|
|
قائممقام در هر مقامى مقالى خاص دارد، گاهى بسيار ساده مىنويسد، گاهى بسيار پخته و عالمانه و گاهى به در لودگى و شوخى مىزند، و گاهى که نوابهٔ عاليه يا شاهزاده خانم (مراد خواهر نايبالسلطنه زوجهٔ قائممقام است) نامهاى مىنويسد طورى زنانه صحبت مىکند که دست نظامى گنجوى را در خسرو و شيرين از پشت مىبندد، و در همه احوال از موازنه و مزدوج و خرده خرده سجع و قرينه فروگذار نمىکند، اما هيچوقت قرينهها را از دو فقره بيشتر نمىآورد و از دو سجع تجاوز نمىکند، يا متوازن يا متوازى و قرينههاى او يا برابر است از حيث لفظ و يا قسمت اول کوتاهتر از قسمت ثاني، کما هوالمرسوم.
|
|
اين نويسنده 'که' تعليلى زياد استعمال نمىکند، و هر جا که از حذف آن ضررى متوجه نباشد حذف مىکند، همچنين 'را' علامت مفعول زياد بهکار نمىبرد و اگر بتواند حذف کند اصرار در اثبات آن ندارد.
|
|
'ها' که علامت جمع غيرذوىالارواح است در مورد ذوىالارواح گاهى بهکار مىبرد ولى مثل امروز بىگدار به آب نمىزند و غالباً دربارهٔ 'نوکرها' و 'آدمها' و 'بچهها' و 'بيمارها' و 'شماها' و 'ماها' و 'اينها' و 'آنها' و امثال اين موارد که قدما هم به حکم تصغير صورى يا معنوى روا داشتهاند، هاى جمع بهکار مىبرد.
|
|
مطابقهٔ صفت و موصوف گاهى ندرةً به قاعدهٔ عرب رعايت مىشود، چون 'ملفوفهٔ مبارکه' و 'ممالک خطيره' و 'علايق کثيره' و غيره، ليکن مانند پنجاه سال بعد يا امروز درآوردن اين قبيل ترکيبات يعنى اضافهٔ صفت و موصوف بهصورت ترکيب تازى خوددارى دارد، و در هر چند مراسله و نامه يکبار به چنين اضافهاى برمىخوريم ـ به خلاف سنين بعد و نثر فنى امروز که گوئى کتاب درصددند که اضافات نامبرده را، گر همه از زير سنگ است بهدست آورند!...
|
|
ضمير راجعبه اسامى جمع غيرذوىالارواح را، به سيرهٔ قديم، هم مفرد مىآورد و هم جمع و در اين باب رعايت مورد را از کف نمىدهد، و حقا شناختن موارد اين معنى از مشکلترين رموز انشاء فارسى است، مثال: 'معانى چند که در طى لفظ آيند و از طبع به لفظ گرايند غايت خيال انسانى است نه بالغ ثناى يزداني' (مقدمهٔ کتاب شمايل خاقان ص ۲۴۰ مخزن) که ضيمر 'معاني' را جمع آورده است ـ مثال ديگر: 'چون جمله صفات خوب از نشآت وجوب بود، خود بذاته عين صفات شد' (ص ۲۴۱)... 'طبايع اجسام به حکم ضرورت، از هيولى و صورت، ترکيب يافت، و عوالم ايجاد بدين وضع و اسلوب نظم و تربيت پذيرفت' (ص ۲۴۱ مخزن) که در اين دو مثل ضمير 'صفات' و 'طبايع اجسام' را مفرد آورده است، چه در جملهٔ اولي، معانى چندى که در طى لفظ آيند ـ به سبب فعل 'آيند' و 'گرايند' شخصيت ذوىالارواحاند بنابراين ضمير آنها مفرد آمده است.
|
|
نثر او از اصلاحات تازه بسيار غنى است، و در اين شيوه تهور و شجاعتى مالا کلام به خرج مىدهد ـ منجمله لفظ 'خيلي' و تصغير آن به 'خيلکي' مکرر در عبارات او مىآيد مانند: 'به اعتقاد من خيلکى خوب نوشته تا ميزان نظر شما چه باشد' بر واقفان رموز ترسل آشکار است که اين کلمه چقدر لطيف و پرمعنى است، و چقدر به تصغيرهاى بيهقى که گذشت، شبيه است، همچنين تصغير بد به 'بدک' از قبيل 'پر بدک نبود' که از لطايف تعبيرات متأخران است و هيچ عبارتى نمىتواند آن را بپروراند جزء همين عبارت.
|
|
از اين قبيل مىباشد لفظ 'پر' که اصل 'پور' به واو مجهول بوده و در هر مورد چه ضد خالى و چه قيد کثرت، در محاوره متداول است و در ادبيات پر بهکار نمىرفته ولى قائممقام آن را زياد استعمال کرده است. 'پر مشتاق بودم، زياده محزوم ماندم...' و 'پر طالع و کم همت مباش...' و 'پر خام طمع مباش، رسد رفقا را منظور بدار...' و 'هر کسى که پر به خدا نزديک شود و مثل مو باريک نگردد...' و غيره.
|
|
يعنى خلاف قاعدهها هم ديده مىشود که معلوم نيست از او است يا از تصرف کاتبان، از قبيل 'بهبودي' بهجاى 'بهبود' بايا که غلط مشهورى است، چه 'بهبود' خود معنى مصدرى دارد و خواجه مىفرمايد 'فکر بهبود خود اى دل زدر ديگر کن' و بهبودى بىمورد است و در کلام استادان ديده نشده است يا به نظر حقير نرسيده، و معلوم مىشود متأخران در اين لغت نيز مانند 'خلاص' و 'سلامت' رفته رفته تصرف کرده و ياءِ مصدرى بر آن افزودهاند.
|
|
قائممقام هم در شمار شاگردان مکتب تجدد و بازگشت ادبى است، و بسا از پيشاوندهاى قديمى افعال را که فراموش شده بود از نو بهکار برده و زنده کرده است، مانند:
|
|
'بعضى هنوز علم از جهل ندانسته مجهولى چند معلوم شمارند و دام فريبى بهدست آرند که خاطر مريدان صيد کنند و دلهاى ساده (اينجا مفعول مطلق و صريح را بدون علامت (را) آورده است و از جملهٔ پختهکارىهاى او است که قبل از اين گفتيم) به قيد آرند، و بعضى که در راه طلب گامى فشرده راه تحصيل پيش گيرند و رسم تعطيل فرو گذارند، و نيز بيشتر آن است که چون به مقام تحقيق و نکات دقيق (از مطالعهٔ صفت و موصوف خوددارى کرده است) رسند شبهات چند که زادهٔ اوهام و مايهٔ لغزش اقدام است فرا پيش آيد که رفع آن جزء به مشقت نفس و توجه به عالم قدس مقدور نگردد لاجرم به اقتضاى کسالت در التزام جهالت باقى مانند و به وهم جزئى از فهم کلى قانع شوند (چهار رسالهٔ اثبات نبوت: ديباچه ص ۲۴۴ مخزن)' .
|
|
| قائممقام در مسائل اخلاقى و علمى
|
|
قائممقام مردى دانشمند و جامع معقول و منقول يا لااقل واقف به مصطلحات و اصول علوم عصر بوده و در ادبيات عرب و عجم و احاطه به سخنان بزرگان هر قوم و تاريخ هر ملت و دولت مرتبهٔ اعلى و قدح معلى داشته است، و در نوشتن و شرح علوم و فنون با همان شيوهٔ فنى کار مىکرده است اين معنى از مقدمهاى که بر رسالهٔ اثبات نبوت خاصه و ديباچهٔ رسالهٔ جهاديهٔ کبير و جهاديهٔ صغير و رساله در عروض که متأسفانه ناتمام مانده است و مقدمهٔ کتاب شمايل خاقان که يکى از شاهکارهاى علمى و ادبى است معلوم مىگردد ـ افسوس که وى نيز مانند بسيارى ديگر از ادباى سياسى و علمائى که نوکرى پيشه کردهاند موفق به اتمام و تکميل کتابى در مسائل علمى نشده و حتى رسالهٔ عروضيه را نيز ناقص و نيمه کار باقى گذاشته است ـ والا آثار او سومين آثارى بود از کتب علمى که به زبان ادبى نوشته شده بود، و نخستين اين شيوه را صاينالدين على ترکه، در عهد شاهرخ تيمورى آشکار کرد و دومين مرتبه در آئين اکبرى ديده شد که ابوالفضل دکنى مبادى عقايد برهمنان را با لسان ادبى بيان کرده است و سومين بار قائممقام مقدمات کلامى و حکمت و عروض و علم بلاغت را به اين زبان انشاء فرموده است.
|
|
اينک يک تمثيل و يک شبه تمثيل از رسالهٔ عروضيه ياد مىشود:
|
|
'شيخ شبلى را حکايت کنند که در يکى از سفرها دزد بر کاروان زد، و هر کس را در غم مال افغان و خروش برخاست مگر او که همچنان ساکن و صابر بود خندان و شاکر، که موجب تعجب سارقان گشته وجه آن بازپرسيدند، گفت اين جماعت را مايهٔ بضاعت همان بود که رفت، خلاف من که آنچه داشتم کماکان باقى است و امثال شما را حد تصرف در آن نيست' (مخزنالانشاء ص ۲۳۲).
|
|
ديگر ـ 'تصديق طايفهٔ متعلمان بر کمال فضل معلم چنان است که مجتهدى از ائمهٔ جماعت را سلسلهٔ اجازت منتهى به مأموم گردد و جناب شيخ از عوام شهر بر ثبوت فضايل و اجتهاد خود در مسائل فتوى کند و امضاء ستاند، عرض عرفان و افضال نزد صبيان و اطفال نيز بعينها مثل اسب تازى و نيزهبازى حق نظر مافى در مدرسهٔ چهار باغ اصفهان است و تصديق شجاعت خواستن از طلاب رشت و مازندران!' (۱) (از ص ۲۳۳)
|
|
(۱) . بيچاره قائممقام را با شاهزادگان خردسال در مسئلهاى از مسائل عروض بحثى رويداد، حضرات بر وى اعتراض کرده غوغا راه انداخته بودند و از اين و آن بر صحت ادعاى خود و بطلان مدعاى او استفتاها نموده و محضرها ساخته بودند، لذا قائممقام رسالهاى در عروض ضمن عريضهاى به وليعهد تأليف کرد ولى ناتمام ماند.
|
|
قائممقام در شعر نيز هر چند شاگرد مکتب شعراى قديم خراسان است اما مانند نثر صاحب ابتکار و تصرف و خداوند شيرينکارى و تجدد است، خاصه در اشعارى که قصدى خاص دارد و مىخواهد چيزى بگويد و مطلبى بپروراند و از آن جمله است قصيدهٔ نونيه که بعد از يکى از شکستهاى مجاهدان در آذربايجان که موجب شکست لشگريان وليعهد نيز گرديد و کارها را خراب و اختيار را از کف سردار لشگر بدر برد، مىگويد و مىمويد:
|
|
آه، ازين قوم بىحميت بىدين |
|
کرد رى و ترک خمسه و لر قزوين |
عاجز و مسکين هرچه دشمن بدخواه |
|
دشمن و بدخواه هرچه عاجز مسکين |
رو بخيار و کدو کنند چو رستم |
|
پشت بخيل عدو کنند چو گرگين |
|
|
و قصيدهاى که از سر دلتنگى گفته و مطلعش اين است:
|
|
روزگارست اينکه گه عزت دهد گه خوار دارد |
|
|
|
|
چرخ بازيگر ازين بازيچهها بسيار دارد |
|
|
و نمايندهٔ سليقه و ذوق او مثنوى جلاير نامه او است که از زبان 'جلاير' نام يکى از نوکران خود گفته است و گوشه و کنايههائى به يکى از شاهزادگان که ظاهراً محمد ميرزا محمد شاه بعد ـ باشد زده و اين مثنوى اسباب کار مرحوم ايرج شد و 'عارفنامه' و غالب مثنوىهاى ايرج از گردهٔ اين مثنوى بهوجود آمد، چنانکه خود او در عارفنامه گويد:
|
|
جلاير نامهٔ قائممقام است |
|
که سرمشق من اندر اين کلام است |
|