چهارشنبه, ۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 24 April, 2024
مجله ویستا

مدتی شد کز گلستانی جدا افتاده‌ام


مدتی شد کز گلستانی جدا افتاده‌ام    عندلیبم سخت بی برگ و نوا افتاده‌ام
نوبهاری می‌دماند از خاک من گل وان گذشت    گشته‌ام پژمرده و ز نشو و نما افتاده‌ام
در هوای گلشنی سد ره چو مرغ بسته‌بال    کرده‌ام آهنگ پرواز و بجا افتاده‌ام
گر نمی‌پویم ره دیدار عذرم ظاهر است    بسکه در زنجیر غم ماندم ز پا افتاده‌ام
نه گمان رستگی دارم نه امید خلاص    سخت در تشویش و محکم در بلا افتاده‌ام
مایه‌ی هستی تمامی سوختم بر یاد وصل    مفلسم وحشی به فکر کیمیا افتاده م


همچنین مشاهده کنید