یکشنبه, ۱۴ بهمن, ۱۴۰۳ / 2 February, 2025
مجله ویستا
کارگردانهای آمریکائی در اوایل دوران پرده عریض (۲)
در میان فیلمسازان دیگری که در دههٔ ۱۹۵۰ به درونمایههای جدّی پرداختند میتوان از جان هیوستن (John Huston - سال۱۹۸۷-۱۹۰۶)، باد بوتیچر (متولد ۱۹۱۶ و آنتونی مان ـ Anthony Mann؛ سال ۱۹۶۷-۱۹۰۶) نام برد. جان هیوستن بهعنوان بازیگر و فیلمنامهنویس وارد سینما شد و در دههٔ ۱۹۴۰ با کارگردانی فیلم کارآگاهی و کلاسیک شاهین مالت (۱۹۴۱) و فیلم حادثهای و کلاسیک گنج سیهرامادره (The Treasure of the Sierra Madre - سال ۱۹۴۸) به شهرت رسید. این دو فیلم تأثیر زیادی بر فیلمسازان دیگر گذاشتند (مثلاً شاهین مالت بر فیلم نوارهای پس از خود، و گنج سیهرامادره بر پکینپا در فیلم این گروه خشن). پس از کیلارگو / آهنگ آرام (Key Largo - سال ۱۹۴۸)، که اقتباسی تلخ از نمایشنامهٔ مَکسوِل اندرسُن (Maxwell Anderson) بود، و ما بیگانه بودیم (We Were Strangers - سال ۱۹۴۹) که درامی جنجالآفرین دربارهٔ فعالیتهای انقلابی در کوبای دههٔ ۱۹۳۰ بود و جان گارفیلد (John Garfield) (به زودی نامش در فهرست سیاه رفت) در آن بازی کرد، جان هیوستن دههٔ ۱۹۵۰ را با فوران نیروی خلاقه آغاز کرد. در این دوره یک فیلم نوار طبیعتگرایانه بهنام جنگل آسفالت (۱۹۵۰) ساخت که اقتباسی مستندگونه از نشان سرخ دلیری اثر استفن کرِین (Stephen Crain) بود. |
پس از نخستین فیلم رنگی خود بهنام ملکهٔ آفریقائی (The African Queen - سال ۱۹۵۲) را ساخت و جایزهٔ اسکار آن سال را بهدست آورد. در بقیهٔ دههٔ ۱۹۵۰ هیوستن استعداد خود را صرفِ مایههای طنزآمیز (محیلتر از شیطان (Beat the Devil - سال ۱۹۵۴) و اقتباسهای خیالپردازانهٔ ادبی کرد (مولن روژ ـ Moulin Rouge؛ سال ۱۹۵۳؛ مابیدیک ـ Moby Dick؛ سال ۱۹۵۶؛ آقای اَلیسُن، خداآگاه است، ۱۹۵۷؛ ستونهای بهشت، ۱۹۵۸). در دههٔ ۱۹۶۰ به فیلمنامههای اصیلی چون ناجورها (The Misfits - سال ۱۹۶۱؛ نویسندهٔ فیلمنامه آرتور میلر ـ Arthur Miller) و فروید (Freud - سال ۱۹۶۲، نویسندگان فیلمنامه ولفگانگ راینهارت ـ Wolfgang Reinhardt) و چارلز کافمن ـ Charles Kaufman) روی آورد. هیوستن با آنکه بارها از فیلمنامههای اصیل (اُریجینال) استفاده کرده است، با این حال باید گفت منابع الهام او، بهویژه در آثار بعدی، آثار ادبی و داستانهای پرفروش بودهاند. از آن جمله هستند، فهرست اِدریَن مِسِنجر (The List of Adrian Messenger - سال ۱۹۶۳)؛ کازینورویال (Casino Royal - سال ۱۹۶۷)؛ نامهٔ کرملین (The Kremlin Letter - سال ۱۹۷۰)؛ مکینتاش (The Mackintosh Man - سال ۱۹۷۳)؛ تشویق (Phobia - سال ۱۹۸۰) و اقتباسهای ادبی نظیر کتاب آفرینش (The Bible - سال ۱۹۶۶)؛ انعکاس در چشم طلائی (Reflections in a Golden Eye - سال ۱۹۶۷)؛ مردی که میتوانست شاه باشد (The Man Who Would Be King - سال ۱۹۷۵)؛ خون شریف (Wise Blood - سال ۱۹۸۰)؛ زیر آتشفشان (Under the Volcano - سال ۱۹۸۴)، یا فیلمهائی بینابینی مرکب از ادبیات و داستانسرائی مانند شب اینگوانا (The Night of Iguana - سال ۱۹۶۴)؛ همگام با عشق و مرگ (A Walk with Love and Death - سال ۱۹۶۹)؛ شهر فربه (Fat City - سال ۱۹۷۲)؛ پیروزی (Victory - سال۱۹۸۱)؛ اَنی (Annie - سال ۱۹۸۲)؛ آبروی پریتزی (Prizzi's Honor - سال ۱۹۸۵). |
باد بوتیچر و آنتونیمان را معماران سینمای وسترنِ مدرن و بالغ در دههٔ ۱۹۵۰ شناختهاند، هر چند هر دو در گونههای دیگر نیز فیلمهای قابلملاحظهای ساختند. مثلاً بوتیچر خود یک گاوباز حرفهای بود و فیلمهائی که در این زمینه ساخت مورد تحسین بسیار قرار گرفتند ـ گاوباز و بانو (The Bullfighter and Lady). ماتادور معظّم (The Magnificent Matador - سال۱۹۶۵) و آرزوا (Arruza - سال ۱۹۷۱)، اما آنتونی مان کار خود را با فیلم نوارهائی جسورانه و کمهزینه، مانند ناامیدی (Desperate - سال ۱۹۴۷)، در خط آهن (Railroaded - سال ۱۹۴۷)، معاملهٔ نقد (Row Deal - سال ۱۹۴۸) مردانی به شکل T (سال ۱۹۴۸)، برای استودیوهای درجه دوم همچون ایگللاین آغاز کرد، اما در اوایل دههٔ ۱۹۶۰ بهعنوان استاد فیلمهای پرده عریضِ حماسی شناخته میشد. در این زمینه فیلمهای ال سید (۱۹۶۴) و سقوط امپراتوری رُم (The Fall of the Roman Empire) را ساخت. |
استنلی دانن (Stantey Domen) (متولد ۱۹۲۴) و وینسنت مینلّی (Vincent Minnelly - سال ۱۹۸۶-۱۹۰۳) نیز در دههٔ ۱۹۵۰ هر دو با یک گونهٔ سینمائی مشهور شدند: موزیکال. اما دانن بعدها در فیلمهای دلهرهآور (معما ـ Charade؛ سال ۱۹۶۳؛ عربسک (Arabesque - سال ۱۹۶۶) و کمدی رمانتیک (دو نفر در جاده ـ Two for the Road؛ سال ۱۹۶۷؛ مسحور شده (Bedazzled - سال ۱۹۶۷) نیز توان خود را نشان داد، و مینلّی موفق شد چند اثر ادبی را بهصورت ملودرامهائی زیبا و شیوهپردازانه و ضمناً پولساز به فیلم برگرداند، از آن جمله هستند، تار عنکبوت (۱۹۵۵)؛ شهوت زندگی (۱۹۵۶)؛ بعضی دوان دوان آمدند (۱۹۵۹)؛ از تپه به خانه (۱۹۶۰)؛ دو هفته در شهری دیگر (Two Weeks in Another Town - سال ۱۹۶۲) و مرغ دریا (The Sandpiper - سال ۱۹۶۵). |
کارگردانهای دیگری که آثارشان در دههٔ ۱۹۵۰ مورد توجه قرار گرفت و تا سالهای بعد به فیلمسازی ادامه دادند یکی فرد زینهمان (Fred Zenemann) اتریشیالاصل (متولد ۱۹۰۷) بود که برخی از فیلمهای او عبارتند از مردان (The Men - سال۱۹۵۰)؛ صلات ظهر (High Noon - سال ۱۹۵۲)؛ مهمان عروسی (A Member of the Wedding - سال ۱۹۵۳)؛ از اینجا تا ابدیت (From Here to Etemity - سال ۱۹۵۳)؛ اُکلاهما (۱۹۵۵)؛ بار سنگین گناه (A Hatful of Rain - سال ۱۹۵۷)؛ داستان راهبه (The Nun's Story - سال ۱۹۵۹)؛ هنگام غروب میآیند (The Sundowners - سال ۱۹۶۰)؛ اسب کَهر را بنگر (Behold the pale Horse - سال ۱۹۶۴)؛ مردی برای تمام فصول (A Man for All Seasons - سال ۱۹۶۶)؛ جولیا (Julia - سال ۱۹۷۷) و پنج روز و یک تابستان (Five Days One Summer - سال ۱۹۸۲)؛ دیگری رابرت راسن (Robert Rossen - سال ۱۹۶۶ ـ ۱۹۰۸)، با آثاری مانند جسم و روح (۱۹۴۷)؛ همهٔ مردان شاه (۱۹۴۹)؛ گاوهای شجاع (The Brave Bulls - سال ۱۹۵۱)؛ اسکندر کبیر ( 'Alexander the Great' - سال ۱۹۵۶)؛ جزیره در خورشید (Island in the Sun - سال ۱۹۵۷)؛ آنها به کُردورا آمدند (They Came to Cordura - سال ۱۹۵۹)؛ بیلیاردباز (The Hustler - سال ۱۹۶۱)؛ لیلیثث (Lillith - سال ۱۹۶۴)؛ و دیگری کارگردان حادثهایساز، دان سیگِل (Don Siegel - سال ۱۹۹۱ ـ ۱۹۱۲) بود، با فیلمهائی چون شورش در سلول شماره ۱۱ (Riot in Cell Block II - سال ۱۹۵۴)؛ هجوم جسد دزدان (Invasion of the Body Snatchers - سال ۱۹۵۶)؛ نِلسُنِ بچه صورت (Baby Face Nelson - سال ۱۹۵۷)؛ صفآرائی (The Line - Up؛ سال ۱۹۵۸)؛ قاتلین (The Killers - سال۱۹۶۴)؛ مَدیگان (Madigan - سال ۱۹۶۸)؛ فریبخورده (The Beguiled - سال ۱۹۷۰)؛ هَریِ پلید (Dirty Harry - سال ۱۹۷۲)؛ چارلی واریک (Charley Varrick - سال ۱۹۷۳)؛ تیرانداز (The Shootlist - سال ۱۹۷۶)؛ فرار از زندان آلکاتراز (Escape From Alcatraz - سال ۱۹۷۹)؛ و کارگردانهای قدیمیتری چون سمبول فولر (Samuel Fuller) (متولد ۱۹۱۱)، که به همراه دان سیگل در دهههای گذشته الگوساز شدند، اما فولر با خلاقیت و سبک بصریِ انحصاری خود سهم بیشتری به سینمای آمریکا ادا کرد. |
بهعنوان مثال فیلم کلاهخود فولادی (The Steel Helmet - سال ۱۹۵۰) او یکی از بهترین فیلمهای آمریکائی دربارهٔ جنگ کره است و فیلم ملاقات در ساوث استریت (Pickup on South Street؛ سال ۱۹۵۳، برندهٔ مدال برنز در جشنوارهٔ ونیز) بهتر از هر فیلم دیگری جنون ضدکمونیستی آمریکا در دههٔ ۱۹۵۰ را تصویر کرده است و فیلمهای دیگر او مانند وضعیت نامتعارف (Shock Corridor - سال ۱۹۶۳) و بوسهٔ عریان (Naked Kiss - سال ۱۹۶۵) نمایش نیرومندی است از آسیبهای اجتماعی و طبیعتِ فسادپذیرِ انسان. فولر در دهههای ۱۹۵۰، ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰ در گونههای مختلفی فیلم ساخت، از جمله گونهٔ جنگی (سرنیزههای استوار (Fixed Bayonets - سال ۱۹۵۱)؛ به هر قیمت که شده (Hell and High Water - سال ۱۹۵۴؛ دروازهٔ چین China Gate - سال ۱۹۵۷؛ عشقِ ممنوع (Verboten - سال ۱۹۵۹؛ علامت بزرگ سرخرنگ ـ The Big Red One؛ سال ۱۹۷۹)، گونهٔ جنائی (خانهٔ نئی ـ House of Bamboo؛ سال ۱۹۵۵؛ کیمونوی کریمسُن (The Crimson Kimono - سال ۱۹۵۹؛ تبهکاری در آمریکا - .Underworld U.S.A - سال ۱۹۶۱؛ کبوترِ مرده در خیابان بتهوون (Dead Pigeon on Beethoven Street - سال ۱۹۷۲؛ دزدان شب ـ 'Les Voleurs de la Nait ' Tnieves After Dark؛ سال ۱۹۸۴)، و گونهٔ وسترن (جسی جیمز را من کشتم ـ I shot Jesse James؛ سال ۱۹۴۹؛ بارُنِ اریزونا 'The Baron of Arizona' - سال ۱۹۵۰؛ پیکان سرخپوستی 'Run of the Arrow' ـ سال ۱۹۵۷؛ چهل اسلحه 'Forty Guns' ـ سال ۱۹۵۷؛ و فاتحین مریل ـ Merrill's Marauders - سال ۱۹۶۲). فولر با استعارهٔ خشونت و نیروی خامِ احساسات، آثار عمدهای به سینمای آمریکا عرضه کرد. |
رائول والِش ـ 'Raoul Walsh' ؛ سال ۱۹۸۰-۱۸۸۷) نیز از پیشگامان اصیل بلاک باسترهای پرده عریض بود که نخستین بار فیلم تعقیب بزرگ (۱۹۳۰) را بهصورت پرده عظیم (گرندور) ۷۰ میلیمتری و ناطق عرضه کرد و فیلم سرگرمکنندهٔ دزد بغداد (۱۹۲۴) را با تصاویری تماشائی ساخت. والش آخرین آثار بزرگ خود را بهعنوان یک کارگردان حادثهایساز در دههٔ ۱۹۵۰ در چند فیلم پرده عریض کارگردانی کرد، که از آن جمله هستند فریاد جنگ (Battle Cry - سال ۱۹۵۵)، مرد بلند بالا (The Tall Man - سال ۱۹۵۵) و گروه فرشتگان (Band of Angels - سال ۱۹۵۷). یکی دیگر از کهنهکارانِ استودیوئی، جرج استیونس (George Stevens - سال ۱۹۷۵-۱۹۰۴)، از دهههای ۱۹۳۰ و ۱۹۴۰ کار خود را آغاز کرد: (هنگام رقصیدن است ـ Swing Time؛ سال ۱۹۳۶؛ گونگادین ـ Gunga Din؛ سال ۱۹۳۹؛ زنِ سال ـ Woman of the Year - سال ۱۹۴۲؛ هر چه بیشتر بهتر (The More the merrier - سال ۱۹۴۳) و در دههٔ ۱۹۵۰ فیلمهای مهمی ساخت. |
او با ایجاز بیش از حدِ فیلمهای این دورهاش (شِین (Shane - سال ۱۹۵۳؛ غول (Giant - سال ۱۹۵۶؛ و مکانی در آفتاب ـ A Place in the Sun؛ سال ۱۹۵۱) داستان فیلم را تقویت کرده است. این گرایش به ایجاز را نزد استنلی کرِیمِر (Stanley Dramer؛ متولد ۱۹۱۳) نیز میتوان یافت معدودی از فیلمهای کرِیمر، از جمله معاندان (The Defiant Ones ـ سال ۱۹۵۸)؛ ارثیهٔ باد (Inherit the Wind - سال ۱۹۶۰)؛ دادگاه نورنبرگ (Judgment at Nuremberg - سال ۱۹۶۱) و آثار اخیرش مانند کشتی احمقها (Ship of fools - سال ۱۹۶۹) و نفت خام اُکلاهما (Oklahoma Crude - سال ۱۹۷۳) بهرغم ضعفهایشان فیلمهائی قابل ذکر هستند. فیلمساز دیگری که مانند کریمر آثار بد و خوب دارد، یعنی ریچارد بروکز (Richard Brooks - سال ۱۹۹۲ - ۱۹۱۲)، متخصص اقتباسهای ادبی بود و فیلمنامههایش را خود مینوشت. با وجود این، فیلمهای موفقِ بروکز مانند جنگل تخته سیاه (The Blackboard Jungle - سال ۱۹۵۴)، گربه روی شیروانی باریک و داغ (Cat on a Hot Tin Roof - سال ۱۹۵۹)؛ اِلمر گنتری (Elmer Gantry - سال۱۹۶۱)، پرندهٔ شیرین جوانی (Sweet Bird of Youth - سال ۱۹۶۲)، حرفهایها (The Professionals - سال ۱۹۶۶)؛ در کمال خونسردی (In Cold Blood - سال ۱۹۶۷)؛ حقیقت را بپذیر (Bite the Bullet - سال ۱۹۷۵)؛ دروغ راست است (Wrong Is Right - سال ۱۹۸۲) بهخوبی توانستهاند جبران فیلمهای ناموفق او را بکنند: آثار متوسطی چون چیز باارزش (Somthing of Value - سال ۱۹۵۷)؛ برادران کارامازُف (The Brothers Karamazov - سال ۱۹۵۸)؛ لُردجیم (Lord Jim - سال ۱۹۶۴)؛ در جستجوی آقای گودبار (Looking for Mr.Goodbar - سال ۱۹۷۷)؛ و تب قمار (Fever Pitch - سال ۱۹۸۵). |
سرانجام باید از کارگردانهائی نام برد که سیاست فهرست سیاه آنها را از پیشرفت باز داشت: ژول داسن (Jules Dassin -متولد ۱۹۱۱) با فیلمهای نیروی شرّ (۱۹۴۷)؛ شهر برهنه (۱۹۴۸) و بزرگراه دزدان (Thieves Highway - سال ۱۹۴۹)، و جوزف لوزی (۱۹۸۴ - ۱۹۰۹) با فیلمهائی مانند پسری با موهای سبز (The Boy with the Green Hair - سال ۱۹۴۸)؛ بیقانون (The Lawless - سال ۱۹۵۰) و ولگردها (The Prowler - سال ۱۹۵۱). لوزی پس از ممنوعیت از فیلمسازی در آمریکا یکی از فیلمسازهای برجستهٔ اروپائی شد. ژول داسن تحتتأثیر فریتس لانگ بود و اساساً در فیلم نوار تخصص داشت آخرین فیلم آمریکائی خود را در لندن برای کمپانی فاکس بهنام شب و شهر (Night and the City) در خارج از استودیو فیلمبرداری کرد، اما در دهههای ۱۹۵۰ و ۱۹۶۰ در فرانسه به کمدیهای 'شاد و سرگرمکننده' مانند ریفیفی (Rififi - سال ۱۹۵۵)، یکشنبهها هرگز (Never on Sunday - سال ۱۹۶۰) و تُپکاپی (Tokapi - سال ۱۹۶۴) روی آورد. |
او چندین فیلم جدّی نیز براساس منابع یونانی ساخت، از جمله، او است که باید بمیرد (He Who Must Die ' Celui qui doit 'mourir - سال ۱۹۵۶) براساس رمان وسوسهٔ یونانی (The Greek Passion) اثر نیکوس کازانتزاکیس (Nikos Kazantzakis)؛ روایتی مدرن از نمایشنامهٔ فدرا (Phaedra - سال ۱۹۶۱) و برداشتی تلخ از فیلم خبرچین اثر جان فورد بهنام نسل خشمگین (Up Tight - سال ۱۹۶۹)، و همچنین فیلم رؤیای نفسانی (A Dream of Passion - سال ۱۹۷۸) که روایت معاصری از نمایشنامهٔ یونانیِ مدهآ اثر اوریپید بود. جوزف لوزی نیز در گونههای فیلم نوار اجتماعی کار میکرد، اما پس از مهاجرت به انگلستان به سبکگرائی و نمایش 'از خودبیگانگی' در دنیای معاصر روی آورد. فیلمنامهٔ اغلب آثار انگلیسی لوزی را هَرولد پینتر نمایشنامهنویس بزرگ انگلیسی نوشت، از جمله، پیشخدمت (The Servant - سال ۱۹۶۴)، تصادف (Accident - سال ۱۹۶۷) و واسطه (The Go - Between - سال ۱۹۷۱). |
همچنین مشاهده کنید
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست