسى و بيرون رفتن و شعر و نثر از مرکزهاى بزرگ حکومت کمکم قيدهاى سنگينى که پيش از آن براى شاخص شدن در شاعرى و نويسندگى وجود داشت برداشته شد و شاعرى و نويسندگى جنبهٔ عمومى يافت. همچنين در اين دوره با برافتادن مرکزهاى دانش و ادب مشرق ايران مانند خراسان، شعر و نثر فارسى به ناحيتهاى ديگر در داخل و خارج ايران منتقل گرديد و اين امر منجر به يک جريان جديد يعنى تأثير و نفوذ لهجههاى مرکزى و غربى ايران در زبان ادبى و متروک ماندن بسيارى از اختصاصهاى زبان اوليه درى و تغيير سبک آثار فارسى در قرن هشتم گرديد.
|
|
از حيث نفوذ زبان عربى در فارسى بايد اين دوره را دنبالهٔ دورهٔ پيشين دانست. نيمهٔ دوم قرن ششم و آغاز قرن هفتم دورهٔ تأثير بسيار شديد زبان و ادب عربى در زبان ادبى فارسى بود، بهنحوى که در برخى از تأليفهاى اين دوره تقريباً تمام ترکيبها و بيشتر از نصف مفردات عربى است. اين خاصيت را بيشتر از همه در انشاء مترسلان قرن ششم و آغاز قرن هفتم که نمونههاى بلاغت زبان فارسى بشمارند مانند آثار بهاءالدّين بغدادى و مُنتجبالدّين بديع جوينى و نورالدّين محمد خُرَندزى زَيدرى نَسَوى مىتوان ديد و در ساير اثرها هم که به شيوهٔ انشاء ساده و مرسل نگاشته شده نفوذ مفردات عربى کم نيست. نويسندگان بزرگ قرن هفتم که همه به شيوهٔ قديم تربيت يافته بودند نيز همان روش را دنبال کردند.
|
|
|
در دوره ۷ و ۸ بر اثر غلبهٔ مغول و تاتار و درهم ريختن بنيادهاى مملکتى بهدست آنان و حکومت کردن متمادى آن قوم و بهکار داشتن ياساى چنگيزى و اداره کردن مملکت با اصطلاحهاى خاص مغولى و سببهاى ديگر از اينگونه، زبان ترکى و بهويژه ترکى مغولى بيشتر از آنچه در قرن ششم ديدهايم در ايران متداول شد و حتى بعضى از آنها چنان در زبان فارسى راه يافت که هنوز بهصورت کلمههاى متداول فارسى در ايران بهکار مىرود. از آن جمله است واژههاي:
|
|
(اردو: سپاه و محل استقرار سپاهيان) (ياسا: قانون) (ايل: مطيع) (قاآن: پادشاه) (يورش: حمله و هجوم) (آقا: بزرگ و سرور) (قراول: پاسبان) (کوچ: رحلت و عزيمت) (خانم: بانوى خان) (تومان: ده هزار که ترکيب امير تومان و واژهٔ تومان به معنى ده هزار دينار از آن است).
|
|
نظير اين واژههاى ترکى مغولى و مشابههاى آنها در کتابهاى گوناگون خاصه در کتابهاى تاريخ مانند تاريخ جهانگشاى جويني، تاريخ وصاف و جامعالتواريخ رشيدى و جز آنها فراوان بهکار رفته است. اينک براى آنکه شاهدهائى از نظم پارسى هم داده شود چند بيت از شاعران معروف نقل مىشود:
|
|
- سيف فرغانى:
|
حاکمان در دم از او قُبْجُر و تمغا خواهند |
|
عنکبوت ار بنهد کارگه جولاهى |
|
|
- سعدى:
|
سلطان روم و روس به منت دهد خراج |
|
چيپال هند و سند بگردن کشد قلان |
|
|
- سعدى:
|
به صدر صاحب ديوان ايلخان نالم |
|
که در آياسهٔ او جور نيست بر مسکين |
|
|
زبان کشيده چو تيغى به سر زنش سوسن |
|
دهان گشاده شقايق چو مردم ايغاغ |
|
|
- خواجو:
|
حکم قضا در جهان نفاذ نيابد |
|
تا نکند با نفوذ امر تو کنگاج |
|
|
از همين دوره ساختن شعرهاى ترکى بهوسيلهٔ شاعران پارسىگوى و در آوردن آنها در ديوانهاى خود و ساختن شعرهاى ملمع از پارسى و ترکى معمول گرديد.
|
|
|
در قرن هفتم و هشتم زبان پارسى دنبالهٔ رواجى را که در عهد پيشين داشت رها نکرد و حتى از حدودى که پيش از آن بدانها رسيده بود فراتر رفت. يکى از مرکزهاى نشر و رواج اين زبان در اين دوره هندوستان بود. مهاجرت و گريز طبقههاى مختلف ايرانيان از مستوفيان و دبيران و عالمان و صوفيان و سياستمداران و مردم عامه از برابر حملهٔ مغول به هندوستان، آن سرزمين را بهصورت کانون جديد زبان پارسى و فرهنگ ايرانى درآورد. دولتهاى مسلمان هند نيز ناشر زبان فارسى و فرهنگ ايرانى شده بودند و حتى عيدها و رسمهاى دربارى ايران را با وفادارى بسيار در آن سرزمين نگاه داشته بودند. با انتقال مرکز حکومت مقتدر سلطان محمدبن تُغْلُقْ از دهلى به 'ديوگيري' (دولتآباد) در شمال شبهجزيرهٔ دَکَنْ، زبان و ادب فرهنگ و تصوف ايرانى هم مرکز جديد خود را در آنجا مستقر ساخت. دولتهائى که از آغاز دورهٔ تجزيه حکومتهاى مسلمان هند بهوجود آمده و تا دوران تسلط ظهيرالدّين بابر (ميان سالهاى ۹۳۲-۹۳۷ هجري) بر گوشه و کنار هند تسلط داشتند همگى سنت ديرين پادشاهان دهلى را در نگاهداشت زبان فرهنگ ايرانى ادامه دادند و در مجموع در اين عهد هندوستان با تمام ذخيرهها و وسيلههاى مادى و جمعيت وافر خود در اختيار زبان فارسى و فرهنگ ايرانى قرار گرفته بود. آسياى صغير که در اين دوره در زير رايت سلجوقيان روم قرار داشت پناهگاه ديگرى براى شاعران و نويسندگان و بزرگان تصوف و عالمان و سياستمداران ايرانى شده بود و پس از ضعف سلجوقيان و روى کار آمدن آلعثمان در آن سرزمين زبان فارسى بهصورت يک زبان نيمرسمى دربارى و زبان متداول آن سامان درآمد و همراه پيروزىهاى آلعثمان به ناحيتهاى جديد رخنه کرد.
|