پنجشنبه, ۱۸ بهمن, ۱۴۰۳ / 6 February, 2025
مجله ویستا
کارگردانهای دیگر مجارستان (۲)
ایمره گیونگیوشی، نویسندهٔ فیلمنامههای سالهای سبز از گال، ده هزار خورشید از کوشا و راه گمکرده (۱۹۷۱) از یان کادار، نخستین فیلمش، یکشنبهٔ نخل (۱۹۶۹، یکشنبهٔ پیش از عید پاک)، را کارگردانی کرد. این فیلم نوعی مصیبتنامه است که در آن طرفداران انقلاب بهطور دستهجمعی مصلوب میشوند. گیونگیوشی با فیلم افسانهای در باب مرگ و رستاخیز دو مرد جوان (۱۹۷۱) اثری بسیار شاعرانه خلق کرد که در دو سطحِ روایتی ادبی و سطحِ استعاریِ آئین و نماد و اسطوره عمل میکند. این فیلم در عین حال هم مستندی بومی است که زندگی کولیها را ضبط کرده و هم کوششی است در بازآفرینی این زندگی در قالب اسطوره. با این حال افسانهای در باب - فیلم متمایزی است که از یک ساختار مونتاژ پیشرفته، هر چند مبهم، برخوردار است و یانوش کِندِه آن را به شکل رؤیائیِ قابل لمسی فیلمبرداری کرده است. فیلم بعدیِ او، پسران آتش (۱۹۷۴)، برداشت آزادی از افسانهٔ ' پسر تنها' ، به ماجرای تلاش گروهی از کمونیستها برای فرار از زندانِ مجارستان در پایان جنگ جهانی دوم پرداخته است. |
آثار بعدی این کارگردان تهیهٔ تعداد زیادی مستند دقیق و موشکافانه است، از جمله، یک زندگی کاملاً معمولی (۱۹۷۷)، و فیلمهائی داستانی مانند انتظارها (۱۹۷۵)، که در جریان حکومت نظامی بوداپست در یک قصر بزرگ اشرافی میگذرد؛ و لحظههائی از زندگی (۱۹۸۲)، که در آن زن میانسالِ موفقی به خانهاش در یک روستا بازمیگردد تا جایزهای را که به خاطر حسن انجام کار گرفته جشن بگیرد، اما گرفتار تنشهائی میشود که سالها در این روستا پنهان مانده بود. شاخصترین و پرفروشترین فیلم گیونگیوشی تا به امروز، محصول مشترک مجارستان - آلمان، بهنام طغیانِ یوب (۱۹۸۳) است که با مشارکت بارنا کابای (متولد ۱۹۴۹) کارگردانی شده، که از اواسط دههٔ ۱۹۷۰ دستیار او بود. فیلمنامهٔ آن نیز با همکاریِ کاتالین پِتِنی (همسر گیونگیوشی) نوشته شده است، و شاید بتوان گفت ملموسترین فیلم سینمائی او همین فیلم - زندگینامه باشد. در این فیلم یک زوج کهنسال یهودی - یوب و رُزا - یک پسر هفتسالهٔ مسیحی، لاکو، را به فرزندی قبول میکنند تا پیش از آنکه در قتل عام یهودیان کشته شوند دارائی و دانش خود را به او منتقل کنند. |
طغیان یوب در سالهای ۱۹۴۳ و ۱۹۴۴ در یک روستای شرقی مجارستان میگذرد و همهٔ جنبههای زندگی یهودیان در یک جامعهٔ روستائی را از نگاه لاکو بازپردازی میکند. علائم شوم جنگ و آدمکشی در ذهن کودکانهٔ او همچون توفانی دور مینماید، تا آنکه ورود نازیها دنیای دهکده را درهم میریزد. و تجلیلی است از منزلت و شجاعت انسانی در برابر سختیهای غیرقابل تحمل. همین امتیازات به فیلم مستند او، این است میراث تو/به یاد ۴۵۰،۰۰۰ یهودی کشاورز مجار (۱۹۸۵)، نیز تعلق میگیرد. این محصولِ مشترک تلویزیونهای مجارستان -آلمان غربی همچنین توس همان تیم گیونگیوشی، کابای و پِتِنی، و با همان موضوع قبلی، و به مناسبت یادبود چهلمین سال شکست آلمان در جنگ جهانی دوم ساخته شده است و آن را بهترین فیلم مستندی میشناسند که تاکنون دربارهٔ بازماندگان اردوگاههای نازی تولید شده است. تیم گیونگیوشی - کابای - پِتِنی در سالهای اخیر نیز با مشارکت مجارستان - آلمان غربی - کانادا - انگلستان دو فیلم دیگر ساختند، اول برما بر اساس نمایشنامهٔ گارسیا لورکا که توسط ژابو در مکان واقعی در اَندُلُس فیلمبرداری شده و دومی فیلم تبعیدیها (۱۹۹۲) که در آن به اوضاع اسفناک آلمانیهای بیخانمانِ امروز در وُلگا میپردازد. |
نخستین فیلمهای پال شاندُر، دلقکهای روی دیوار (۱۹۶۷) و سارای عزیزم (۱۹۷۱) تحتتأثیر موج نوی فرانسه بودند و به تضاد میان نسلها در جامعهٔ معاصر مجارستان میپرداختند. اما در فیلم فوتبال در روزهای خوش گذشته (۱۹۷۳) تکنیکهای تجربیِ جدی را با قصهای چاپلینوار تلفیق کرد که در آن یک مدیر تیم فوتبال در سال ۱۹۲۴ بر آن است تیم خود را در بوداپست به زمین ببرد. این فیلم تقلیدی عمدی از کمدی اسلپ استیک آمریکائی است که در ۱۹۲۴ در اوج موفقیت بود، و در اینجا همهٔ صحنههای آن دوره با جزئیات تمام بازسازی شدهاند و در طول فیلم همواره زیرچشمی هم به تنشهای سیاسی اوایل ۱۹۱۹ نهفته در زیر ظاهر زندگی روزمره و ترورهای ضدانقلابی دارد. در فیلمِ یک نقش عجیب (۱۹۷۷) یک پسر جوانِ کمونیست که به دختران شباهت دارد، پس از سقوط جمهوری سرخ شوراها به آسایشگاه روانی زنان فرستاده میشود. این فیلمِ مالیخولیائیِ گزنده که در ایالات متحد تحتعنوان لباس نامناسب به نمایش درآمد، جایزهٔ خرس نقرهای جشنوارهٔ برلین ۱۹۷۸ را بهدست آورد. فیلم دیگر او بهنام ما را از شرارت حفظ کن (۱۹۷۹) تلفیق موفقی است از شوخیهای پانتومیمی با تجدید خاطرهٔ بوداپست از آخرین مراحل جنگِ فرساینده در دسامبر ۱۹۴۴ فیلم بازیگران ناشی (۱۹۸۱) از شاندُر تراژیکمدی مضحکی است دربارهٔ نمایشهای مبتذلِ تماشاخانههای معاصر فیلمهای اخیرتر شاندُر عبارتند از، دانبل سوار قطار میشود (۱۹۸۳)، قصهای جهتدار از دو دوست که در حال فرار از بوداپست در ۱۹۵۶ گیر میافتند، و یک فیلم (۱۹۸۵)، به سیاق تروفو، دربارهٔ کارگردانی است که وسط فیلمبرداریِ روایتی از دریاچهٔ قو چشمهٔ خلاقهاش خشک میشود. این هر و فیلم با پرداختِ متفنّن، شخصیتپردازیِ عجیب و غریب و حرکات دوربینِ شیوهپردازانه و نورپردازیِ راگالی، نشان ویژهٔ شاندُر را بر پیشانی دارند. اما فیلم دوشیزه آریزونا (۱۹۸۸) جدیتر است - ملودرامی رمانتیک در عرصهٔ سالهای آشوبزدهٔ ۴۵-۱۹۲۰ و سرنوشت یهودیان طبقهٔ متوسط مجارستان. |
ژُلت کِزدی - کواچ از آکادمی بوداپست فارغالتحصیل شد و پیش از ساختنِ نخستین فیلم سینمائی خود، منطقهٔ معتدل (۱۹۷۰)، سالها دستیار میکلوش یانچو برد. منطقهٔ معتدل یک نمایش مجلسی است که در آن سه کاراکتر از دوران معاصر مجارستان در یک سلسله نما - فصلهای پیچیده میکوشند جایگاه معتبر خود در دوران استالینیستی را توجیه کنند. اما فیلم بعدی او، رمانتیسم (۱۹۷۲) اثر بسیار زیبائی از کار درآمد و توجه بینالمللی را به خود جلب کرد. این فیلم در عصر روشنگری میگذرد و به ماجرای نجیبزادهٔ جوانی میپردازد که به خاطر نظریهٔ فلسفیِ 'وحشی نجیب' ارزشهای 'متجددِ' مادیِ پدرش را رد میکند و خود به یک کودک وحشی بدل میشود: فیلم هنگامیکه جوزف برگردد (۱۹۷۶) سایکو درامای محققانهای است دربارهٔ رابطهٔ مادر و همسرِ مردی که در فاصلهٔ غیبت طولانیِ او در کشتی تجاری، برقرار میشود. فیلم بعدی کزدی - کواچ، همسایهٔ خوب (۱۹۷۹)، نیز فیلم مشابهی است و به رابطهٔ میان مردی با همسایگانش در یک ساختمان قدیمی میپردازد. کزدی - کواچ پس از فیلم نامنسجمِ حق امیدوار بودن (۱۹۸۲) که به تلاشهای پسر دوازدهسالهای برای آشتی با والدینش میپردازد، با فیلم درخشانِ روابط ممنوع (۱۹۸۳) بار دیگر پایگاه پیشین خود را باز یافت. این فیلم، برگرفته از یک ماجرای واقعی، روایت حساسی از زنای با محارم میان یک خواهر یا برادر ناتنیاش در یک روستای کوچک، بهدست میدهد و با بهرهگیری از فیلمبرداریِ خوشبافتِ یانوش کنده موفق شده حال و هوای زندگی روستائی را به طرز ملموسی بازسازی کند. کِزدی - کواچ و کِندِه همچنین در درامی معاصر در باب طلاق در فیلم غایب (۱۹۸۵) و نیز در فیلم دائم گریه کن (۱۹۸۸)، داستانی عاشقانه یا پسزمینهٔ وحشتبار سالهای پس از انقلاب، با یکدیگر همکاری کردند. او در سالهای اخیرتر فیلم سرانجام (۱۹۹۱)، تکهگذاریِ پیچیدهای مرکب از حلقههای خبری با فیلمهای روائی، را کارگردانی کرده که پنجاه سالِ گذشتهٔ مجارستان را مطالعه میکند. |
خانم بودیت اِلِک از فارغالتحصیلهای دیگر آکادمی بوداپست در سال پرسروصدای ۱۹۶۱، پس از ساختن تعداد زیادی فیلم مستند، نخستین فیلم سینمائی خود، بانوئی از قسطنطنیه (۱۹۶۹) را کارگردانی کرد و در آن به مشاهدهٔ ظریفکارانهٔ زن بیوهٔ پا به سن گذاشتهای پرداخت که مجبور است آپارتمان خود را عوض کند. به خاطر اصالتِ احساس و بازسازی چشمگیرِ دنیای فراموششدهٔ خاطرات، یادگارها، و رؤیاهای از دسترفتهٔ این بانوی پیر، این فیلم در سطح گستردهای مورد تقدیر قرار گرفت. دو فیلم بعدی اِلِک، یک روستای مجار (۱۹۷۴) و یک داستان ساده (۱۹۷۵)، شبهمستندهائی با گرایش سیاسی دربارهٔ زندگی کاملاً متفاوت دو دختر جوان هستند که سالها در یک شهر معدنی در دوران معاصر زندگی میکنند. خانم اِلِک با استفاده از بازیگران غیرحرفهای و بهرهگیری از مصاحبههائی به شیوهٔ سینما وریته و مونتاژِ ماهرانه موفق شده است مسئلهٔ تضاد نسلها را در بین قشرهای سنتی و مدرن، که زیر ظاهرِ نظمِ تازهٔ اجتماعی نهفته است، و همچنین زندگی بیریشه در شهرهای تازهٔ صنعتی را به نمایش بگذارد. او در دههٔ ۱۹۸۰ فیلمی بهنام شاید فردا (۱۹۸۰) ساخت و با داستانی بیتکلف به دو عاشق متأهل پرداخت که قادر نیستند برای همیشه کاملاً به یکدیگر وابسته شوند و همسرانِ محترم و معقولِ خود را ترک کنند. فیلم دیگر او، روزِ ماریا (۱۹۸۴)، روایتی است چخوفی از گردهمآئی خانوادهای بهنام ژندری در سال ۱۸۶۶ در خانهای روستائی، تا نامگذاری کوچکترین دختر خانواده را جشن بگیرند. این زن روزگاری با شاعر انقلابی شاندُر پتوفی ازدواج کرده بود، که در انقلاب ۱۸۴۸ کشته شد، و فیلم به کشمکشهای سیاسی و خانوادگیِ متعدد ناشی از این واقعه میپردازد - تنشهائی که هنوز هم در جامعهٔ مجارستان بهطور کلی وجود دارند. اخیرترین فیلم اِلِک، خاطرههای یک رودخانه (۱۹۹۱)، درامی است تاریخی براساس یک شورش ضدصهیونیستی در امپراتوری اتریش - مجارستان در دههٔ ۱۸۸۰. |
دیگر کارگردان زن مجار که با تکنیکهای سینما وریته محیط اجتماعی معاصر مجارستان را بررسی میکند لیویاگیارماتی نام دارد. او در رشتهٔ مهندسی شیمی تحصیل کرده بود اما به فیلمسازی روی آورد. نخستین فیلم سینمائی او، یکشنبه، آیا دوشنبه را میشناسی؟ (۱۹۶۸)، کمدی پرتکلفی است به شیوهٔ فُرمن دربارهٔ بیگانهسازی کارگران در یک کارخانهٔ بزرگ شیمیائی. گیارماتی همین شیوه را در فیلم موسیقی را قطع کنید (۱۹۷۳) ادامه داد و در آن به یک تکهگذاریِ (کُلاژ) پرنقش و نگار از زندگی کارگران پرداخت. در دههٔ ۱۹۸۰ فیلم کورپورتوس (۱۹۸۰) را با اقتباس از رمان یوزف بالاش کارگردانی کرد و در آن ماجرای کولی فقیری را روایت کرد که برای ترتیب دادن مراسم تدفین عروسش به روستای خود بازگشته است. هر چهارشنبه (۱۹۸۰) از گیارماتی فیلمی است دربارهٔ رفاقت میان یک نوجوان منزوی و مردی کهنسال و فیلسوف مآب، و فیلم همزیستی (۱۹۸۳) تصویر یک اقلیت آلمانی - مجار است که از نگاه زوجی ازدواج کرده از این دو ملت نگریسته میشود. فیلم حالا نوبت من است، حالا نوبت تو (۱۹۸۵) یک کمدی به سبک سینما وریته است که به تنشهای محلی میان سه نسل از خانوادهای میپردازد که در آپارتمانی در بوداپست زندگی میکنند؛ اما فیلم تلاش کور (۱۹۸۶) دو داستان جداگانه از ناکامیهای روزمره را بههم بافته است. گیارماتی در سالهای اخیرتر سه فیلم مستند سینمائی را با همکاری گِزا بوژُرمِنی ساخته است گیورگی فالودیِ شاعر (۱۹۸۸)، رِچِک ۵۳-۱۹۵۰: داستان یک اردوگاه کار اجباری مخفی (۱۹۸۹)، و جائیکه استبداد حاکم میشود (۱۹۸۹). |
همچنین مشاهده کنید
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست